یه میهن پرست.....:

نه شرقی نه غربی نه تازی شدن را*برای تو ای بوم بر دوست دارم

 

 

ایسكیلوس :

 " میان اقوام برادر صلح برقرار كرد ... آسمان با او سر كین نداشت چون فرزانه بود "

تورات :

 " خداوند می گوید ... در باره كورش ... كه او شبان من است و تمامی مسرٌت مرا به اتمام خواهد رسانید "

هرودتوس :

" پایه و ارجش چنانست كه آنان ( پارسیان ) حتی فرزندان خود را در برابر وی ارزشی نمی نهند "

افلاطون :

" هنگام پادشاهی كورش ... كشور از هر لحاظ پیشرفت كرد و بزرگ شد زیرا افراد آزادی داشتند و در میان آنان محبت بود و نسبت بهم حس خویشاوندی می كردند "

گزنفن :

" چون او كسی شایسته فرمانروایی، از مادر زاییده نشده است "

دیو دروس :

"همه گفته اند كه كورش نه تنها در جنگ دلاور و بی باك بود، بلكه در رفتار با زیردستانش میانه رو و پاك اندیش و انسان دوست بود "

گوبینو :

" او هیچگاه نظیر خود را در این عالم نداشته است ... این یك مسیح بود ، مردی كه در باره اش تقدیر مقرر داشته بود باید برتراز دیگران باشد "

فلویگل :

" هنگامیكه اوضاع تاریك و اندوهبار جهان را در اندك روزگاری پیش از كورش بیاد می آوریم ، اهمیت بیكران آن شاه شكوهمند و بزرگ، بهتر نمایان می شود "

جرج راولینسن :

" می دانم كه وی یك زن بیشتر نگرفت و وی شاهدخت كاسان دانه ... چون درگذشت شوهر را به اندوهی گران فرو برد "

ادوارد  می یر:

پارسیان سر بلندانه از وی بعنوان پدر یاد می كردند و یونانیان و دشمنان دیگر، به بزرگی او سركرنش فرود می آورند "

سایكس :

"ما نیز می توانیم بدان ببالیم كه نخستین مرد بزرگ آریایی كه سرگذشتش بر تاریخ روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است "

دورانت :

" كورش یكی از كسانی بود كه گویا برای فرمانروایی آفریده شده اند"

گیرشمن :

" نسیمی جدید بر سراسر جهان وزیدن گرفت، شهرها را از قربانی ها و قتل های بناحق نجات بخشید، حریق شهرهای غارت شده را خاموش نمود و اقوام را از اسارت و بردگی آزاد كرد "

شاهپور شهبازی :

" كورش قلب ها و فرهنگ ها را بهم نزدیك و خویشاوند ساخت، مردم ایران و یونان وهند و بین النهرین را با هم آشنا كرد "

ابوالكلام آزاد :

" كورش همان ذوالقرنین در قرآن كریم است "

 

و یسئلونك عن ذی القرنین قل ساتلو علیكم منه ذكراً

از تو درباره ذوالقرنین می پرسند بگو اكنون درباره او با شما سخن خواهم گفت

 

انا مكنا له فی الارض و اتیناه من كل شی سببا

او را در زمین پادشاهی دادیم و همه وسیب حكمروائی را برایش فراهم ساختیم

 

فاتبع سببا حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئه و وجد عندها قوما

بدینوسیله تا بدانجا راند كه محل غروب خورشید است و چنان می نمید كه خورشید در چشمه ی كه آب تیره رنگ دارد فرو می رود در آنجا قومی یافت

 

ب

قلنا یا ذی القرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنی

ا او گفتیم اكنون می توانی درباره انها به عذاب و ستم رفتار كنی و یا اینكه به رفتار نیكو گرائی

 


قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الی ربه فیعذبه عذابا نكرا

گفت كسی كه بیداد كرد زود خواهد بود كه عذاب بیند و پس از آنكه به سوی خدا رفت باز عذابی شدید دامنگیراوست

 


و اما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنی و سنقول له من امرنا یسرا

