مطالعه خوب

مطالعه خوب:کیفیت مطالعه یا کمیت مطالعه

اوراق تاریخ

 

ادامه نوشته

اسم دلم...

گرچه اوراق تاریخ یک وب تاریخی است اما دوستانی محبت دارند و ارسالیهای گوناگون هدیه میکنند ازجمله:

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای
از آسمان فاصله نازل نمی‌شود

خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمی‌شود؟

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود

تا نیستی تمام غزل‌ها معلق‌اند
این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود...

از جناب عابدینی متشکرم

تقدیم به مهین عزیزم

زنده باد آنکس که از ما یاد  کرد

حال ما پرسید و از مهربانیهای خود

این دل رنجور مارا پر  ز عطر سوسن و هم یاس کرد

تقدیم به مهین عزیزم

                                      مشهد.........

                                                        مهین.......

                                 مهربانی...................

 

چرا تاریخ؟

      بانکرافت در «اهمیت تاریخ» نوشته است: خواندن تاريخ و وقوف بر تجربه گذشتگان اهميت بسيار دارد، اما بسياري هستند كه از خواندن تاريخ گريزانند و دليلش اين است كه مورخان سعي نكرده اند كه تاريخ را ساده و شيرين بنويسند و به رويدادهاي روز مرتبط سازند. اگر مردم تاريخ وطنشان را آن طور كه بوده است بدانند به ميهن علاقه بيشتري پيدا مي كنند، زيرا خواهند دانست كه وطن ميراثي گرانبهاست و براي رساندن اين امانت به دست آنان، جانفشاني هاي زياد شده است.

      اگر تاریخ را بخوبی بشناسیم و نه تنها صفحات آن را ورق بزنیم ، بلكه با تاریخ زندگی كنیم ، می توانیم با شناخت آنچه به بشر رفته است ، به آینده با دید وسیع تر و منطقی تر نگاه كنیم

       بعضی بر این باورند، تاریخ مجموعه حوادثی است كه از آغاز فعالیت اجتماعی انسان در زندگی وی روی داده است ، اما برخی دیگر عقیده دارند كه تاریخ چون آینه یی است كه گذشته را در برابر چشمان نسل بعدی منعكس می كند. اگر به تاریخ بدین گونه نگریسته شود، نمی توان انتظار داشت كه آینه بتواند تمام زوایای حوادث بشری را بازتاب دهد و این تعریف از تاریخ فاقد مقبولیت عمومی است .

         هر تعریفی كه از تاریخ ارایه دهیم ، اصل رسالت تاریخ بدون تغییر باقی خواهد ماند و آن اینكه تاریخ یك پدیده ساكن و خاموش نیست ، تاریخ یك شط در حال حركت از حوادث و پیشامدها و تغییرات پدید آمده به دست انسان است و او خواه ناخواه مجبور بوده است برای دگرگون كردن محیط اجتماعی خویش تلاش كند و شرایطی به وجود آورد تا بتواند رشد كند، پیش برود، حتی بجنگد یا با طبیعت پیرامون خود وارد نزاع شود و موانع موجود در پیش پای خود را دور كند. آنچه امروز بشریت بدان دست یافته است آسان و بی رنج و تعب فراهم نشده است . این دستاورد بشر حاصل تلاش ، مبارزه و ستیز انسان و جنگ های خونین است كه در این رهگذر بسی جان فدا شد تا تاریخ به روند خود ادامه دهد.

       آغاز تاریخ به زمانی باز می گردد كه انسان نوشتن را آموخت . انسان و تاریخ از دیدگاه ادبیات می توانند به عنوان دو بال سیمرغ حیات توصیف شوند.

      فشار اقتصادی و اجتماعی و آرزوی خود انسان برای ایجاد شرایط مطلوب برای زیستن ، او را وادار كرده است در راهی گام بردارد كه صاف و هموار نبوده است ، خطر همیشه در كمین او نشسته است .

     اما ناهمواری راه و موانع موجود، انسانی و طبیعی در پیش پای او، هرگز نتوانسته است او را از حركت به سمت جلو برای رسیدن به سكوی اجتماعی اش ، باز دارد.

           در حقیقت اگر انسان یك موجود غیرفعال و منفعلی می بود تاریخ هرگز زاده نمی شد در آن صورت ما دارای تاریخ تحول طبیعی می بودیم نه تاریخ مدون بشری . تاریخ و انسان دوعنصر سازنده و خلاق هستند.  

              تاریخ انسان را به نیرویی مبارز و خستگی ناپذیر برای ساختن ، دگرگون كردن و پیشرفت تبدیل می كند و انسان تاریخ را به عنوان یك سند پایدار و ابدی برای مبارزاتی كه انسان قرن ها درگیر آن بوده است ، مبدل ساخته است . و این دو ملت ها، فرهنگ ها و تمدن ها، علوم و فنون را به وجود آورده اند و این یك روند همیشگی و بالنده است و میرایی نمی شناسد.

         لحظه یی درباره دستاوردهایی در زمینه های علوم و فنون ، علوم هوا فضا، زیست شناسی ، فلسفه و حكمت و مذهب و غیره بیندیشیم .

        چه انسان های بزرگی در طول قرن ها در شاخه های مختلف دانش بشری شركت داشته اند و تلاش آنها هرگز بی ثمر نبوده است و به موفقیت های تحسین برانگیزی دست یافته اند.

        انسان سازنده و هوشیار، فداكارانه در راه خیر و سعادت همنوع خود گام برداشته و برای رسیدن به اهداف پیش رو رنج های فراوانی را به جان خریده است .

        ما تمام این حقیقت را از زبان تاریخ می شنویم كه سندی است گویا و پایدار. آیا این گونه نیست ؟ یادآوری چند نام بزرگ كه تاریخ به ما شناسانده است ، می تواند در خور تامل باشد.

        اینشتین ، به عنوان مثال ، نه تنها یك دانشمند بزرگ بوده بلكه دوستدار نوع بشر هم بوده است . كشفیات او كه همان نیروی شگرف اتمی است كه از این نیرو در زمینه انرژی ، سوخت و غیره استفاده فراوان به عمل می آید اگر از این نیرو برای خرابی و ویرانی استفاده شود نمی توان گناه آن را به حساب اینشتین نوشت و نیز باید به خاطر داشت كه پیمان های بین المللی در خصوص عدم استفاده از نیروی ویرانگر اتمی وجود دارد و كشورهای امضا كننده ملزم به رعایت مفاد پیمان های مربوط هستند. كشفیات گالیله درباره زمین ، بشر امروز را به كرات آسمان گشوده است .

