ذبیح کیست ؟ اسحاق یا اسماعیل ؟!
تورات تمایل نداشته است تا سفر ابراهیم به سرزمین کنانه (=مصر) را به خیر و خوشی به سرانجام رساند، از اینرو گفته : « چون کنعان دچار قحط و خشک سالی شد ، ابراهیم و همسر سارا، که زنی بسیار زیبا و نیکو روی بود، راهی مصر شدند چون به نزدیکی مصر رسیدند ابراهیم به سارا گفت اگر مصریان دریابند تو همسر منی برای دست یابی به تو مرا خواهند کشت و تو را زنده نگه خواهند داشت، پس چه بهتر که تو نگویی همسر منی بلکه خود را خواهر من بنامی تا به خاطر تو مرا نیز گرامی دارند و سارا پذیرفت. چون بمصر رسیدند ، انچه ابراهیم پیش بینی می کرد ، روی داد، یعنی مصریان شیفتۀ زیبایی سارا شدند و او که خود را خواهر ابراهیم خوانده بود به کاخ فرعون بردند، فرعون اورا پسندید و به زنی گرفت و به خاطر او ابراهیم نیز گرامی داشت و سرمایه کلانی از برده و کنیز و گاو و گوسفند و شتر بدو بخشید . اما دیری نگذشت که بلاهایی پیاپی فرعون و سرای اورا فرا گرفت، چنان که ابراهیم را نزد خود خواند و اورا سرزنش ها کرد که : چرا نگفتی سارا همسر توست تا من اورا به زنی نگیرم. سپس فرمان داد ابراهیم و همسرش را از مصر برانند، ولی به وی اجازه داد تا آنچه را در پیش بدو بخشیده بود همراه برد[1]
خدا میداند که من حتی از نقد و رد این تهمت زشتی که نویسنده سفر پیدایش به ابراهیم بسته است سخت بیزارم. یاوه ای که هیچ کس ، حتی پست ترین مرد، آن را برای خویش و آبروی خویش نمی پسندد، تا چه رسد که آن کس پیامبر خدا و دوست بزرگوار او باشد. با این همه از خود تورات نیز دروغ بودن این گزارش اشکار میشود :
به گزارش تورات ، ابراهیم چون به کنعان آمد خود 75 ساله و سارا 65 ساله بود.[2]
چند سالی نیز در کنعان ماندند و سپس به مصر رفتند ، یعنی هنگام رفتن به مصر سارا کم و بیش هفتاد یا هفتاد و چند ساله بوده است ؛ آیا زنی در چنین سن و سالی می تواند مردان را شیفته و دلبرده سازد ، آن هم کسی مانند فرعون را که بی گمان حرمسراهای انبوه از زنان جوان و زیبا و دلربا داشته است؟ مگر همین سفر پیدایش اندکی پس از این گزارش دروغ – که درباب 12 آمده – در باب 18 از پیری و فرسودگی سارا سخن نگفته است که چون او را به زادن اسحاق مژده دادند، سیلی به چهره خود نواخت ، خندید و گفت : مگر میشود پیرزنی فرسوده و یائسه با شوهری پیر و از کار افتاده ، پسری بیارود؟[3] چیزی که در قرآن نیز اینگونه آمده است : « همسر ابراهیم که ایستاده بود، خندید، اورا به اسحاق و از پس اسحاق به یعقوب مژده دادیم، گفت : ای وای ، چگونه میتوانم بچه بیاورم ، منی که خود پیرزنی هستم و این همسرم پیرمردی است، راستی که این چیزی بسیار شگفتی است»[4]
از اینها گذشته، تاریخ فرعون ها نشان نمی دهد که آنان زنان دیگران را به زور می گرفته اند ، بلکه بیانگر آنست که کیفر زنا نزد آنان از سخت ترین کیفرها بوده است.
جای شگفتی و افسوس است که گروهی از مورخان مسلمان نیز داستان دروغ یادشده را همانگونه که در تورات امده است ، بازگفته اند، گرچه کوشیده اند تارنگ اسلامی بدان زنند و زشتی ان را به گونه ای توجیه و کم رنگ کنند ، مثلا گفته اند : این که ابراهیم با سارا خواست خود را نه همسر که خواهر بخواند مقصودش خواهر ایمانی بود ، زیرا در آن روزگار تنها ابراهیم و سارا مومن بودند، و از این دیدگاه ، خواهر و برادر شمرده میشدند. یا مثلا گفته اند : گرچه فرعون – که نامش « سنان بن علوان» بود یا «صاروف بن صاروف» - سارا را به زنی گرفت، اما نتوانست از او کام بگیرد.[5]
در اینجا این پرسش پیش می اید که ایا مصر – حتی در روزگ هیکسوسیان و کسانی که مورخان مسلمان آنها را «عمالقه» نامیدند – فرمانروایی به نام سنان بن علوان یا صاروف بن صاروف میشناسد؟ خواه ان فرمانرا – چنانکه گفته اند – برادر ضحاک باشد یا غلام نمرود؟ پاسخ اینست که تاریخ مصر به هیچ رو چنین نام هایی را نمی شناسد و من میدانم مورخان مسلمان ما این نام را از کجا اورده اند.