اما كسیكه یمان آورد و رفتار نیكو كرد سزی او نیك است و از طرف خدی نیز بر كار او گشیشی حاصل ید

 

ثم اتبع سببا حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا

سپس راهی پیش پی او گذاشتیم و او تا بدانجا رفت كه خورشید طلوع می كند و قومی در آنجا یافت كه میان یشان و آفتاب حجابی و پوششی نبود

 

كذالك قد احطنا بما لدیه خبرا

بدین طریق بدانچه لازم بود از او آگاه شدیم

 

ثم اتبع سببا حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یكادون یفقهون قولا

باز همچنان رفت تا رسید به جائیكه میان دو دیوار عظیم بود و در آنجا قومی یافت كه زبان نمی فهمیدند

 

قالو یا ذی القرنین ان یاجوج و ماجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لك خرجا علی ان تجعل بیننا و بینهم سدا

آن قوم گفتند یا ذئالقرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین دست بر فساد و خرابكاری زده اند.  پول و مال لازم در اختیار تو می نهیم تا میان ما و ایشان سدی بنا كنی

 

قال ما مكنی فیه ربی خیر فاعینونی بقوه اجعل بینكم و بینهم ردما

گفت خدای آنقدر به من توانائی داده كه از مال شما بی نیاز هستم فقط به نیروی بازو من را یاری كنید تا بین شما و آنها دیواری بپای كنیم

 

اتونی زبرالحدید حتی اذا ساوا بین الصدقین قال انفخو حتی اذا جعله نارا قال اتونی افرغ علیه قطرا

تخته های آهن بیاورید آنقدر كه بتوان با آندو كوه را به هم برآورد پس گفت آنقدر در آن دمیدند تا همچو اتش گردید و بعد به كمك آب آنرا به شكل مطلوب درآورده سد را ساختند

 

فما سطاعو ان یظهروه و مااستطاعو له نقبا

كه آن قوم - یاجوج و ماجوج - نمی توانستند از آن بگذرند یا در آن رخنه یجاد كنند

 

قال هذا رحمه من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دكاء و كان وعد ربی حق

ذوالقرنین گفت این خواست و رحمت خدای بود و چون خواست خدای فرا رسد آنرا ویران خواهد ساخت خواست و وعده خدا حق است

 

 

 

شرح مختصری بر اثبات ذوالقرنین بودن كوروش بزرگ هخامنشی جهت اطلاعات بیشتر و كاملتر به كتاب

كوروش ذوالقرنین نوشته مولانا ابوالكلام آزاد و ترجمه دكتر باستانی مراجعه نمائید


كوروش كبیر یكی از ابرمردان تاریخ ایران است كه هر ایرانی بید به وجود چنین

شخصیت بزرگی افتخار كند و جهت افتخار به بزرگترین پادشاه یران زمین و

حتی جهان داشتن حداقل اطلاعات بری هر یرانی لازم است.

ی دوست یا می دانی كه كوروش كه بود از كجا آمد چگونه متولد شد دیگران

 در مورد او چه میگویند چه خدماتی برای ایران و  جهان روزگار خود انجام داد.

یا می دانید نام كوروش در  كتابهی آسمانی آمده است  و می دانید كه نام

 او به نیكی و افتخار در ین كتابها آمده.

بزرگترین افتخار ما ایرانیان در مورد كوروش كبیر این است كه نام این پادشاه

ایرانی در قران كریم بزرگترین كتاب آسمانی آمده  است،  كه هر چند نام

كوروش به صراحت آورده نشده ولی نام ذوالقرنین در قران كریم به هیچ

كس به جز كوروش كبیر نمی تواند نسبت داده شود زیرا هیچ گاه از این

پادشاه بزرگ در تاریخ به بدی حتی از طرف دشمنان نیز یاد نشده است 

و صفات بزرگ و خدمات عظیمی كه در  قران كریم برای ذوالقرنین ذكر شده

 فقط با اعمالی كه بری كوروش كبیر به جا مانده است برابری می كند.

