خواب دیدم پادشاه ایرانم......
برتخت بودم و سال ۵۳ ق.م ،وبه تماشا که سری خونین کراسوس به پیش پایم شد
خبر ِ توفیق" سورنا"ست بر روم
هلهله وهمهمه برپاشد
باردیگر تحقیر روم ورومیان دیدم
دردلم ندیدی چه غوغا شد
فریاد میدادم:
این است نتیجه ی تکنیک
این است پایان حس وطن دوستی تاسیونالیست
این است نتیجه ی داشتن اسلحه
ملتي كه نتواند به موازات زمان؛ اسلحه دفاعي لازم، تكنولوژي مربوط، غرور ملي، روحيه و آمادگي دفاع از خاك وطن، آزادي و استقلال خود را داشته باشد محكوم به بردگي، استثمار شدن و ذلت است
ازآن توفیق واین گفتار
باز همهمه بود
و
....
کف دستان
...
صدای کف وهورا
..
پراز غرور و حس خوشبختی
بازهم
کف و سوت و طبل شادی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه این صدای زنگ ساعت بود:
رررررررررررررررررررررررررررررینگ
بلند شو وووووووووووووووو...دیررررررررررررررررررررررت شد
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۰/۰۸ ساعت 6:40 توسط شاگرد تاریخ
|
در این وب مطالب ورخدادهای تاریخی از دیدگاهای مختلف ذخیره میشود