آنچه بیشتر شگفتی می آورد سخن روایانی است که گفته اند ابراهیم از این رو سارا را خواهر خواند که آندو تنها مومنان آن روزگار بودند. و شگفت تر اینکه برخی از بزرگترین مفسران، این روایات را نقل کرده اند ؛ با اینکه قرآن کریم نه تنها در این باره اشاره ای ندارد که آشکارا و بی پرده از مومن بودن دیگرانی چون لوط سخن گفته است : « لوط به ابراهیم ایمان اورد و گفت : من به سوی خدای خویش می روم که پیروز فرزانه است» [6] « ابراهیم و لوط را به سرزمینی پناه دادیم که در آن برای جهانیان برکت نهاده بودیم» [7] بلکه از پاره ای ایات بر می آید که جز لوط، مومنان دیگری نیز با ابراهیم همراه بوده اند : « در ابراهیم و انان که با او بودند ، برای شما سرمشقی نیکو است ، آنگاه که به قوم خویش گفتند : ما از شما و ار انچه به جای خدا می پرستید ، بیزارم ، به شما ناباوریم، و میان ما و شما دشمنی و کینه خواهد بود تا آنگاه که به خدای یکتا بگرایید»[8]
این گزارشگران با این آیات ، که آشکارا با گزارش های آنان ناسازگارند، چه می کنند؟ و گویا همین ها بوده است که ابن کثیر را واداشته تا بگوید مقصود از این که جز ابراهیم و سارا مومنی نبوده است یعنی جز آن دو زن و شوهر ، مومنی نبوده است و گرنه لوط پیامبر نیز که با آنان همراه بود نیز مومن بوده است .[9] و گویا ابن کثیر این داستان را میپذیرد ، اما می کوشد با تفسیر و توضیح خویش ناسازگاری آن با قرآن کریم بکاهد . تفسیری که با اجماع مورخان مسلمان، در نقل روایات تورات، مخالف است.
« داستان ذبیح »
.... از زبان قرآن بخوانیم : « ابراهیم گفت : من به سوی پروردگار خویش میروم، او مرا راه خواهد نمود ، گفت پروردگارا ، فرزندی درست کار و شایسته به من ببخش، و ما نیز به پسری بردبار مژده اش دادیم، و چون پسر برومند و کاری شد ، پدر اورا گفت : پسرم ، من در خواب می بینم که تورا سر می برم، ببین نظرت چیست ؟ پسر گفت : پدر جان آنچه را فرمانی می یابی انجام بده که مرا اگر خدا بخواهد از بردباران خواهی یافت. چون پدر و پسر هردو از در تسلیم درآمدند و پدر سر پسر را برای بریدن بر زمین نهاد ، او را آواز دردادیم که ای ابراهیم! فرمانی را که به خواب یافته بودی به راستی و درستی به کار بستی [اینک دست نگهدار] که ما اینگونه ، نیکوکاران را پاداش می دهیم، همانا که این رویداد آزمونی آشکار است. و قربانی بزرگ و بشکوهی را جایگزین قربانی او کردیم و [این سنت را به نام و یاد او ] در میان آیندگان پایدار ساختیم ، سلام بر ابراهیم. ما این گونه نیکو کاران را پاداش می دهیم . همانا که او از بندگان مومن ما بود و اروا به اسحاق که از پیامبران شایسته بوده مژده دادیم»[10]
در اینجا این پرسش پیش می آیدکه قربانی کدام یکی از دو پسر ابراهیم است، اسماعیل یا اسحاق؟ پرسشی که از دیرباز تا کنون بر سر پاسخ آن ، بیان مسلمانان از یک سو و یهودیان و نصارا از سوی دیگر ، بحث ها یی بوده است، افزون براینکه داستان ذبیح نزد یهودیان از گونه ای دیگر است. و ما اینک می کوشیم تا دیدگاه های گوناگون را در اینباره به پژوهش گذاریم:
الف – دیدگاه یهودیان و مسیحیان
یهویدان و مسیحیان با مسلمانان دربارۀ نام ذبیح هم رای نیستند، مسلمانان او را اسماعیل می دانند و یهودیان و مسیحیان اسحاق. افزون براین ، داستان ذبیح در تاریخ یهودیان جایگاهی دارد دیگرگونه با جایگاه آن نزد مسلمانان، و آن که تاریخ یهودیان را می خواند، می بیند که این دیگر گونگی و اختلاف بسی فراتر از اختلاف در یک رویداد تاریخی ، که ذبیح کدام یک از دو پسر ابراهیم بوده است، اسماعیل یا اسحاق؟ چرا که ریشۀ اختلاف به چیزی دیگر بر میگردد و آن گزینش «نژاد برتر موعود» - از دید آنان – بدان وابسته است، نیز به تحریف ها و دست کاری هایی در زندگی ابراهیم، تا اورا به زاد و رود اسحاق بپیوندد و از زاد و رود اسماعیل ببرد. به دیگر سخن پذیرش و نگه داشت بخش هایی از زندگی ابراهیم که به بنی اسرائیل – یعنی فرزندان اسحاق – پیوند داشته است . آغاز این اختلاف نیز به روزگارانی بسیار کهن باز میگردد. به روزگارانی که هنوز نسخه های تورات در بابل – هنگام اسیر گیری بابلیان در سدۀ ششم پیش از میلاد – تدوین نشده بود. و پیداست که این اختلاف و درگیری در آغاز بر سر عقیده و باور دینی نبوده است. زیرا به گزارش تورات ، ابراهیم خراج ده یک «ملکی صادق» پرداخته است . [11] و این «ملکی صادق» کاهن خدای بزرگ – الله یا علیون – بوده که فلسطینیان و همسایگان آن تا جنوب ، او را می پرستیده اند. چنانکه «هردودت»(484-430ق.م) که سرزمین شمالی عرب را در مدخل مصر دیده بوده ، گفته است: آنان چندین سده پیش از سدۀ پنجم پیش از میلاد، خدای بزرگ «الله» یا «لات» یا «ایلیات» را می پرستیده اند. بنابراین ، درگیری آنان در آغاز بر سر باور دینی نبوده است، بعد ها نیز که رنگ دینی گرفته ، همچنان ریشه در نزاع بر سر میراث داشته است.[12] و کار «نژاد برتر موعود» در این نزاع و درگیری ها جز این نبوده که خواسته و ادعای خویش را به هر شیوه و گونه ای که میشود استوار تر و حق به جانب تر سازد و دست رقیبان را کوتاه تر نماید . اری در چنین روندی بود که آنان اسحاق را ذبیح شمردند تا شان و شکوهی را که اسماعیل ، پدر عرب ها داشت از او باز ستانده باشند.
از اینجاست که یهودیان و مسیحیان ، بی گمان ، ذبیح را اسحاق می دانند و برای سخن خود پستوانه هایی نیز می آورند، پشتوانه هایی از این دست :
1- این گزارش تورات : [خدا به ابراهیم گفت:] اکنون پسر خود را که یگانۀ تو است و اورا دوست داری ، یعنی اسحاق را بردار و به سرزمین «مریا» ببر و اورا آنجا در یکی از کوه هایی که به تو نشان می دهم، برای قربانی سوختنی بگذران.[13]
2- این گزارش انجیل : « ابراهیم ، چون به ایمان امتحان شد ، اسحاق را گذرانید و آن وعده ها را پذیرفته بود پسر یگانۀ خود را قربانی می کرد که به او گفته شده بود که نسل تو به اسحاق خوانده خواهد شد، چون که یقین داشت که خدا قادر به برانگیزاندن از اموات است»[14]
3- این که اسحاق به گونه ای شگفت و خارق العاده زاده شد و پیش از انکه مادرش به او آبستن شود، نامش گزیده شده بود.[15]
4- این سخن دکتر «مایر» که : میان دو برادر دوگانگی های برجسته و آشکاری بوده است، چنانکه اسماعیل ، کنیز زاده بود و اسحاق ، از زوجه آزاده؛ دکتر مایر با غرض ورزی و کوردلی این دوگانگی ها را تا بدانجا می رساند که می گوید : اسحاق از چنان پایگاه بلندی برخوردار بوده است که به هیچ رو، راهی برای سنجش اسماعیل با او باز نبوده است.[16]
5- پاره ای از گزارش های اسلامی از زبان کعب الاحبار بیانگر اینکه : پسری که ابراهیم به قربان کردنش فرمان یافته بود، اسحاق بوده است.[17]
حال اگر بخواهیم با دلایل یهودیان و مسیحیان بحث و جدل کنیم باید نکات زیر را مدنظر قرار دهیم :
1- درگزارش تورات ، ذبیح ، یگانه پسر ابراهیم شمرده شده است، چیزی که به هیچ رو جز بر اسماعیل تا چهارده سالگی او راست نمی آید، یعنی مدتی که پیش از تولد اسحاق بوده ؛ و جدای از این هیچ زمانی اسحاق یگانه پسر ابراهیم نبوده است. زیرا اسماعیل بی گمان تا پایان زندگی ابراهیم زنده بوده و سپس به یاری اسحاق، پدر را در غار «مکفیله» دفن کرده است، چنان که متن تورات گویاست.[18] بنابراین، با بودن اسماعیل هرگز اسحاق یگانه پسر نبوده ، اما اسماعیل پیش از زاده شدن اسحاق چندین سال بگانه پسر بوده است. به این رو به کار گیری نام اسحاق، در این گزارۀ تورات : « پسر یگانه ی خود ، اسحاق را که اورا دوست می داری بردار..»[19] بی گمان افزوده و بی پایه است، زیرا که اسحاق نه یگانه پسر بود و نه نخستین پسر. یگانه و نخستین پسر ، کسی جز اسماعیل نیست. و شاید آنچه یهودیان را واداشته تا «اسحاق» را به گزارۀ یادشدۀ تورات بیفزایند، حسادت به عرب ها بوده و نیز اینکه می خواستند اسحاق پدر خودشان، کسی باشد که در کودکی با ایثاری شگفت و شکوهمند در راه اطاعت خدا دل بر قربان شدن گذارده بوده است. گذشته از اینها ، گزارش یاد شده با دیگر گزارش های خود تورات ناسازگار است.