          لویی پاستور با تلاش خود به این كشف بزرگ دست یافت كه باعث فاسد شدن غذا نه «جن » است ونه ارواح خبیثه ، بلكه باكتری است كه غذا را فاسد می كند و اینكه امروز بشر به جنگ میكروب ها می رود و با انواع آنتی بیوتیك ها» به درمان درد می پردازد نتیجه كار بزرگ پاستور است . اگر تاریخ را بخوبی بشناسیم و نه تنها صفحات آن را ورق بزنیم ، بلكه با تاریخ زندگی كنیم ، می توانیم با شناخت آنچه به بشر رفته است ، به آینده با دید وسیع تر و منطقی تر نگاه كنیم .  

       انس با تاریخ به آدمی قدرت شگرفی می بخشد كه حوادث در شرف تكوین راهم پیش بینی نماید.

         تاریخ مرد جوان را «پیر» می سازد بدون آنكه چهره یی پر چین و شكن و مویی خاكستری رنگ داشته باشد

عیب نمایان خفه ساختن بیان یه عقیده در آن است که جامعه ی بشری را  دچار محرومیت زیان آوری می سازد که هم برای نسل های کنونی وهم برای نسل آینده زیانبار است وحتی به کسانی که مخالف آن عقیده هستند بیش از هواداران آن زیان می رساند. زیرا اگر آن عقیده درست است مردم از امکان  تغییر وتبدیل عقاید نادرست خود به عقاید درست ،محروم خواهند ماند و اگرهم نادرست باشد بازهم از یک فایده ی بزرگ محروم می شوند .زیرا عقیده ی درست در برخورد ومواجهه وسنجش با فکر نادرست بهتر و  روشن تر جلوه گر می شود. ماهرگز نمی توانیم مطمئن باشیم که فکر و عقیده ای که آن را خفه می  سازیم نادرست است وحتی اگر همچنین اطمینانی  داشته باشیم خفه کردن فکر نادرست خود خطا ومفسدتی زیانبار می باشد.....

 جان استوارت مایل: "درباره ی آزادی"

خواب دیدم پادشاه ایرانم......

برتخت بودم و سال ۵۳ ق.م ،وبه تماشا که  سری خونین  کراسوس به پیش پایم شد

خبر  ِ توفیق" سورنا"ست بر روم

هلهله وهمهمه برپاشد

باردیگر تحقیر روم ورومیان دیدم

دردلم ندیدی  چه غوغا شد

فریاد میدادم:

این است  نتیجه ی تکنیک

این است پایان حس وطن دوستی تاسیونالیست

این است  نتیجه ی داشتن اسلحه

ملتي كه نتواند به موازات زمان؛ اسلحه دفاعي لازم، تكنولوژي مربوط، غرور ملي، روحيه و آمادگي دفاع از خاك وطن، آزادي و استقلال خود را داشته باشد محكوم به بردگي، استثمار شدن و ذلت است

ازآن توفیق واین گفتار

باز همهمه بود

 و

....

 کف دستان

...

صدای کف وهورا

..

پراز غرور و حس خوشبختی

بازهم

کف و سوت و طبل شادی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نه این صدای زنگ ساعت بود:

رررررررررررررررررررررررررررررینگ

بلند شو وووووووووووووووو...دیررررررررررررررررررررررت شد

تاریخ قربانی منفعت

 بي تكلف بيان كنم زماني كه به تاريخ مي نگرم يا تاريخي مي خوانم دو حس دارم .حسي كه سراسر ان نفرت از دورغهاي بسيار وراستيهايي اندك كه در پس آن قرار گرفته وديگر حس شيرين يافتن حقايق :

ادامه نوشته

پائیزتون شاد

 

اندوهت را به برگ بسپار

 

اولین روز پائیزی بخیر

 

شاید این جمعه،شاید....

 

ادامه نوشته

عقاب

 

ادامه نوشته

با جبران خلیل جبران

نا آگاهی شاید ریشه ی خیلی از مسایل جامعه ی ما باشد. بسیار اتفاق افتاده که با پنهان داشتن گوشه ای از تاریخ، انسانهایی به اشتباه ،بزرگ جلوه داده شده و چه بسا انسان هایی بزرگی که لااقل آنها نادیده انگاشته ایم. جهالت و کورکورانه راه غلط گذشتگان را رفتن ، سم مهلکی است در پیکر یک ملت ، که مردم ما نیز متاسفانه مشمول آن هستند، و مهمترین پیامد آن هم به نا کجا آباد رفتن آنهاست. نه دیروزشان را درست می شناسند و  نه می دانند که فردایشان باید چگونه باشد. ولی آنچه  مسلم است این که روزی آیندگان  اعمال و افکار ما را داوری خواهند کرد و وای بر ما اگر……… وای بر ما !

 

بسیاری از ادیان مانند شیشه ی پنجره هستند ، راستی را از پس آنها می بینیم اما ما را از راستی جدا می کنند. جبران خلیل جبران

درسی از از یک دوست

 

تاریخ این مرزو بوم به دنیای دیروز و امروز ما درسهایی آموخته و وظیفه ماست تا از ایرانیت و ملیت خود دفاع کرده تا شب پرستان از خواب غفلت بیدار شوند
تاریخ ایران به‌ دنيا آموخت‌ كه‌ سعادت‌ انسان‌ در گرو زندگي‌ مرفه‌، شاد و سازنده‌ است‌ و هر گونه‌ رياضت‌گرايي‌ در حيات‌ اين‌ جهاني‌ دنياي‌ بعد از مرگ‌ را براي‌ انسان‌ تباه‌ و ضايع‌ مي‌كند.

وبه‌ دنيا نشان‌ داد كه‌ ترقي‌ اقتصادي‌ و سعي‌ در آباداني‌ عالم‌ بهاي‌ زندگي‌ ساده‌، عدالت‌جوي‌ و خردمندانه‌ است‌.

