تاريخ، چگونه يك ملت را مصونيت ميبخشد؟
همة ملتهاي جهان تاريخ خويش را پاس ميدارند و در حفظ و آموزش آن به آحاد افراد خويش سعي بليغ مينمايند. در هيچ جاي جهان، كشوري را نميتوان يافت كه گذشتة خويش را نفي و انكار كند؛ حتي اگر نسبت به قسمتهايي از آن نقد و نظري داشته باشد. مثالي كه در ادامه ميآيد، شايد درستي اين سخن را به سادگي اثبات كند. در كشور مغولستان، چنگيزخان به عنوان قهرمان ملي و فرمانروايي عادل و خردمند تكريم ميشود و مغولان از او به عنوان چهرة بارز تاريخ خود نام ميبرند. اين در حالي است كه در همه كشورهايي كه مغولان به آنها حملهور شدند، چنگيزخان را فردي خونريز، ويرانگر و وحشتانگيز ميدانند. شايد در مورد هيچ چهرهاي در تاريخ، به اندازة او اتفاقنظر منفي وجود نداشته باشد.ديگر كشورهاي جهان نيز هر يك به سهم خود مواريث ملي و تاريخي خويش را ارج مينهند. صرفنظر از نكات مثبت و منفي كه ممكن است در تاريخ هر كشوري وجود داشته باشد، جاي اين پرسش اساسي باقي است كه ملتها از تاريخ گذشته خود چه سودي ميبرند كه چنين مجدانه بدان ميپردازند و حتي در مورد آن راه اغراق هم ميپيمايند. واقعيت ان است كه تاريخ، صرفنظر از هر بحث علمي و فلسفي و نظري، داراي اين كاركرد اساسي است كه انسان را در برابر مخاطراتي كه لاجرم پيش روي او قرار خواهند گرفت، مصونيت ميبخشد. همة ملتها در مسير تاريخ خود با فراز و فرود، پيشرفت و عقبماندگي، پيروزي و شكست، و... مواجه ميشوند و در واقع، خطر انحطاط اخلاقي، تجزية ارضي، گسستن وحدت ملي، زوال حاكميت ملي، حملة خارجي و... هيچگاه به طور كامل براي كشورها از بين نميرود. علاوه بر اين، نياز به متحد ساختن مردم، همدل كردن آنها، ايجاد باور عمومي به سنتها، وضع و اجراي قوانين، و... از نيازهاي عمومي همة جوامع هستند.همة اين شرايط مثبت و منفي و سلبي و ايجابي در تاريخ ملتها، صرفاً با ابزارهاي مادي و صنعتي و اقتصادي قابل پاسخگويي نيستند و لازم و ضروري است كه جهات فرهنگي و معنوي نيز به خدمت گرفته شوند. اين امر نيز در همان لحظهاي كه احساس نياز ميشود، قابل تحقق نيست؛ مگر آن كه از قبل آمادگي لازم در مورد آن كسب شود. همچنان كه دين، اخلاق و سنن در اين راستا كارايي بسيار دارند، تاريخ نيز نقش بسيار مهمي در آمادهسازي ملتها براي حفظ و بقاي جامعة خويش با تلاش براي ترقي و پيشرفت دارد.كساني كه با نگرش شتابآلود و سطحي به تاريخ مينگرند، نميتوانند نقش بنيادين آن را در حفظ وحدت ملي، استحكام حاكميت ملي و دفاع از منافع ملي درك كنند.
درس تاريخ،در ظاهري آرام، صبور و شكيبا، در خلال داستانها، اخبار، عكسها، نقشهها و... به نحوي مستمر و مؤثر در افراد جامعه آمادگي و مصونيت لازم را براي مقابله با بحرانهايي كه ممكن است حيات و موجوديت يك ملت را تهديد كنند، پديد ميآورد. از آنجا كه حتي منتقدان درس و علم تاريخ نيز هيچگاه نگفتهاند كه درس تاريخ را بايد حذف كرد، ميتوان اظهار داشت كه صرف تاريخ داشتن يك ملت، آن را مصون ميسازد و مانع از بروز بحرانهاي هويتي و موجوديتي براي آن ميشود.در اين جا كاركرد تاريخ، شباهت تام و تمام به امنيت و سلامتي مييابد كه تا وقتي هست، كسي متوجه حضور و اهميت آن نيست و با زائل شدن آن است كه ضرورت آن محسوس ميشود.
معلم درس تاريخ بدون آن كه گرفتار روزمرگي شود و زندگي را در نيازهاي گذراي روزانه محصور سازد، در نگرش بلند و مآلانديشانه، موجبات استحكام شالودههاي موجوديت و هويت ملت، ريشهدار شدن آن، اثبات موجوديت و حقانيت آن، و شكلگيري هويت و شخصيت آن را فراهم ميآورد. تأكيد تام و تمام بر وحدت يك ملت با بيان سرگذشت مشترك آنها، ايجاد همدلي و همدردي در ميانشان در خصوص وقايع ممكن ميگردد. تحكيم وحدت ملي با ملموس ساختن منافع عمومي و نشان دادن پيوسته بودن سرنوشت آنها، همگي به وسيله تاريخ صورت ميگيرد. بدون درس تاريخ، اين موارد را چه درسي ميتواند انجام دهد؟ آيا تاكنون درباره نقش بنيادين و اساسي چنين اموري و نقش تاريخ در تكوين و تداوم آنها انديشيدهايد؟
هر ملتي در طول تاريخ خويش درباره آنچه كه بر او گذشته است، در خصوص بسياري از مسائل، قضاوتي يكسان و احساسي مشترك مييابد. در نتيجه، با گذشت زمان صاحب فضاي فرهنگي واحدي ميشود كه در آن فضا تنفس ميكنند، ميانديشند، قضاوت ميكنند و آرمانها و آرزوهاي خود را مييابند. در اين ميان، به وجود آوردن وحدت ملي و تماميت ارضي، برقراري حاكميت ملي و اثبات موجوديت آن و حفظ هويت ملي، از اهم كاركردهايي است كه علم و درس تاريخ در تحقق آنها نقش كليدي، اساسي و زيربنايي دارد. با علم و درس تاريخ نميتوان از ديدگاه منفعتخواهي مادي، و زودگذر و آني برخورد كرد. نيز نميتوان در مورد پرداختن بدان با امساك و كوته نظري نگريست.
اهميت و ضرورت تاريخ براي حيات هر ملت بدانگونه است كه براي آن، هرگونه هزينه، سرمايه، اهتمام و عنايتي صورت ميگيرد. زيرا با تاريخ است كه يك ملت مصونيتهاي لازم را براي حفظ خويش در بحرانهاي هر عصر به دست ميآورد. بحران هويت، بحران ارزشها، بحران فرهنگها، بحران جهاني شدن، بحران رسانهها، بحران خرده فرهنگها و مانند آنها، با بهرهگيري از تاريخ اگر مرتفع هم نشود، كاهشي اساسي مييابد.
برگرفته از :ماندگار:http://88466341.blogfa.com/post/16