پس بیایید به این پادشاه ایرانی افتخار كنیم و برای اینكه بخواهیم افتخار

كنیم بیایید بیشتر بدانیم.

ذوالقرنین که بود؟

كسیكه درباره او از حضرت رسول اكرم  ص  پرسشهائی شده است كه 

 نشانه این است كه وی لقب ذوالقرنین را داشته و قران كریم  این لقب

 را به او نداده است.

خداوند كشوری را در حیطه قدرت و كفیت او سپرده است و وسائل

 حكمرانی و سلطنت را بری او فراهم ساخته است  .

كارهای عمده او عبارت است از  سه جنگ بزرگ اول در غرب تا آنجا كه

 به حد مغرب رسیده است . دوم جنگ در مشرق زمین تا آنجا كه جز

صحرائی خشك و بدون آبادی ندیده است و ساكنین آن هم بدوی بوده اند

و كار سوم ینكه به تنگه و دره ی صعب العبور رسیده كه از وری آن تنگه

 عده ی مرتباً به ین قوم حمله  و آنها را غارت میكردند ساكنین ین قوم

یاجوج و ماجوج نامیده شده اند  كه بسیار وحشی و بدون فرهنگ و تربیت

بوده اند .

ذوالقرنین در برابر هجوم ین قوم سدی از آهن و پولاد  و سنگ و آجر بنا

كرده كه چنان عظیم بوده است  كه از هجوم غارتگران به طور كامل

 جلوگیری مینوده است.

ذوالقرنین پادشاهی عادل و رعیت نواز بوده و از خونریزی جلوگیری

كرده و قوم مغلوب را آزار و قتل عام نمی كرده است هر چند خداوند

 اختیار عذاب  قوم مغلوب را به او داده  بود.

به مال و اندوخته دنیا نیازی ندارد و حریص نبود و حتی از مغلوبین

هم كه خواستند هزینه ساخت سد را بدهند قبول نكرد  چرا كه خداوند

او را از مال آنان بی نیاز كرده بود .

با توجه به مطالب فوق از قران شریف از شخصیت ذوالقرنین بیان

 نموده است  بید در تاریخ به دنبال شخصیتی بگردیم كه چنین

 قدرت و كمال  را داشته باشد    باید شخصی باشد كه اولا داری

قدرت عظیمی باشد كه خداوند به او عطا نمده است دوماً داری

اخلاق بسیار نیكو باشد كه هیچگونه حرص و طمعی نداشته باشد

 سوماً بید خداپرست باشد .

با توجه به ینكه قصد اختصار در كار را داریم به دو شخصیت عمده 

 به اختصار اشاره میكنیم .

بعد از كوروش كبیر تنها شخصیت عمده كه حرف از ذوالقرنین بودن

 وی می باشد و حتی تعدادی از بزرگان یرانی هم ین اشتباه زشت

را  در حق یرانیان مرتكب شده اند اسكندر مقدونی می باشد.

بید دید از خصوصیات بارزی كه جهت ذوالقرنین در قران ذكر شده است

كدام به اسكندر و اعمال وی شباهت دارد .

اسكندر شخصیتی خونریز داشته و جهت غارتگری و جمع مال و كشورگشائی

 به یران حمله نموده است اسكندر حتی با نزدیكانش هم مهربان نبوده چه

با دشمنانش  چراكه یكی از بهترین و نزدیكنرین سردارانش را كه جان وی

 را در جنگ با داریوش نجات داده بود در یك مجلس بزم و شراب خواری آنگاه

 كه مست كرده بود با ضربه شمشیر كشت  پدرش وی را ترد كرده بود و

 به خاطر سو ظنی كه به مادر اسكندر پیدا كرده بود و وی را طلاق داده بود

 گفت كه اسكندر پسر او نمی باشد.

یا اسكندر به سه جهت لشگركشی كرده بود او به سمت یران حمله

 كرد و بدون بازگشت در راه كشته شد اسكندر حتی به هند هم نرسید

و مورخان به اشتباه ین قدرت عظیم را به او داده اند  او تقریبا به یك 

 جهت لشگركشی كرد و در بین راه با راهزنانی كه دشمن یران نیز

 بودند همراه شد.