به‌ دنيا نشان‌ داد كه‌ بدبيني‌ و عيب‌جويي‌ در باب‌ عالم‌ و نظام‌ به‌ هم‌ پيوسته‌ي‌ آن‌ نشان‌ كژانديشي‌ است‌.

پيروزي‌ نهايي‌ خير بر شر قطعي‌ است‌ و آنكه‌ درين‌ باب‌ شك‌ كند از اينكه‌ در دام‌ شر بيفتد ايمن‌ نيست‌.

به‌ دنيا نشان‌ داد كه‌ عصيان‌ بر ضد هر چه‌ اهريمني‌ است‌ همسازي‌ با اراده‌ هورمزدست‌ و از اينجا است‌ كه‌ در مقابل‌ ضحاك‌، در مقابل‌ جمشيد، و در مقابل‌ افراسياب‌ شورشگري‌، كاري‌ موافق‌ با عدالت‌ محسوبست‌.
ايران‌ باستان‌ در كار جهانداري‌ نظارت‌ در تأمين‌ امنيت‌ و آسايش‌ اقوام‌ تحت‌ فرمان‌ را بر فرمانروايان‌ الزام‌ كرد. به‌ قدرت‌ بي‌لجام‌، غارتگر و عاري‌ از رأفت‌ و شفقت‌ اقوام‌ بين‌النهرين‌ در نواحي‌ مجاور قلمرو خويش‌ خاتمه‌ داد و دولتي‌ جهانگير كه‌ از حيث‌ وسعت‌ و قدرت‌ از آنها برتر و از حيث‌ نظم‌ و عدالت‌ صوابنامه‌ي‌ خطاهاي‌ آنها باشد پي‌ افكند - چيزي‌ كه‌ تا آن‌ زمان‌ در تمام‌ دنياي‌ اطراف‌ مديترانه‌ همانند نداشت‌.

این تقدیم به دوستم برای ارسال  مطلب فوق

نامه نگاری آیت الله خمینی با سرخ پوستان

ادامه نوشته

بازخوانی تاریخ

بازخوانی تاریخ

رهبر انقلاب آیت الله خمینی:

اگر رئیس جمهور یک قدم از حدود قانون آن ور تربگذارد با او مخالفت می کنم

ادامه نوشته

آب ریختن پشت سر مسافر


ادامه نوشته

راز جاودانگی عشق

داستان

جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود .
یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است ، از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند .
مافوق به سرباز گفت :

اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه ؟
دوستت احتمالا دیگه مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی !
ادامه نوشته

ایرانِ سنگ خارا

 

«ایران، ایران خواهد ماند و نخواهد مرد. ایران در نظر من چونان سنگ خارایی است که موج‌های دریا آن را به ژرفا رانده‌اند. انقلاب‌های جّوی آن را به خشکی انداخته‌اند. رودی آن را با خود برده و فرسوده کرده است، تیزی‌های آن را گرفته و خراش‌های بسیاری بر آن وارد آورده، ولی این «سنگ خارا» پیوسته همان است که بود. اینک در اواسط دره‌ای بایر آرمیده است، زمانی که اوضاع بر وفق مراد باشد، آن سنگ خارا گردش را از سر خواهد گرفت.»

 

کنت دوگوبینو


شورای امنیت برای حفظ صلح در جهان است و یا ایجاد جنگ و مداخله در امور داخلی کشورها و پلیس شهری شدن؟

نظر یک مخاطب: شورای امنیت برای حفظ صلح در جهان است و یا ایجاد جنگ و مداخله در امور داخلی کشورها و پلیس شهری شدن؟   یک ایرانی مخاطب «تاریخ آنلاین» که نوشته است در علوم سیاسی دکترا دارد و در خارج از وطن زندگی می کند درباره قطعنامه شماره 1973 مورّخ 17 مارس 2011 شورای امنیت نظراتی بیان کرده است که به لحاظ آزادی بیان و عقیده در زير درج می شود. وی نوشته است:
    
     ... رویدادهای لیبی واقعیت های جهان امروز [قرن 21] را آشگار ساخت و نشان داد که چه بازی هایی در کار و چه تغییرات و جا به جایی هایی صورت گرفته است، از این قرار:
    