2- گزارش انجیل در «رساله عبرانیان» پاسخ و راه حلی است از سوی فقیهان و دین پژوهان مسیحی، برای رهایی از مشکل و مسأله ای که پیش روی آنان بوده است : این مشکل که چگونه خداوند به ابراهیم فرمان داد تا پسرش اسحاق را قربانی کند ، بااینکه پیشتر – به گزارش تورات – به او وعده داده بود که نژاد برتر و برگزیده را از همان پسر بیرون خواهد آورد : «[به او گفته شد بود که] نسل تو به اسحاق خوانده خواهد شد»[20] . زیرا اگر اسحاق هنگام قربانی شدن، مردی می بود و خود پسری می داشت که نژاد گزیده از او بیرون آید مشکل نبود ، اما اگر اسحاق در کودکی و پیش از آن که خود پسری داشته باشد قربانی شود، این مشکل پیش می آید که وعدۀ خداوند که گفته بود از تبار اسحاق ، نژادی به شمار ریگ های کنار دریا و ستارگان آسمان[21] به او خواهد بخشید، چگونه باید تحقق یابد؟! از اینجاست که به گفتۀ دکتر مایر [22] ، ابراهیم به این اندیشه افتاده بود که خداوند می تواند از مردگان نیز تباری برآورد: « یقین دانست که خدا قادر به برانگزاندن از اموات است»[23] . بدین شیوه ، مشکل را حل کردن ، چیز تازه ای است که تنها فقیهان مسیحی بدان راه یافته اند و پیش از آنها عالمان یهودی به آن نپرداخته اند، عالمان یهودی محور و مدار داستان قربانی را در طاعت و تسلیم ابراهیم دیده اند که فرمان خدا را بر فرمان دل خویش برگزید و خواستۀ خداوند را بر خواستۀ خود ترجیح داد.[24] گرچه در این راه حلی که فقیهان مسیحی به دست داده اند، میتواند مشکل یاد شده را پاسخگو باشد، اما از سوی دیگر ارزش کار ابراهیم را در تسلیم و طاعت شگفتی که از خویش نشان داد، اگر یکسره از میان نبرد بسیار می کاهد، زیرا کسی که به یقین میداند، فرزندی را که اینک قربانی میکند به زودی خداوند زنده خواهد کرد، کار بزرگی نکرده است.![به علاوه درگزارش انجیل نیز " فرزند یگانه " اسحاق گفته شده است]
3- اینکه گفته اند: ولادت اسحاق به شیوه ای شگفت و خارق العاده بود، اگر دلیل ایشان از خارق العاده این است که از پدری صد ساله و مادری نود ساله زاده شد، سخنی درست است. اما ولادت اسماعیل نیز کم و بیش همینگونه بوده است، زیرا هنگام تولد او ابراهیم پیرمردی هشتاد و شش ساله بوده است.[25] [همچنین] به گزارش تورات ابراهیم در صد و سی و هفت سالگی با «قطوره» ازدواج کزد و از او دارای شش پسر شد[26] و به گزارش پاره ای از روایات اسلامی ، پس از قطوره تا هنگام وفات که صد و هفتاد و پنج ساله بود، همسری دیگر به نام «حجوره» نیز داشت و از او هم پنج پسر یافت.[27]
از اینها گذشته داستان ولادت اسحاق به گونه ای که در تورات آمده است، نمونه های دیگری نیز دارد، مثلا ولادت یحیی(ع) که نزد مسیحیان «یوحنا (یحیی ظ) تعمید دهند» خوانده میشود و تقریبا تکرار ولادت اسحاق است، و به گزارش انجیل پدرش زکریا که پیری فرسوده بود و زنش – طبق روایات مسیحی الیصابات – نازا بود، از خدا به دعا خواست که پسری پاک بدو ببخشد و خدا یحیی را بدو عطا نمود.[28] از اینها شگفت تر ولادت عیسی(ع) است بدون پدر، و شگفت تر از آن ولادت آدم(ع) است بدون پدر و مادر. که قرآن نیز از آن چنین یادشده است.