  و بعد از شكست داریوش به مناطقی از یران حمله برد كه هندیجان

 نیز جزئی از آن بوده و اینگونه برداشت شده است كه هند را نیز تصرف

كرده  و بعد به طرز مرموزی كشته شد و هیچ سدی هم نساخت  هیچ

 قومی را یاری نكرد  و هیچ یك از خصلتهای ذوالقرنین را هم نداشت مگر

تا حدی قدرت نظامی را داشت.

بعداز اسكندر حادثه خاصی بری تاریخ یونان پیش نیامد كه بخواهد سرگذشت

 تاریخ را بگونه ی محو نماید كه اگر اعمال ذوالقرنین را اسكندر انجام داده باشد

 بواسطه آن حادثه امر مشتبه گریدیده باشد  ولی بعد از كوروش كبیر همین

 اسكندر تاریخ را مشتبه كرد.

او بعد از شكست داریوش هر  آنچه كه در ایران بود نابود كرد كتابهای پارسیان

را یا نابود كرد یا به یونان فرستاد تا بعد از ترجمه با نام خود یونانیان ثبت گردد

و هنرهای ایرانی را هم تا حدی به سرقت برد  دانشمندان یرانی  را به یونان

 فرستاد   و یكی از بزرگترین سرقتهی او دزدیدن القاب با عظمتی همچون

 ذوالقرنین بری خود بوده است  آنگاه كه دید مردم از این لقب داری ابهت

و كرامت زیادی است آنرا برای خود انتخاب كرد  ولی خدا راشكر كه اجل بیش

 از این او را  مهلت نداد.

اما آنچه كه از  سرگذشت كوروش برای ما مانده تماما دلالت بر مشخصات ذكر

 شده در قران كریم برای ذوالقرنین دارد  كوروش كبیر به تمام جهاتی كه در قران

برای ذولقرنین آمده لشگركشی داشته و هیچ گاه قصد قتل عام مردم و مغلوبین

 را نداشته است و داری خصلتهی نیكو بوده و حتی دشمنان یران آنروز یعنی

 یونانیان هم از او به نیك یاد میكنند نام كوروش در دیگر كتابهای آسمانی هم

 به عنوان مظهر قدرت و یاری دهنده مردم آمده است .

مولانا ابواكلام آزاد در كتاب خود به صراحت ثابت نموده كه ذوالقرنین مذكور در

قران كریم همان كوروش هخامنشی پارسی می باشد  و ین  كتاب و دلیل او مورد

 قبول بسیاری از بزرگان و دانشمندان واقع شده است حتی علامه آیت الله طباطبائی

 در شاهكار بزرگ خود تفسیر المیزان از دلیل ابواكلام استفاده نموده و آنرا از هر مورد

 دیگری به حقیقت نزدیكتر دانسته است.

 

شاید یكی از افتخارات ما ایرانیان داشتن پادشاهی است كه درقرآن
از او به نیكی یاد شده است.
بله پادشاه دادگر و مومن ایرانی كوروش كبیر كه از او در قرآن با نام
 ذوالقرنین و در تورات با نام عقاب شرق یاد شده است.
خداوند در قرآن كریم در سوره مباركه كهف ضمن چند آیه نام شخصی
 از تاریخ قدیم آمده است كه وی به ذی القرنین ملقب است. بین
 مفسرین و مورخین در مورد اینكه این شخص كیست اختلاف وجود
دارد. این بخش از تفسیر نمونه جلد دوازدهم ص 542-552 اتخاذ
 شده است.
در این مورد سه گزینه مطرح می شود:



از آنجا كه نظریه اول و دوم تقریبا هیچ مدرك قابل ملاحظه تاریخی
 ندارد و از آن گذشته نه اسكندر مقدونی دارای صفاتی است كه
 قرآن برای ذوالقرنین شمرده و نه هیچ یك از پادشاهان یمن…
به همین دلیل گزینه سوم محتمل تر به نظر می رسد …