     1ـ شورای امنیت که بازوی اجرایی سازمان ملل است وظیفه حفظ صلح جهانی دارد نه برپاکردن جنگ. بعلاوه، سازمان ملل حق مداخله در امور داخلی کشورها را ندارد، به عبارت دیگر پلیس داخلی یک کشور مستقل و دارای حاکمیت ملی نمی تواند باشد. با قطعنامه 1973 که لندن، پاریس و بیروت [دولت بیروت به دلیل ناپدیدشدن موسی صدر ـ روحانی شیعه] آن را پیشنهاد کرده بودند، شورای امنیت وظیفه حفظ صلح جهانی [نه، ملی ـ داخلی]خود و اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت های عضو سازمان را نقض کرده است که اگر این رویه تکرار [عادت] شود به ریزش اعضای این سازمانِ ساخت قدرت های فاتح در جنگ جهانی دوم خواهد انجامید که آن سازمان را باهدف باطنی اِعمال اراده خود بر دیگران و استفاده ابزاری از آن تاسیس کرده اند. ناآرامی های لیبی موضوعی داخلی است که در همه کشورها روی داده و می دهد. دادن اندرز، همدردی اخلاقی و میانجیگری کافی است که گفته اند صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
     2ـ شورای امنیت با تصویب این قطعنامه به راه تبعیض رفت که مغایر منشور ملل است. اگر چنین قطعنامه ای [برقرارکردن منطقه پرواز ممنوع و محافظت مخالفان غیر نظامی ولی مسلّح یک دولت مستقل ـ مآلا با توسل به زور] در مورد یمن که همان روز (17 مارس 2011) در آنجا بیش از 50 معترض به دست نیروهای دولتی کشته شدند و یا بحرین که نظامیان کمکی اعزامی دولت سعودی در آنجا به قلع و قمع معترضان پرداخته بودند تصویب می شد اتهام تبعیض مطرح نمی شد. شورای امنیت حق ندارد که چند قدرت نظامی برتر را پلیس امور داخلی یک کشور مستقل دیگر کند. چرا شورای امنیت این کاررا در مورد چچنی ها، تبتی ها، ارومچی ها، کشمیری ها و ... نکرده و سراغ لیبی 6 میلیون نفری رفته است؟. در همان روز 17 مارس 2011 که این قطعنامه از تصویب گذشت، در پاکستان بیش از 30 نفر براثر اصابت موشک یک هواپیمای بدون خلبان آمریکایی کشته شدند. چرا 29 میلیون پشتون را از قبیله خود در افغانستان جدا کردند که ناراضی باشند و در پاکستان شمال غربی پایگاه طالبان و القاعده قرارگیرند. وضعیت لیبی فوريه و مارس 2011 بی شباهت به وضعیت ایالات متحده در جریان جنگ داخلی این کشور نیست که دولتهای دیگر برغم درخواست ایالات جنوبی از مداخله خودداری کردند. ایالت های جنوبی چیزی جز استقلال داخلی (کنفدراسیون) نمی خواستند. آیا دولت واشنگتن دوست دارد که یک و یا چند دولت دیگر باقیمانده سرخپوستان آن کشوررا مسلح کنند؟ و به همین گونه تحریک مکزیکی تبارهارا که هنوز کم و بیش مدعی ایالات جنوب غربی آمریکا هستند. آیا دوست دارد که «سیبری» فروش آلاسکا توسط تزار وقت روسيه به آمریکا را غیر قانونی اعلام کند؟. آیا دوست دارد که بگویند چرا بدون مجوز همین شورای امنیت عراق را اشغال نظامی کرد که تلفات و ویرانی وسیع به دنبال داشته است و روی آرامش نخواهد دید؟ و همچنین در مورد افغانستان. اگر استقرار نظامی در افغانستان عمل درستی است چرا اصرارکردند که نظامیان روس خارج شوند؟. اِعمال منطقه پرواز ممنوع و محافظت از شورشيان ليبي، قطعا بمباران هوايي و حمله موشکي به اين کشوررا به دنبال خواهد داشت.
     3ـ این استدلال درست نیست که بگویند شورای امنیت قبلا هم منطقه «پرواز ممنوع» برفرار عراق و بر ضد صربهای کنفدراسیون پیشین یوگوسلاوی برقرار کرده بود و این کار تازگی ندارد. عراق کویت ـ یک عضو سازمان ملل ـ را با توسل به نیروی نظامی و ایجاد تلفات و تخریب تصرف و اشغال کرده بود و صربها کشورهای تازه استقلال یافته کنفدراسیون را که در قدیم هم استقلال داشتند مورد تعرض قرار داده و کشتار می کردند.
     4ـ برقراری منطقه پرواز ممنوع و سپردن اجرای آن به نظامیان قدرتهای بزرگتر، معنایی جز جنگ ندارد زیراکه دولت مربوط حق خود می داند که از استقلال و حاکمیت خویش دفاع کند. بعید نیست که چنین درگیری به یارگیری مجدد و جنگ منطقه ای و دگرگونی جهانی دیگری انجامد. هر دولتی مترصد است که از هر رویداد در جهت اِعمال سیاست و پیشبُرد برنامه هایش استفاده کند.
     5ـ شورای امنیت نباید آلت دست دولت لندن و دولت پاریس مي شد. این دو دولت قرنها استعمارگری می کردند و شمال آفریقا در دست این دو دولت بود. روح این سیاست و تقسیم منابع ملل کوچک و بی اسلحه میان خود هنوز در دولتمردان اين دو کشور باقی است [استثمار و سلطه با لباسی تازه و شاید با کمک شورای امنیت]. آیا کسی می پرسد که چرا از میان این همه ناآرامی ها، تظاهرات و اعتراضات ملل، تنها سراغ لیبی رفته اند؟. سرهنگ قذافی با اشاره و کمک آمریکا ادريس سنوسی پادشاه دست نشانده انگلستان را بیرون کرد و بعد هم پایگاه هوایی ويلوس متعلق به آمریکا در لیبی را بست. جدّ ادريس سنوسي که از حجاز به ليبي مهاجرت کرده بود موسس فرقه اسلامي سنوسي بود. ادريس تنها سلطان ليبي در طول تاريخ اين کشور است که تا نيمه قرن بيستم به ترتيب مستعمره روم، عثماني، ايتاليا، انگلستان با مشارکت فرانسه بود. استعمارگران اروپایی از فکر استثمار و سلطه خارج نشده اند و اینک در لباسی دیگر و به دست سازمان ملل و کشاندن پای آمریکا به آن. «ناتو» که قرار بود با انحلال بلوک شرق [پیمان ورشو] منحل و یا تبدیل به سازمان سیاسی شود خودرا گسترش داده و با استفاده از تداوم ضعف و فساد داخلی روسیه وارد قلمرو شوروی سابق شده، کنفدراسیون یوگوسلاوی را منهدم ساخته و اینک می خواهد همانند امپراتوری روم منطقه مدیترانه را زیر نگین داشته باشد و آن را دریای مرکزی خود کند و سرانجام راه ورود احتمالی روس هارا به آن ببندد. روسها در دهه یکم قرن 21 مداخله غرب (ناتو) در اوکراین، گرجستان، قرقیزستان و ... و استقرار نظامی در بالتیک شوروی [سابق] را تجربه کردند و معمّا در اینجاست که [باوجود این] چرا قطعنامه 1973 را «وتو» نکردند. جهانیان در کتابهای درسی دبیرستانی خوانده اند که در قرن 20 ایتالیا لیبی را از دست عثمانی خارج ساخت و انگلیس بعدا آن را از چنگ ایتالیا به درآورد و سازمان ملل بر اين تصرف عنوان قيمومت گذارد. فیدل کاسترو که در سطح جهان شهرت انقلابی بودن دارد و قاعدتا باید از تظاهرات مردمی و اعتراضات حمایت کند دو روز پس از آغاز ناآرامی های لیبی و شنیدن سخن از تجزیه اين کشور و مسلح شدن! شورشیان، نسبت به ماهیّت گردانندگان شورش و مسلح کردن آنان و تصرف شهرها و جنگ، در مقاله ای در «گرانما» نوشت که هدف؛ نفت لیبی و استیلای مجدد غرب بر این سرزمین استراتژیک منطقه مدیترانه است ـ سرزمینی که در جریان جنگ جهانی دوم، رومل ـ فیلد مارشال آلمانی انگلیسی ها را بیرون راند و تا مصر [العلمین] دنبال کرد.
     6ـ هنگام رای گیری به قطعنامه 1973، روسیه، چین، هند، برزیل و آلمان از دادن رای خودداری کردند. چین و روسیه باید بدانند که با این کار نمی توانند جهانیان را فریب دهند. امروزی ها مردم نیمه اول قرن 20 نیستند و می دانند که این عمل روسیه و چین فریب افکار عمومی بود. اگر ساخت و پاخت قبلی در کار نبود و جرأت داشتند (!!!) قطعنامه را «وتو» می کردند. این دو دولت که از قبل می دانستند قطعنامه ده رای مثبت می آورد و تصویب می شود، دولتهای لندن و پاریس را مطمئن به خودداری شان از «وتو» کردند و رای «ممتنع» دادند یعنی «هیچ». دولت مسکو در نیمه قرن 20 و در جریان جنگ کره هم به جای «وتو کردن» قطعنامه شورای امنیت، به آن رای نداد [به جای «وتو» کردن قطعنامه از دادن رای امتناع کرد] و دولت آمریکا و متحدانش ازجمله ترکیه به استناد آن قطعنامه وارد جنگ کره شدند و نظامیان آمریکا پس از گذشت 60 سال از آن زمان هنوز در کره جنوبی مستقر هستند. روسیه پس از فروپاشی شوروی، غرق در فساد اداری و باندبازی و «هرکس به فکر خویش است» شده و بعید است به جایگاه روسیه تزاری بازگردد و غرب این را می داند که تُرکتازی می کند و به اين ترکتازي ادامه خواهد داد. «ناتو» اراده روسیه را در جریان استقلال کوزوو آزمایش کرد و دید که «توخالی» است. تاکنون دولت مسکو از کوتاه آمدن هایش در قبال «ناتو» و اتحادیه اروپا چه امتیازی به دست آورده است؟، هیچ. اتحادیه اروپا چیزی جز اجتماع دولتهای مختلف الزبان و فرهنگ منطقه به سرکردگی استعمارگران اروپایی قرون و دهه های گذشته نیست و همان سلطه گری ها را [به شکلی دیگر] اِعمال می کند که کنگره برلین در قرن نوزدهم می کرد [تقسیم آفریقا و ملل دیگر میان اروپاییان]. چین شده است یک کاسب و تاجر ـ تاجر کالای ارزان و احیانا بُنجل ـ حمایت از ملل ضعیف را فراموش کرده و حرص پول می زند. می خواهد هرچه بیشتر پول به دست آورد، دیگر آن چین مائو نیست، خودرا اسما سوسیالیست می خواند! تا توجه توده هارا جلب کند. این دولت دیگر حتی از «تایوان» حرفی نمی زند. فراموش کرده است که قدرت های قرن 19 و اوایل قرن 20 چه به روزش آوردند و ژاپن چگونه چین را گرفت و چینی ها قطعه ـ قطعه کرد و سوزانید. دلش خوش است که پول به قرض آمریکا داده است. کافیست که یک آمریکایی به دادگاه شکایت کند که مثلا مواد شیمیایی نادرست درای وال های ساخت چین [پوشش تخته ای دیوار اطاقها] اورا سرطانی ساخته و یا اسباب بازی ساخت چین فرزندش را بیمار کرده است و دادگاه حکم دهد که یک تریلیون دلار غرامت به شاکی بدهند و طلب دولت چین در یک لحظه «صفر» شود. دیدیم 31 میلیارد دلار سرمایه گذاری لیبی در آمریکا با نخستین ایستادگی پلیس لیبی در برابر شورشیان چگونه توقیف شد و این، باید درسی برای دولتهای دیگر مخصوصا کشور سعودی باشد.
     7ـ تحولات اخیر نشان داد که مقامات دولتی کشورها که طبق آمار در سراسر جهان جمعا از 40 هزار نفر تجاوز نمی کنند برای باقی ماندن بر اریکه قدرت، نان به قرض هم می دهند تا بر هفت میلیارد انسان درگیر تامین معیشت روزمره حکومت و آقایی کنند. از کدام دمکراسی دفاع می کنند؟. به من بگویند که در کدام کشور دمکراسی واقعی وجود دارد. قوانین انتخابات را همین 40 هزار مقام وضع و اجرا کرده اند تا بر سر قدرت باقی بمانند. چند سال پیش در یک شهر آمریکا از درصدی از مردم پرسیده بودند که نام اعضای شورای شهر خودرا بگویند. فقط هفت درصد اسامی همه اعضای شورا را که 11 نفر بودند می دانستند. مابقی یا نمی دانستند و یا تنها چند عضو را. در شهر «دِل» ایالت کالیفرنیا اعضای شورای شهر که کسر بودجه هم داشت برای خود صدها هزاردلار دستمزد تصویب کرده بودند!. بروید ببینید که امتیازات رفاهی و دریافتی اعضای کنگره آمریکا چقدر است. اگر دمکراسی واقعی برقرار بود که فرانسویان سارکوزی مجارستانی تبار و یهودی تغییر دین داده را رئیس جمهور خود نمی کردند و ایتالیایی ها برلوسکنی دخترباز و دارای پرونده تقلب در مالیات را.