4- در پاسخ به اینکه گفته اند : اسحاق پیش از آن که مادرش به او باردار شود، نامگذاری شد، باید گفت : به گزارش آشکار تورات[29]، اسماعیل نیز چنین بوده و پیش از بارداری مادر، نام گذاری شده بود، و اگر این کرامتی باشد – که هست – اسماعیل این کرامت را پیش از اسحاق داشته است، افزون بر این که گزارش تورات ابراهیم پیش از آنکه به اسحاق مژده داده شود، به اسماعیل مژده داده شد.[30] گذشته از اینها ، چنین نام گذاری دربارۀ عیسی و یحیی نیز هست. چنانکه در قرآن کریم میخوانیم : « فرشتگان زکریا را که در محراب به نماز ایستاده بود، آواز دادند، که خداوند تورا مژده می دهد به یحیی که گواهی بر کلمۀ خداست و سرور است و خویشتن بان است و پیامبری از پاکان است»[31]؛ «ای زکریا؛ ما تورا به پسری مژده میدهیم، با نام یحیی، نامی که پیش از او برکسی ننهاده ایم»[32]؛ «فرشتگان گفتند: ای مریم ! خداوند تورا به کلمه ای از خویش نوید می دهد که نامش مسیح هیسی پسر مریم است و در دنیا و آخرت روشناس است و از مقربان است»[33]
5- این پندار دکتر مایر، که اسماعیل پسری کنیز بود و اسحاق پسری آزاد، بر گرفته از این گزارش انجیل [مقصود مولف عهد جدید ] است : « ابرهیم را دو پسر بود : یکی از کنیز و دیگری از آزاد ، لیکن پسر کنیز به حسب جسم تولد یافت و پسر آزاد برحسب وعده»[34] و این نیز به نوبۀ خود تکراری از گزارش تورات[35] است که ما پیش از این در رد و نقد آن سخن گفته ایم(اسماعیل نیز با وعد زاده شد) و اینک برآن می افزاییم که هاجر، مادر اسماعیل، را کنیز سارا دانستن چیزی است که به بازنگری نیاز دارد و ما پیش تر در کتابمان "اسرائیل" در این باره گفتگو کرده ایم و پنداشته ایم که به گمان بسیار، هاجر باید دختر یکی از پیشوایان دینی مصر باشد، زیرا چنین می نماید که ابراهیم با این گروه بیش از دیگران پیوند و پیوستگی داشته است.[36]
6- در این باره مفسران مسیحی تورات، کوشیده اند تا داستان را به رنگ مسیحی درآورند، زیرا مسیحیان به فتوای پدران کلیسا و فقیهان خویش، چند زنی را حرام میدانند، از این رو برای پاک شمرزدن ابراهیم از چند زنی ، هاجر را کنیز و ساره را تنها زن ابراهیم شمرده، و فراموش کرده اند که بنیاد خانواده در بنی ارائیل بر چند زنی استوار بوده است و هرچند زن از حقوق یکسانی برخواردار بوده اند. اگر چه شمارشان نسبت به توانایی های مالی و احتماعی مرد کم و بیش بوده است، و قانون ویژۀ فرمانروایان نیز آنان را از زیاده روی در زن گکرفتن باز میداشت و میگفت :« فرمانروا زنان بسیار نگیرد، مبادا دلش کژ شود»[37] گرچه پاره ای از آنها از این حق خود سوء استفاده نموده و در این کار زیاده روی ها کردند، مثلا: « جدعون 70 پسر از پشت خویش داشت زیرا زنان بسیار داشت»[38] نیز داوود به جز کنیزکان و مُتعگان، زنان بسیار داشت[39] ؛ «رحبعام» 18 زن داشت و 60 کنیز متعه، که برای او 28 پسر و 60 دختر آورده بودند[40]؛ «آبیا» 14 زن داشت و 22 پسر و 16 دختر [41] ؛ و سلیمان از همه پیش گرفته بود که « 700 زن رسمی داشت و 300 کنیز متعه»[42].
وچون به روزگار پدران نخستین – چنان که آنان می گویند – بازگردیم، می بینیم که خود ابراهیم نیز بر همین شیوه بوده است، نخست ساره و هاجر را با هم داشته و سپس قطوره و حجوره را ، و مگر یعقوب ، پدر پدران – که بنی اسرائیل نام اورا برخویش نهاده اند – 4 زن نداشت : راحیل ، لئیه ، زلفه و بلهه ؟ و از آن 4 زن 12 پسر؟[43] ومگر موسی صاحب تورات، خود 2 زن نداشت : صفورا دختر کاهن مدین، و زنی کوشی (=حبشی) که برادر و خواهرش به خاطر آن زن براو شوریدند.[44]
از اینها همه آشکار میشود که چند زنی – همان گونه که گوستاولوبون گفته – همواره میان بنی اسرائیل روا و رایج بوده است ، بی آنکه قانونی مدنی یا شرعی آن را جلو بگیرد[45] و این شیوه هم در میان پیامبران بنی اسرائیل و هم در میان دیگران ، هم در روزگار پدران نخستین و هم در روزگار پادشاهان، همچنان ادامه داشته تا آنگاه که عالمان یهودی آن را در 4 محدود کردند و آنچه نویسندۀ « رساله به غلاطیان» انجیل [=عهد جدید] از این مساله به دست داده، صورت مسیحی ازدواج است و نه صورت یهودی آن ، و پیداست که احکام یک دین را بر دینی دیگر ه پیش از آن بوده ، بارکردن ، آشکارا هم با عقل و هم با منطق و دین ، ناسازگار است.
