مروري بر فريادهاي مدرس در مجلس شوراي ملي
شهيد آيت الله سيدحسن مدرس در زمره ناموراني است که تا سن چهل و يک سالگي در حوزههاي علميه به کسب معرفت و تهذيب نفس و نشر حقايق اسلامي مشغول بود.
او در جريانات مربوط به نهضت مشروطه به سمت سياست روي آورد. مرحوم مدرس در اين باره گفته است: «بعد از مراجعت از عتبات، در اصفهان فقط از امورات اجتماعيه، مباحثه و تدريس اختيار کرده بودم، تا زمان انقلاب استبداد به مشروطه، مجبورا اوضاع ديگري پيش آمد». فعاليت سياسي ايشان با عضويت در انجمن ايالتي اصفهان آغاز ميشود و با انتخاب او به عنوان يکي از پنج تن علماي منتخب، براي دوره دوم قانونگذاري مجلس، در تاريخ 1289 شمسي، چهره سياسي او شناختهتر ميشود.
مدرس در اين مجلس نقش خود را به خوبي ايفا کرد. وي در دوره سوم نيز از طرف مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد؛ ولي اين مجلس به علت فشار خارجي و آغاز جنگ اول جهاني يکسال بيشتر دوم نياورد. مدرس از چهرههاي سرشناس کميته دفاع ملي بود که جهت جلوگيري از پيشرفت نيروهاي روسيه تزاري به سمت پايتخت به قم مهاجرت کردند. او سپس عازم اصفهان، کرمانشاه، عراق، ترکيه و سوريه گرديد و پس از دو سال به ايران بازگشت. با امضاي قرارداد 1919 وثوقالدوله، مدرس به مخالفت برخاست و با اين قرارداد ننگين به شدت مخالفت کرد و اجازه نداد ايران بين اجانب تقسيم شود. پس از کودتاي رضاخان و سيدضياءالدين طباطبايي در سوم اسفند 1299، مدرس همراه بسياري از مليون و مبارزان دستگير شد و تا پايان عمر کابينه سياه سيدضياءالدين طباطبايي در قزوين زندان بود.پس از آزادي به نمايندگي مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و به عنوان نايب رئيس مجلس و رهبري اکثريت مجلس برگزيده شد. دوره پنجم مجلس در سال 1302 افتتاح شد و در اين دوران پر اهميت تاريخ مشروطه که با تغيير سلسله قاجاريه و روي کار آمدن رضاخان همراه بود، مدرس رهبري اقليت مجلس را بر عهده داشت.
در زير بخشهايي از نطقهاي آتشين وي در مجلس را از مجموعه اسناد مجلس گلچين کرده ايم:
موضوع / بخشهايي از نطقهاي شهيد مدرس
توسعه علم و فرهنگ / کار اصلي من تدريس و طلبگي است و سياست کار دوم من است.
بايد معارف را به قسمي توسعه داد که تمام افراد ممالک استفاده نمايند، نه اينکه معارف را مجزا کنند که مثلاً پسر من که عمامه دارد، حساب نخواند، فقه بخواند. خير تمام علوم را بايد همه بخوانند.ما و انگليسي ها / ترقي و تعالي هر قوم به علم است، اسلام فراگرفتن علم را فريضه دانسته، اما علم به تنهايي کافي نيست، مسلمان بايد به دو بال علم و تقوا مجهز باشد. انگليسيها علم دارند، اما تقوا ندارند، اگر مسلمين علم و تقوا داشته باشند، هيچ کس بر آنها مسلط نميشود.
همبستگي اسلامي / ترقي و تعالي هر قوم اين خواهد شد که جامعه ميان خودشان را نگهداري کنند و به واسطه ترقي آن جامعه، ترقي کنند.
غرض اصلي ما يک جامعهاي است که يک قسمت بزرگ دنيا در آن جامعه شرکت دارد و آن اسلام است. ما خيلي همبستگي اسلامي خود را از دست داديم، بالاخره بايد بيدار شده هوشيار شويم و جامعه خودمان را حفظ کنيم.عقب ماندگي ايران / فکر ميکردم چرا ممالک اسلامي رو به ضعف رفته و ممالک غير اسلامي رو به ترقي!
چندين روز فکر ميکردم و بالاخره چنين فهميدم که ممالک اسلامي سياست و ديانت را از هم جدا کرده اند؛ ولي ممالک ديگر سياستشان عين ديانتشان يا جزو آن است، ممکن هم هست اشتباه کرده باشند. لهذا در ممالک اسلامي اشخاصي که متدين هستند، از اشخاصي که داخل در سياست هستند دوري ميکنند؛ آنها که دوري کردند، ناچار همه نوع اشخاص رشته امور سياست را در دست گرفته، لهذا رو به عقب ميرود.محکوميت حمله وهابيون به مدينه و عتبات / «. . . اين اتفاقي که امروز افتاده و استماع فرموده ايد، ويراني شهر مدينه و حرکت به سوي عراق براي ويراني قبور ائمه اطهار عليهم السلام، ضايعه بزرگي است.