     8ـ بدبختی روزافزون بشر امروز که وضعیتی بهتر از دو هزار سال پیش ندارد نتیجه مرگ ژورنالیسم اصیل است. نه اخبار رویدادها آنطور که باید عرضه شوند تنظیم و نه همه مسائل و وضعیت به صورتی بی طرفانه و جامع پوشش داده می شوند، مطالب دستوری و ... است و براي آماده ساختن راه اجراي سياست ها و برنامه هاي قدرت ها. دیدیم که این رسانه ها چه جنجالی برسر لیبی بپاکردند تا چند عضو بزرگتر ناتو بتوانند متوسل به قدرت نظامي برضد ليبي شوند که چند دهه قبل واژه سوسياليست را بر نام خود افزود. اگر دقت کرده باشید گزارشهای تحولات خاورمیانه توسط چند گزارشگر معیّن و تبعه دولت لندن که انگلیسی بودن از لهجه آنان پیداست تهیه و از شبکه های تلویزیونی ازجمله آمریکا پخش می شود. همین ها زمینه را هموار کردند که سران دولتهای فرانسه، انگلیس و آمریکا صریحا و علنی بگویند که قذّافی باید برود. تاکنون در جهان اينگونه سخن گفتن سابقه نداشت و می رود که روال شود. در جریان انقلاب ایران، جیمی کارتر در یک پیام محرمانه دیپلماتیک به شاه اشاره کرده بود که بهتر است فعلا ایران ترک گوید.