بدین گونه میتوانیم بی هیچ گمان و گزافه بگوییم سارا و هاجر هردو زنان رسمی ابارهیم بودند و از حقوق یکسانی برخوردار بودند ، همانگونه که دو پسرشان اسماعیل و اسحاق حقوق یکسانی داشتند. و اگر عالمان یهودی این سخن مارا نپذیرند، این پرسش را پیش خواهیم آورد که درباره 12 فرزند یعقوب ، که به گزارش تورات [46] سرسلسله 12 تیره و قبیله بنی اسرائیل اند ، چه می گویید؟ مگر نه این که این 12 پسر از 4 زن بودند ، دو آزاد و دو کنیز، و هیچ کدام از مردان دین یا عالمان یهودی و مسیحی نگفته اند، آن پسران یعقوب که از دو زن کنیز او بلهه و زلفه بوده اند، ارزشی کمتر و رتبه ای فروتر دارند از آن پران که از دو زن آزاد او لئیه و راحیل بوده اند. از انها گذشته ، اگر هم از روی جدل بپذیریم که هاجر کنیز سارا بوده است در این تردید و گمانی نیست که اسماعیل ، نوباوه و نخستین فرزند ابراهیم است و نوباوگی و نخستین فرزندی در میان بنی اسرائیل شان و شرفی والا دارد و از حقوق فراوانی برخوردار است.
اما این سخن دکتر مایر که گفته بود : اسحاق از چنان شان و شرف والایی برخوردار است که هرگونه راهی را بر سنجش او با اسماعیل می بندد، چیزی نیست جز تعصبی کور و گزافه ای بی پایه و برخاسته از حقد و حسد غربیان نسبت به عرب های فرزند اسماعیل. و ما از آن به این سخن خدا در قرآن پناه می بریم که : « ما میان هیچ یک از فرستادگان او تفاوت نمی نهیم»[47] و هر دو برادر را پسران بزرگوار خلیل می شماریم. هم اسحاق را که در قرآن به « پیامبری از صالحان»[48] توصیف شده است و هم اسماعیل را که در قرآن با عنوان « راست پیمان و پیامبری فرستاده»[49] از او یاد شده است. اگر چنین است ، چرا میان فرستادگان او تفاوت بگذاریم، که این نه کار ما که کار خداست ...
7- اما روایت های اسلامی گزارش شده از کعب الاحبار[= از یهودیان مسلمان شده] و دیگران بدین جا باز میگردد که مسلمانان پیامبری کسانی چون اسحاق ، یعقوب ، یوسف و.... باور دارند و همین باور زمینه ای شده است برای سو استفاده گروهی از یهودیان مسلمان شده چون کعب الاحبار و وهب بن منبه[50]، تا از روی قصد و غرض هایی ویژه به نقل چنین گزارش هایی بپردازند، افزون بر اینکه این گزارش ها باهم ستیزه ها و ناسازی هایی نیز همراه اند. مثلا همانان که از ابن عباس گزارش کرده اند که ذبیح ، اسحاق است ، گزارش های دیگری نیز از او آورده اند ، گویای اینکه ذبیح، اسماعیل است.[51]
ب – دیدگاه مسلمانان
مسلمانان بر پایه روایات در تفسیر آیۀ «و فدیناه بذبح عظیم»[52] ، اسماعیل را ذبیح می دانند، چیزی که خود قرآن را نیز می توان برآن گواه گرفت زیرا قرآن کریم پس از گزارش داستان قربانی ، بی درنگ – در سوره صافات - می افزاید « وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحينَ = و ما اورا به اسحاق ، پیامبری از پاکان مژده دادیم»[53] .
آیا اینکه «مژده به اسحاق» پس از پایان داستان قربانی آمده است، خود آشکارا گویای این نیست که اسحاق غیر از آن پسری است که خداوند ابراهیم را به سر بریدن او امتحان کرد؟! و نیز مگر بازگشت ضمیر « فدیناه» به پسر قربانی و آمدن نام اسحاق بی درنگ پس از آن ، نشانگر دوگانگی قربانی و اسحاق نیست؟[54]
در اینباره ابن تیمیه می افزاید : داستان قربانی در سورۀ صافات ، خود نشان می دهد که قربانی ، اسماعیل است ، در آنجا خداوند می فرماید : « فبشرناه بغلام حلیم» (= ما اورا به پسری بردبار مژده دادیم) . از این آیه میتوان دریافت آنکه ابراهیم به او مژده داده شده ، 3 ویژگی دارد : پسر است، رسیده و بالغ است، و حلیم و بردبار است. و چه حلم و بردباری بالاتر از اینکه پدر به او پیشنهاد سربریدن کند و او بگوید به خواست خدا مرا بردبار و پایدار خواهی یافت.