آیات قرآن پیرامون ذوالقرنین:
« و یسبلونك عن ذی القرنین قل سأتلوا علیكم منه ذكراً.
انا مكنا له فی الارض و آتیناه من كل شیء سببا. فاتبع سببا
حتی اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمثة و وجد
 عندها قوما. قلنا یا ذاالقرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم
حسنا. قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یردالی ربه فیعذبه عذابا
 نكراً و اما من آمن و عمل صالحاً فله جزاء الحسنی و سنقول له من
امرنا یسراً ثم اتبع سببا حتی اذا بلغ مظلع الشمس وجده تطلع
علی قوم لم نجعل لهم من دونها ستراً. كذلك و قد احطنا بما لدیه
خبراً. ثم اتبع سببا. حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوماً
لایكادون یفقهون قولاً. قالوا یا ذاالقرنین ان یأجوج و مأجوج مفسدون
 فی الارض فهل نجعل لك خرجا علی ان تجعل بیننا و بینهم سداً.
قال ما مكنی فیه ربی خیر فاعینونی بقوة اجعل بینكم و بینهم ردما.
 آتونی زبر الحدید حتی اذا ساوی بین الصدفین ,. قال انفخوا حتی اذا
جعله ناراً قال آتونی افرغ علیه قطرا. فما اسطاعوا ان یظهروه و
ما استطاعوا له نقباً. قال هذا رحمة من ربی فاذا جاء وعد ربی
جعله دكاء وكان وعد ربی حقاً »
خصایص كوروش كبیر(ذوالقرنین) در قرآن خلاصه آنچه در آیات
 از خصایص ذوالقرنین آمده این است:

نظریّة‌ علاّمة‌ شهرستانی‌ دربارة‌ ذوالقرنین‌
و علاّ مه‌ سیّد هبة‌ الدّین‌ شهرستانی‌ در تأیید این‌ گفتار فرموده‌ است‌:
ذوالقرنین‌ كه‌ در قرآن‌ مجید آمده‌ است‌ به‌ چندین‌ قرن‌ قبل‌ از إسكندر
 مقدونی‌ منتهی‌ می شود. و او یكی‌ از پادشاهان‌ صالح‌ از تبابعة‌ أذواء
یمن‌ بوده‌، و عادت‌ طائفه‌ای‌ از آنان‌ این‌ بوده‌ است‌ كه‌ خود را به‌ لقب
‌ «ذی‌» مُسمّی‌ كنند مثل‌ ذی‌ همدان‌، ذی‌ غمدان‌، ذی‌ المَنار،
ذی‌ الاذعار، و ذی‌ یَزَن‌.
و این‌ مرد، مسلمان‌ و موحّد و عادل‌ و حسن‌ السّیرة‌ بوده‌ و سفری‌
 به‌ جانب‌ مغرب‌ نموده‌ و به‌ بحر أبیض‌ رسید و سفری‌ به‌ مشرق‌
 نموده‌ و سپس‌ به‌ جانب‌ شمال‌ رفت‌ تا به‌ مدار سرطان‌ رسید.
و شاید آنچه‌ در زبانها رائج‌ است‌ كه‌ داخل‌ در ظلمات‌ شد همین‌
باشد. و اهل‌ آن‌ بلاد از او تقاضای‌ سدّ كردند و او ساخت‌. پس‌ اگر
این‌ سدّ، دیوار بزرگ‌ چین‌ باشد كه‌ بین‌ چین‌ و طائفة‌ مغول‌ كشیده‌
 شده‌ است‌ پس‌ باید گفت‌ كه‌ ذوالقرنین‌ تعمیر و مرمّت‌ قسمتهائی‌
 از آن‌ را نموده‌ است‌ كه‌ به‌ مرور ایّام‌ خراب‌ شده‌ و نیاز به‌ مرمّت‌ داشته‌،
 چون‌ اشكالی‌ نیست‌ در آن‌ كه‌ اصل‌ دیوار چین‌ را پادشاهان‌ چین‌ قبل‌
از این‌ تاریخ‌ بنا كرده‌اند، و اگر سدّ دیگری‌ باشد كه‌ اشكالی‌ در آن‌ نیست‌.
و سیّد هبة‌ الدّین‌ برای‌ تأیید مطلب‌ خود شاهدی‌ آورده‌ است‌ و آن‌
اینكه‌: بودن‌ ذوالقرنین‌ پادشاه‌ صالحی‌ از عرب‌ كه‌ اعراب‌ از
رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ دربارة‌ چنین‌ مرد عرب‌ سؤال‌
 كنند، و قرآن‌ برای‌ تذكّر و اعتبار، آن‌ را ذكر كند، این‌ قابل‌ قبول‌تر
 است‌ و به‌ مذاق‌ عرب‌ و سؤال‌ آنها نزدیكتر است‌ تا سؤال‌ از
ملوك‌ روم‌ و عجم‌ و چین‌ كه‌ از امّت‌های‌ دوری‌ هستند كه‌ با تاریخ‌
 عرب‌ تماسّی‌ نداشته‌ و اعراب‌ میل‌ و هوای‌ شنیدن‌ اخبار و عبرت‌
 گرفتن‌ از آثار آنان‌ را نداشته‌اند و لذا قرآن‌ كریم‌ متعرّض‌ ذكر اخبار
جماعت‌های‌ دور و طوائفی‌ كه‌ با اعراب‌ سر و كاری‌ ندارند نشده‌
است‌. ـ انتهی‌ ملخّص‌ كلام‌ شهرستانی‌.
لیكن‌ اشكالی‌ كه‌ بر این‌ نظریّه‌ هست‌ آنستكه‌ بهیچوجه‌ نمی‌توان
‌ سدّ ذوالقرنین‌ را منطبق‌ بر دیوار چین‌ نمود چون‌ ذوالقرنین‌ چندین‌
 قرن‌ قبل‌ از إسكندر بوده‌، و دیوار چین‌ را بعد از نیم‌ قرن‌ از زمان‌
اسكندر بنا نموده‌اند. و امّا از دیوار چین‌ گذشته‌، در ناحیة‌ شمال‌
غربی‌ چین‌ سدهای‌ دیگری‌ وجود دارد لیكن‌ آنها را از سنگ‌ ساخته‌اند
 و اثری‌ از آهن‌ و مس‌ در آنها نیست‌.
و در تفسیر «جواهر» گفته‌ است‌ كه‌ با شواهد تاریخی‌ كه‌ از نقوش
‌ خرابه‌های‌ یمن‌ در آثار باستانی‌ آنجا بدست‌ آمده‌ است‌ استفاده‌
میشود كه‌ در یمن‌ سه‌ دولت‌ حكومت‌ كرده‌ است‌:

اوّل‌ ملوك‌ سَباوریدان‌ كه‌ از 115 سال‌ قبل‌ از میلاد تا 275 سال‌
 بعد از میلاد بوده‌اند.
دوّم‌ ملوك‌ سَباوریدان‌ و حَضْرَموت‌ و غیرها، و حكومت‌ آنها از
 275 میلادی‌ تا 525 میلادی‌ بوده‌ است‌.
و پس‌ از توضیحاتی‌ گفته‌ است‌:
و از آنچه‌ ذكر شد استفاده‌ میشود كه‌ لقب‌ داشتن‌ به‌ ذی‌،
 مثل‌ ذی‌ القرنین‌ راجع‌ به‌ ملوك‌ یمن‌ بوده‌ و در غیر آنها مانند
ملوك‌ روم‌ دیده‌ نشده‌ است‌؛ پس‌ ذوالقرنین‌ از ملوك‌ یمن‌ است‌؛
و در تاریخ‌، بعضی‌ از ملوك‌ یمن‌ را به‌ نام‌ ذی‌ القرنین‌ یاد كرده‌
ولی‌ آیا ذو القرنینی‌ كه‌ در قرآن‌ بیان‌ شده‌ است‌ همان‌ ذو القرنین‌
 است‌ یا نه‌؟ جواب‌ میگوئیم‌: نه‌.چون‌ این‌ ذی‌ القرنین‌ را كه‌ در تاریخ‌
 از او یاد می‌كنند، قریب‌ العهد به‌ زمان‌ رسول‌ الله‌ و قرآن‌ بوده‌ و
نامی‌ از سدّ با چنین‌ خصوصیّاتی‌ و نیز نامی‌ از سفرهای‌ او در تاریخ‌
نیامده‌ است‌ مگر در أخباری‌ كه‌ قصّه‌ پردازان‌ ذكر كرده‌اند؛ و ابن‌ خَلدون‌
 تمام‌ این‌ اخبار را تكذیب‌ كرده‌ و آنها را به‌ نشانه‌های‌ مبالغه‌ و
گزاف‌گوئی‌ متّهم‌ ساخته‌ است‌ و با ادلّة‌ جغرافیائی‌ و تاریخی‌ آنها را
نقض‌ نموده‌ است‌. ـ انتهی‌ ملخّص‌ آنچه‌ راكه‌ در «جواهر» آورده‌ است‌.