دولت مکلف است تحقيقات کامل نموده، نتيجه را به عرض مجلس برساند. . . به عقيده من فعلاً بايد تمام فکر را صرف اين کار کرد.
بايد قدمهاي مؤثر و قاطع و فوري که مقتضاي ديانت و حفظ قوميت اسلام است، برداشت و هيچ چيز را مقدم بر اين کار قرار نداد و نگذاشت که اين مسئله، زيادتر از اين؛ اسباب خرابي جامعه اسلامي شود. مبادا يک ضرر عظيمتري بر ما مترتّب گردد. ما اين تجاوزات را نميتوانيم ببينيم، نخواهيم گذاشت ادامه يابد و اماکن متبرکه و مراکز ديني و اسلامي، دستخوش {تجاوز} متجاوزين شود. با قدرت و قاطعيت آنها را حفظ ميکنيم و متجاوزين را سرکوب مينماييم.»مدرس و قيام تنباکو / واقعه دخانيه توپي بود که سحرگاه، مردم تيزهوش خفته را بيدار کرد و به طور طبيعي از زلزله شديدي که متعاقب آن بايستي به وقع بپيوندد، با خبرشان نمود.
عامه مردم که به علت بيخبري درکي از آن واقعه نداشتند، خطر را احساس نمودند و چون به علماي مذهبشان اعتقاد داشتند، همراه آنان به حرکت در آمدند
...همه ملت جامعيت و همدلي خود را حفظ و از بزرگان خود اطاعت کرد و همه امضاهاي زير قرارداد را با آب کر شست. . . من، بعد از واقعه دخانيه که به نجف رفتم ملت ايران را در کار «کأن لم يکن» {بي اثر} نمودن اين قرارداد فهميدم و همه جا معروف بود که هيچ کس از درون و برون به قصر شاه توتون و تنباکو نميرساند.در اصفهان، هم بهترين جواب را به ظل السلطان دادند و در پاسخ او که بايد همه محصول را به کمپاني انگليس تحويل دهند، همه را در بيابان آتش زدند و براي اولين بار آسمان اصفهان قليان پردود سيري کشيد و به جان شاهزاده دعا کرد و از همين جا مأموران آشکار و مخفي امپراتوري چند برابر شدند تا قدرتي که قرارداد را بر هم زده، بشناسند.
دخالت بيگانگان / ما را بگذاريد که صلاح و فساد خودمان را ميدانيم. . . من مناسب نميبينم که دولتها دوستهاي خصوصي پيدا کنند، يکي تعريف ما را بکند يکي مذمت، من اگر خوبم، اگر بد، تو برو خود را باش. من که با همه خوبم، هيچ دوست ندارم که يک دولتي چه در اينجا و چه در مرکز خود، تعريف مرا بکند. من اگر خوبم، براي خودم و اگر بدم، براي خودم هستم. من از هر دولتي که بخواهد دخالت در امور بکند، ميترسم و بايد توازن عدمي را نسبت به همه مراعات کرد، نه توازن وجودي، يعني شما براي خودتان، ما هم براي خودمان.
قانونگذاري / عدل آن است که از مورد گرفته شود و به مورد خرج شود. از همانهايي که گرفته ميشود، خرج همانها شود. اين معني عدل است. از ملت پولي که گرفته ميشود، به مصارفي برسد که به نفع آن ملت باشد. عرض ميشود که غرض از وضع قانون، آسايش خلق است، در امور معاشيه و اگر فايده، هم براي دولت داشته باشد، خيلي خوب است. (مثلاً) خصوص اداره پست که غرض اصلي از آن، آسايش خلق است که امور تجارت و مطالبشان به سرعت پيش برود.
حمله به ايران / . . . يک اشخاصي رنگ پيدا کردند، آمدند و گفتند که عقيده ما تمايل به سياست انگليس است. شايد يکي پيدا بشود و بگويد عقيده سياسي من روس است، ما بر ضد همه هستيم. ايراني مسلمان بايد مسلمان و ايراني باشد. هر رنگي غير از اين داشته باشد، دشمن ديانت ما و دشمن استقلال ماست.
هر کس به ما حمله کند، در هر لباسي که باشد، چه با کلاه شاپو چه با عمامه! فرقي نميکند، هر کسي که به سرزمين ما تجاوز کند، او را با تير خواهيم زد و اين فعل و عمل را همانند نماز يک فعل واجبي براي مسلمانان کشور اسلامي ميشمرد.در مخالفت با قرار داد 1919 / اين قرار داد منحوس، يک سياست مضر به ديانت اسلام، مضر به سياست بيطرفي ما بود. . . کابينه وثوق الدوله خواست ايران را رنگ بدهد، اظهار تمايل به دولت انگليس کرد، بر خدا و ملت ايران قيام نمود. حال هم هر کسي تمايلي به سياستي نمايد، ما يعني ملت ايران با او موافقت نخواهيم نمود. چه رنگ شمال و چه رنگ جنوب و چه رنگ آخر دنيا. . .
آذر ۸۹/جام جم