منبعhttp://www.iranianshistoryonthisday.com

اینم یه انتخابیه ی ارسالی از فرهاد عزیز:

با سپاس از فرهاد

بهار میرسد اما ز گل نشانش نیست
نسیم رقص گل آویز گل فشانش نیست
دلم به گریه خونین ابر میسوزد
که باغ خنده به گلبرگ ارغوانش نیست
چنین بهشت کلاغان و
بلبلان خاموش
بهار نیست به باغی که باغبانش نیست
چه دل گرفته هوایی چه پا فشرده شبی
که یک ستاره لرزان در آسمانش نیست
کبوتری که در این آسمان گشاید بال
دگر امید رسیدن به آشیانش نیست
ستاره نیز به تنهاییش گمان نبرد
کسی که همنفسش هست و همزبانش نیست
جهان
به جان من آنگونه سرد مهری کرد
که در بهار و خزان کار با جه ...
وقتی ستاره نیز
سوسوی روزنی به رهایی نیست
آن چشم شب نهفته چرا پشت پنجره
با آن نگاه غمگین
ژرفای آسمان را
می کاوید
آنگاه باز می گشت
نومید
میگریست
                                                                  

زیر سقف آسمون

دوست خوبم (دریا)سپاس

زیر سقف آسمون

زیر این گنبد نیلی کبود

یکی بود یکی نبود

هیچ کس از قصه ی خود جدا نبود

یکی تنها بودو خسته

یکی بی صدا نشسته

یکی دنبال یه لقمه نون خالی

یکی پول رو پول می ذاشت و بی خیالی

یکی فکرای عجیب داشت

یکی ثروتی عظیم داشت

یکی دستاش پرپینه های کاری

توی سفرش چند تا تیکه نون خالی

با تموم غصه هاش زمزمه بود

روی لباش شکر الهی

یکی پشت میله ها بود

یکی آزاد و رها بود

توی کوچه ها می گشت

دنبال کار بود

یکی اهل رفتن به دور دنیاست

یکی فکر جنگ و دعواست

یه بغل موشک گذاشته واسه فرداش

یکی پای تخته تفهیم می کنه

درس و به کودک

یکی اینجا یکی اونجا

زیر سقف آسمون همه پيدان

لطفاًماهی قرمز نخرید

دوست خوبی برام نوشته :

ماهي قرمز جايي در سفره نوروزي ندارد. بخاطر حفظ فرهنگ اصيل و باستاني نوروز و حمايت از كشته نشدن ميليون ها ماهي قرمز بي دفاع و مظلوم از خريدن ماهي و ديگر حيواناتي نظير لاك پشت و مار و سمندر خودداري فرماييد. اسير كردن ماهي درون تنگ هاي تنگ و عاري از اكسيژن هيچ خوش يمني براي آغاز سال نو ندارد.تجارت ماهی قرمز مدت هاست که در دوره زمانی ۱۵ اسفند تا ۱۵ فروردین شکل میگیرد تجارتی که محصول آن هیچ ریشه ای در تاریخ باستانی عید نوروز ایرانی ندارد .۸۰ سال پیش به همراه ورودچای به ایران ماهی قرمز نیز که سمبل عید چینی ست به سفره های هفت سین مراسم عید نوروز ما وارد شد غافل از اینکه در عید چینی ماهی قرمز را رها میکنند تا زندگی جریان یابد و ما ماهی قرمز را اسیر تنگ بلورین میکنیم تا همزمان با رشد سبزه های سفره هایمان و باروری زمین هر روز او را به مرگ نزدیک و نزدیک تر کنیم .جالب است بدانید در هیچ کدام از مراسم سنتی مان در مورد نوروز ماهی قرمز جایگاهی ندارد در میان رسوم زرتشتی در سفره عید انار به نشانه باروری و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب مقدس رها میشود تا عشق و باروری همچنان پاینده بماند. اگر ایرانی ها می دانستند که ماهی قرمز هیچ ریشه تاریخی در سفره هفت سین ندارد به جای پرداخت برای خرید و قتل ماهی های قرمز به بهانه عید، سیب قرمز یا انار را در آب رهامیکردند که ریشه در تاریخ این دیار دارد .هر سال ایام عید ۵ میلیون قطعه ماهی میمیرند. ۵ میلیون قطعه ماهی قرمز به خاطر رنگ و لعاب سفره هفت سین، به خاطر هیچ و عجیب نیست اگر بدانیم در صورتیکه ایرانی ها از خرید ماهی قرمز منصرف شوند این تجارت سیاه روزی پایان خواهد یافت. عجیب نیست اگر باور کنیم سیب سرخ یا انار همان سرخی هفت سین ایرانی ست که ریشه در تاریخ چند هزار ساله سنت ما دارد .عجیب نیست اگر تابلوی معروف هفت سین کمال الملک را در کاخ گلستان به تماشا بنشینیم و ببینیم که او نیز ماهی قرمز را میان سفره هفت سینش طراحی و نقاشی نکرده است .
ماهی قرمز در سفره هفت سین ایرانی جایی ندارد پس لطفاًماهی قرمز نخرید http://www.maahi.blogsky.com و http://kkiiaannaa.blogfa.com/post-9.aspx

آتش باقی درون

فرهاد عزیز مطلبی در قسمت نگرش ها برام گفته...،بخونید :

وقتی حرف جنگ دوم را می کنی
ته دلم یه حالی می شوم
دلم برای ژانی ها خیلی می سوزد شاید جنگ در کشور های عربی اصلا برایم مهم نباشد اما بگذریم
فکر کنم 61 سال از حمله اتمی آمریکا به شهرهای هیروشیما و ناکازاکی که باعث کشته شدن بیش از 240000 انسان بی گناه شد می گذرد
جالب اینجاست که
سه تن از خدمه هواپیمای جنگی، اظهار داشته‌اند که «کاربرد سلاح اتمی اقدامی لازم در تاریخ» بوده و آنها از این کار پشیمان نیستند»

همه ساله مردم صلح‌دوست جهان با درست کردن درناهای کاغذی و فرستادن آن به مرکز ساداکو در پارک یادمان صلح شهر هیروشیما، همدردی خود را با قربانیان بمباران و انزجار خود را از سلاح‌های هسته‌ای اعلام می‌کنند.