همچنین داستان قربانی در قرآن تنهان همین جا ذکر شده است، در دیگر حاها مثلا سوره هود [55] تنها مژده به اسحاق آمده است، و از آنجا که در سوره صافات از انکه ابراهیم بدو مژده داده شده با نام « غلام حلیم»[56] (= پسری بردبار) یاد شده و در دیگر سوره ها که سخن از مژده به اسحاق در میان است اورا « غلام علیم»[57] (=پسری دانا) خوانده است – و دوگانگی این دو توصیف که یک جا حلین آمده و جای دیگر علیم – بی حکمت نمی تواند باشد که خود میتواند نشان دهد که قربانی کسی جز اسحاق است ، یعنی اسماعیل. به ویژه این که وصف حلیم که درباره قربانی آمده و وصف درستی نیز هست چراکه پذیرش قربانی به صبر و بردباری نیاز دارد با اسماعیل همخوان است، زیرا او آشکارا در قرآن به صبر توصیف شده است، در این آیه : «اسماعیل و ادریس و ذوالکفل همه از صابران و بردباران اند»[58]. نیز توصیف اسماعیل به درستی در پیمان در این آیه: « همانا که او درست پیمان بود»[59] میتواند نشان دیگری باشد بر اینکه اسماعیل ، همان قربانی است ، زیرا او بود که به پدر وعده داد که بر قربانی شدن صبر کند و به این وعده خویش وفا نیز کرد ، افزون بر اینها بشارت به تولد اسحاق یک معجزه بود، معجزه ای نوید بخش و شادی آفرین برای پدر و مادی که هردو پیرو عقیم بودند اما بشارت به ذبیح تنها برای پدر بود – نه برای پدر و مادر – آن هم مژده ای که ازمونی دشوار را در پی داشت.[60]
از همه اینها گذشته، خداوند ابراهیم را مژده داد که اسحاق را به او ببخشد تا پیامبری از صالحان گردد. چنانکه فرمود : « اورا به اسحاق که پیامبری از صالحان است مژده دادیم»[61] پس چگونه بعد از چنین مژده ای اورا به قربانی کردن کسی که باید پیامبری صالح گردد، فرمان میدهد؟[62]
نکته دیگر اینکه بشارت به اسحاق همراه با بشارت به یعقوب نیز هست « ما اورا به اسحاق مژده دادیم و از پس اسحاق به یعقوب»[63] و این همراهی ، چنانکه محمد بن کعب قرظی گفته است ، خود نشانه ای بر ذبی بودن اسماعیل است. زیرا درست نمی نماید که خداوند نخست ابراهیم را به اسحاق و از پشت اسحاق به یعقوب بشارت دهد، آنگاه در فرمانی ناسازگار با این بشارت ، اورا به قربانی کردن اسحاق فرمان دهد، آنهم زمانی که هنوز اسحاق کودک است و هنوز یعقوب از پس او به دنیا نیامده است.[64]
نشان دیگر ، این گزارش که عمربن عبدالعزیز از دانشمندی یهودی که اسلام آورده بود پرسید: ذبیح کدام یک از دو پسر ابراهیم است؟ و او به خدا سوگند خورد که اسماعیل است و یهودیان نیز این را می دانند اما از روی حسد با شما عرب ها گفته اند اسحاق است، تا آن فضیلت بزرگ از آن پدران خودشان باشد نه پدران شما.[65]
نشان دیگر ، این گزارش انجیل برنابا از زبان مسیح است که گفت : « حقیقت را برای شما میگویم، اگر در سخن فرشته خدا جبرئیل نیک بنگرید، دورغ و دغل هایی را که در کتابهای ما و بر زبان فقیهان ما آمده است در می یابید، زیرا فرشته گفت : ای ابراهیم! جهانیان همه به زودی خواهند دانست که خدا تورا چگونه دوست دارد، اما چگونه بدانند که تو نیز خدا را دوست داری؟ باید کاری کنی که جهانیان بدانند که تو خدا را دوست داری. ابراهیم پاسخ داد که من بنده خدا هستم و آماده انجام دادن هرکاری که او بخواهد. اینجا بود که خداوند به ابراهیم گفت : پسر نوباوه ات را بردار و برای قربانی کردن به بالای کوه ببر . پیداست که اسحاق نخستین پسر نیست زیرا هنگام ولادت او ، اسماعیل 7 ساله [14 ساله] بوده است.»[66]
افزون بر همه ی اینها، آیا در مراسم حج نشانه های آشکاری نیست بر اینکه مکان قربانی در مکه بوده و نه در فلسطین، و درباره اسماعیل بوده و نه اسحاق؟ و این مسلمانانند و نه یهودیان ، که از دیرباز تاکنون – نیز در اینده – همواره در مراسم هر سالۀ حج ، با طوافشان با قربانی کردنشانی با سعی و صفا و مروه شان ، با رمی جمره هاشان و... به گونه ای نمادین ، خاطره شگفت و شکوهمند قربانی شدن اسماعیل را زنده نگه داشته اند؟ اگر به یاد داشته باشیم که این ساماعیل و مادرس بودند که به مکه برده شدند و نه اسحاق و مادرش، و این اسماعیل بود و نه اسحاق که در ساختن کعبه ، پدر را همراهی می کرد و ایین حج، بی مراسم قربانی روز عید قربان که در منی انجام می گیرد و نه در فلسطین، پایان می پذیرد، همۀ اینها آشکارا نشان میدهد که دانسته یا ندانسته به خطا رفته اند آنان که گفته اند رویداد قربانی در شام و فلسطین بوده است که اگر این گونه می بود باید همه ی مراسم حج که ادامه ی نمادین همان داستان قربانی است در شام انجام می گرفت و نه درمکه...
_____________________
1- پیدایش12: 10-20. برای داستانی همانند درباره ابراهیم و سارا و پادشاه جرار، بنگرید به : پیدایش 20: 1-18، دراین داستان سارا از نود سالگی هم گذشته است.
2- همان،12: 4، 17:17.
3- همان، 18 :9-15.
4- هود71-72
5- ن.ک: تاریخ طبری، 1/244،ابن کثیر1/150، ابن اثیر1/100، مقدسی3/52، ابن خلدون ، العبر2/35 ؛ محمد احمد جادالمولی و دیگران ، قصص القران 53-55. بسنجید با موتمر تفسیر سوره یوسف 1/136-139
6- عنکبوت 26
7- انبیا71
8- ممتحنه4
9- ابن کثیر1/152
10- صافت 99-112
11- سفر پیدایش 14 : 18-20.
12- عباس عقاد ص 87
13- پیدایش 22: 2
14- رساله به عبرانیان 11/17 -19
15- حبیب سعید عمان 93 ؛ پیدایش 18-9-15
16- ف.ب . مایر، حیاه ابراهیم305-306.
17- تاریخ طبری 1/265؛ ابن کثیر1/159-160؛ابن اثیر1/109؛ تفسیر بیضاوی2/297؛ تفسیر طبری23/77-83، تفسیر قرطبی15/101
18- پیدایش25: 9.
19- همان22: 2.
20- پیدایش21/12؛ رساله به عبرانیان11/18.
21- همان22/17
22- ف.ب.مایر، حیات ابراهیم256
23- رساله عبرانیان11/19
24- پیدایش22: 1-18 نیز ن.ک: عقاد، همان87.
25- پیدایش16:16. دراینباره در برخی روایات اسلامی چنین امده است : ابراهیم هنگام تولد اسماعیل 64 ساله و هنگام تولد اسحاق 70ساله؛ هنگام تولد اسماعیل 99 ساله و هنگام تولد اسحاق 112 ساله؛ هنگام تولد اسحاق 117 ساله بود. ن.ک: تفسیر آلوسی ،13/242؛تفسی نسفی، 2/264،تفسیر قرطبی9/375، تفسیر طبری13/235،تفسیر بیضاوی1/533.
26- پیدایش23 : 1-4. نیز تاریخ طبری 1/309-311،ابن کثیر1/175.
27- طبری1/311، ابن اثیر 1/123،ابن کثیر1/175 ابن سعد در طبقات 1/21، پیدایش 25: 7.
28- ال عمران37-41، مریم2-15، انبیا89-90 + انحیل لوقا 1: 5-80.
29- پیدایش16:11
30- همان16: 18
31- ال عمران39
32- مریم7
33- ال عمران45
34- رساله به غالطیان4: 22-23.
35- پیدایش16: 1-9
36- ن.ک: به کتاب اسرائیل از مولف210-213. البته در ابن باره نظر های دیگری نیز هست از جمله اینکه هاجر شاهزاده مصری بود که دست عمالقه اسیر و سپس به ابراهیم پیش کش شده بود؛ یا اینکه خواهر زن فرعون بود، یا اینکه دختر یکی از پادشاهان مصر بود. ن.ک : حبیب سعید ، المدخل الی الکتاب المقدس82؛ ف.ب . مایر، 136،236؛ عبدالحمید سحار، بنو اسماعیل93؛ عبدالحمید واکد ، نهایة اسرائیل88؛ فاسی شفاء الغرام15؛ دیار بکری ، تاریخ الخمیس165؛ نیز cook,op-cit, p369.S.A.
37- تثنیه 17/17، نیز فواد حسنین، اسرائیل عبرالتاریخ1/99.
38- داوران8: 30.
39- سفرصموئیل اول ، 25 : 39، 43، 28: 27؛ صموئیل دوم، 3: 3-4؛ 5: 13.
40- سفر دوم تاریخ ایام 11: 21.
41- همان 13: 21.
42- اول پادشاهان 11: 3.
43- پیدایش35 :22- 26.
44- خروج 2:21 ؛ سفراعداد12 :1.
45- گوستاولوبن، الیهود فی تاریخ الحضارات الاولی،50.
46- پیدایش35: 22-26.
47- بقره285
48- صافات112
49- مریم54
50- بنگرید به انچه پیش از این درباره اسرائیلیات گفتیم
51- تفسیر طبری23/81-84 ؛قرطبی15/99-100
52- صافات107
53- صافات112
54- عبدالوهاب نجار102؛فتاوی ابن تیمیه4/ 332-333.
55- هود71-73.
56- صافات101.
57- حجر53 و ذاریات28.
58- انبیا85
59- مریم54
60- فتاوی ابن تیمیه4/331 -335؛روح المعانی، الوسی، 2/134؛طبری 23/85.
61- صافات112
62- تفسیر قرطبی5545.
63- هود71. ن.ک: تفسیر طبری 15/389-397.
64- روح المعانی، 23/134؛ تاریخ الخمیس108.
65- ابن کثیر، قصص الانیا1/215-217؛ ابن کثیر1/159-160.............
66- محمد حسنیعبدالحمید، ابوالانبیا ابراهیم خلیل86؛ علی عبدالواحد وافی، الاسفار المقدسه87-88؛ با یاداوری ناسازگاری این گزارش با دو گزارش سفر پیدایش 16:16 و 17 :3.
بررسی تاریخی قصص قرآن / دکتر محمد بیومی مهران ، 1/132-133.
برگرفته ازحقیقت:http://gabrielmmj.blogfa.com