مجسمهٔ ساداکو در این پارک به یاد دختر ۱۲ ساله‌ای به نام ساداکو ساساکی برپا شده که پس از جنگ دوم به دنیا آمد ولی در اثر تشعشعات باقی‌مانده از انفجار، دچار سرطان خون شد و درگذشت.
بر اساس افسانه‌های ژاپنی، اگر کسی هزار دُرنای کاغذی درست کند، یکی از آرزوهایش برآورده می‌شود. ساداکو درحالیکه در بیمارستان بستری بود، با تشویق دوستانش و کمک برادرش شروع به ساختن درناهای کاغذی کرد، اما پس از ساخت ۶۴۴ درنا درگذشت. در سال ۱۹۶۵ میلادی، از مجسمه ساداکو در حالیکه درنایی طلایی در دست دارد در پارک صلح هیروشما پرده‌برداری شد.


ساداکو ساساکی روی درنایش می‌نوشت:

من «صلح» را روی بال تو می‌نویسم تا تو به همه جهان پرواز کنی

جمعيت عفو بين الملل

سالروز درگذشت موسس جمعيت عفو بين الملل - نگاهي کوتاه به اين جمعيت
Benenson

«پتر بنن سونPeter Benenson» موسس جمعيت عفو بين المللAmnesty International بيست و پنجم فوريه 2005 در 84 سالگي در آكسفورد انگلستان درگذشت. وي 31 ژوئيه 1921 در انگلستان در خانواده اي از يهوديان مهاجر روسيه كه به بانكداري اشتغال داشتند به دنيا آمده بود و در سال 1961 به منظور دفاع از دو دانشجوي پرتغالي كه بدون ارتکاب جرم و تنها به خاطر گفتن زنده باد آزادي بازداشت شده بودند جمعيت عفو بين الملل را كه در سراسر جهان نزديك به دو ميليون عضو دارد تشكيل داده بود. درآغاز قرار بود كه اين جمعيت يك سال فعاليت داشته باشد كه ماندگار شده است. نوشته اند که بنن سون تغيير دين داده و کاتوليک شده بود.
    بنن سون از نوجواني روحيه اي معترض داشت و اين روحيه را در طول تحصيل در آكسفورد در رشته تاريخ و سپس حقوق حفظ كرده بود. برضد اقدامات هيتلر نسبت به يهوديان و جنگ بي رحمانه داخلي اسپانيا بود. وي مي گفت كه در برابر ظلم دولتها، بايد يك صداي مخالف و معترض وجود داشته باشد تا كارهاي خلاف حق و قانون دولتها را به ميان مردم ببرد، افشاء و منعكس سازد تا تكرار نشوند. براي اين كار مردم معمولي بايد بسيج شوند و تشكيل جمعيت هاي دائمي بدهند. جنبش اتباع ساده (عوام الناس) بهترين راه مبارزه با ستم و حق كشي است. با تاسيس عفو بين الملل پايه اي گذارده شد كه جمعيت هاي مشابه متعدد و مدافع حقوق بشر، دفاع از حقوق اساسي، آزادي هاي مدني و حمايت از روزنامه نگار به وجود آيند كه برخي عام و بعضي تخصصي هستند.
     در دهه 1960 كه جمعيت عفو بين الملل به وجود آمد اين شايعه رواج يافت كه عوامل اينتليجنس انگلستان در آن نفوذ و رخنه كرده اند. بنن سون درخواست رسيدگي كرد ولي مدركي به دست نيامد. بعدا چنين اتهامات به جمعيت هاي مشابه وارد آمده است.
     دبير كلي عفو بين الملل را در 28 فوريه 2005 «ايرن كهانIrene Khan» برعهده داشت و نشاني وب سايت آن از اين قرار است:www.amnesty.org

منبعhttp://www.iranianshistoryonthisday.com

اهمیت پرورش استعداد در پیشرفت اقتصاد یک ملت


Theodoe W. Schultz
تئودور شولتسTheodoe W. Schultz اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل سال 1979 که توجه ویژه به سرمایه انسانی (Human Capital) یک ملت کرده است 26 فوریه 1998 در 96 سالگی درگذشت. این استاد اقتصاد براین باور بود که ارزش واقعی اقتصادیات یک کشور نسبت مستقیم با استعداد اتباع آن کشور دارد و استعدادرا می توان بوجودآورد و تقویت کرد. پروفسور شولتس در تالیفات خود به ملل جهان اندرزداده است که هرچه بیشتر در زمینه پرورش استعداد سرمایه گذاری کنند Investment in Human Capital و اتباع آگاه، توانا و دارای شخصیت بسازند. وی در رساله خود «Human Capital Theory» نوشته است که تجدید حیات (ریکاوری) اقتصادیات آلمان و ژاپن در مدتی کوتاه پس از انهدام در جنگ نتیجه آموزش و پرورش خوب و سالم این دو ملت بود که انسانهای میهندوست، دارای توان کامل تفکر و محاسبه ساخته بودند. آموزش و پرورش خوب و متناسب آدمهای مولّد بار می آورد ـ آدمهایی که تفکر عمومی و برنامه دارند و کار جمعی (تیم ورک) می کنند و نفع جامعه را بر سود خود مقدم می دارند، و عقب ماندگی مردم خاورمیانه (طبق بررسی دکتر شولتس) این است که کار تیمی و تنظیم برنامه و اجرای دقیق آن را یاد نگرفته اند و نفع خودرا مقدم می دارند (خودخواه هستند). دکتر شولتس در کتاب سرمایه آموزش و پرورش Educational Capital از این سیاست آلمانی ها تمجید کرده است که نوجوانانی را که در مدارس میانی (معادل راهنمایی تحصیلی) پیشرفت نشان نمی دهند به دوره های «تکنیکال اجوکیشن» می فرستند تا برای کارخانه ها، تکنیسین و کارگر ماهر شوند. شولتس در تالیف دیگر خود «برنامه ریزی اقتصادی» توصیه کرده است که دولتها اقتصاد کشاورزی خودرا قربانی صنعتی کردن و اقتصاد پیشرفته نکنند که هرسه بموازات هم لازمند. وی برنامه ریزی اقتصادی را یک هنر هردولت دانسته است. در این کتاب، وی اصول چهارگانه آدام اسمیت به نام «سرمایه دائمی» را از دیدگاه تازه ای تفسیر کرده است که آن اصول عبارتند از: بارورکردن زمین، داشتن ماشین (ابزار کار و تولید) خوب، سرمایه انسانی و مهارت درتجارت کالا (صادرکردن محصولات اضافی و واردکردن کالای مورد نیاز واقعی از نوع مرغوب و با بهای مناسب).

من خواب نیستم!


من خواب نیستم!
             خاموش اگر نشستم‘
                                  مرداب نیستم!
                                                روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم
                                                                  روشن شود که آتشم و آب نیستم .

چگونگی نمدمال کردن آخرین خلیفه عباسیان

هفت روز پس از تصرف بغداد توسط نیروهای نظامی هلاکوخان ایلخان مغولی ایران و قتل عام ساکنان آن، بیستم فوریه 1258 مستعصم بالله (ابواحمد عبدالله) آخرین خلیفه عباسی کشته شد و خلافت عباسیان برای همیشه پایان یافت. به هلاکو گفته بودند خلیفه عباسی یک مقام اسلامی است و ریختن خون مقام مذهبی منع شده و برای حکومت او بدیمن است، خیر و برکت ازمیان می برد و بدبختی آور خواهد بود. هلاکو این اندرزرا چند روز مورد بررسی قرارداد و سرانجام تصمیم گرفت که مستعصم بالله را به طریقه نمدمال کردن از میان بردارد که با این طریقه خون او ریخته نمی شود که بدیمنی ببار آورد. این تصمیم بیستم فوریه به اجرا درآمد و خلیفه 45 ساله را لای یک نمد بزرگ (به اندازه فرش) قراردادند و آنقدر بر زمین مالیدند و حلقه نمد را تنگ کردند تا درگذشت بدون اینکه خونش جاری شود. هلاکو پسر مستعصم را به مغولستان فرستاد تا از آسیای غربی دور شود، مسلمانان دور او جمع نشوند و ادعای خلافت نکند. سه قرن بعد دولت عثمانی که بتدریج سرزمین های عربی را تصرف کرد امپراتوری اسلامی را احیاء و به جای بغداد، اسلامبول (استانبول) را دارالخلافه کرد که چراغ عمر این امپراتوری با پایان یافتن جنگ جهانی اول خاموش شد.

منبعhttp://www.iranianshistoryonthisday.com

چه قصاب خانه*یی است این دنیای بشریت." -

ممنون از "م.د"دوست خوبم

ادامه نوشته

اهميت مطالعه تاريخ

اندرز عباس ميرزا فراموش شد و ايران آسيب ديد
25 ژانويه سال 1815 ميلادي عباس ميرزا وليعهد وقت كه مردي دورنگر و ميهندوست بود هنگام اعلام ايجاد رسته در ارتش ايران به سبك ارتشهاي اروپايي ازجمله رسته پياده ، توپخانه و ... خطاب به فرماندهان هنگهاي 11 گانه تازه گفت: خيال نكنيد كه خطر روسيه و عثماني پايان يافته است. ما بازهم در همين نقطه اي كه ايستاده ايم( تبريز) شاهد تجاوز نظامي آنها خواهيم بود و بايد از امروز خود را با آن تجاوز كه معلوم نيست در چه زمان صورت گيرد آماده سازيم و تنها اجساد متجاوزان به خاكمان را پس بدهيم. بايد بدانيد كه كسي براي مردن و از دست دادن جان به خاك كشور ديگر تجاوز نمي كند و .... درست صد سال بعد، و در 25 ژانويه 1915 (بهمن 1293 خورشيدي ) در تبريز ميان نيروهاي روسيه كه با نقض بي طرفي ايران در قبال جنگ جهاني اول، ازطريق قفقاز وارد ايران شده بودند با نيروهاي عثماني كه قبلا در آذربايجان استقرار يافته بودند نبرد آغاز شد كه پس از هفت روز با شكست عثماني ها پايان يافت و روسها در سراسر آذربايجان مستقر شدند و تعرض به نقاط ديگر را آغاز كردند. علت ورود اين دو نيرو و متعاقب آنها، انگليسي ها به ايران به چه جراتي بود؟، ضعف نظامي و به فراموشي سپردن اندرز عباس ميرزا.


طنز

عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس یادگارى بگیرد.
معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشویق می‌کرد که دور هم جمع شوند.
معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون فارغ التحصیل شدید شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید: این حسینی است، الان دکتره. یا اون ارجمندزاده است الان وکیلهُ اون پشت سری هم خاکپوراست که حالا مهندسه .....یکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: این سمت چپی هم  هم معلم تاریخه که الان مرده....!!!!

فلسفه تاریخ

طبق تعریف هگل، نیرو و عامل واحد و یا چند نیروی مشخص حاکم بر شکل گیری تاریخ هستند (شرایط زمان داریوش سوم، یزدگرد سوم و شاه سلطان حسین باعث تضعیف و تصرف ایران شد). شناخت نیروها، انتخاب ها، و رویدادها که عامل دگرگونی جایگاهها و اوضاع می شوند تکوین تاریخ (در جهت مثبت و یا منفی) عنوان دارد و بنابراین "آموختن از تاریخ ـ تجربه گذشتگان" امری بسیار مهم است. تاریخ یعنی " گذشته انسان" و بدون به یاد داشتن گذشته نمی توان پیشرفت بدون خطر داشت و از لحظات و هر فرصتی استفاده کرد.