نظریّة‌ سِر أحمد خان‌ هندی‌ دربارة‌ ذوالقرنین‌
و اخیراً سِر أحمد خان‌ هندی‌ گفته‌ است‌ كه‌ ذوالقرنین‌، كورش‌ كه‌ یكی‌
از پادشاهان‌ هخامنشی‌ بوده‌ و تاریخش‌ از 560 سال‌ قبل‌ از میلاد تا 539
 سال‌ قبل‌ از میلاد است‌ می باشد.و اوست‌ كه‌ تأسیس‌ امپراطوری‌ ایرانی‌
نموده‌ و بین‌ مملكت‌ فارس‌ و ماد را جمع‌ كرد؛ و بابِل‌ را به‌ تصرّف‌ در آورد.
و یهود را اجازه‌ داد تا از بابل‌ به‌ اورشَلیم‌ بازگشت‌ كنند، و در بنای‌ هَیكَل‌
یهود مساعدت‌ كرد. و مصر و یونان‌ را تسخیر نمود؛ و تا مغرب‌ پیش‌ تاخت‌
و سپس‌ بسوی‌ مشرق‌ سیر نمود تا به‌ آخرین‌ نقاط‌ معموره‌ رسید.

شواهدی‌ از أبوالكلام‌ آزاد دربارة‌ نظریّة‌ سِر أحمد خان‌ هندی‌
و این‌ مدّعی‌ را محقّق‌ خبیرِ باحث‌ أبوالكلام‌ آزاد پذیرفته‌ و برای‌ تبیین‌
و توضیح‌ آن‌ نهایت‌ كوشش‌ را به‌ عمل‌ آورده‌ است
اوّلاً اوصافی‌ كه‌ در قرآن‌ مجید دربارة‌ ذوالقرنین‌ بیان‌ فرموده‌ همه‌ بر این‌
ملك‌ عظیم‌ منطبق‌ است‌، از ایمان‌ به‌ خدا و به‌ توحید، و عدالت‌ در بین‌
 رعیّت‌ و با رأفت‌ و رفق‌ و احسان‌ با آنان‌ رفتار كردن‌، و با اهل‌ ظلم‌ و
ستم‌ به‌ مجازات‌ و سیاست‌ رفتار كردن‌. و خداوند سررشتة‌ همة‌ امور
را بدو سپرده‌، و او جامع‌ بین‌ كمالات‌ دین‌ و عقل‌ و فضائل‌ اخلاق‌، و بین‌
 عِدّه‌ و قوّه‌ و شوكت‌ و ثروت‌ و مطاوعة‌ مردم‌ و پذیرش‌ اسباب‌ و امور
بوده‌ است‌.و او یكبار همانطور كه‌ قرآن‌ بیان‌ كرده‌ است‌ به‌ سمت‌ مغرب‌
حركت‌ كرد تا بر لیدیا و حوالای‌ آن‌ استیلا یافت‌. و برای‌ بار دوّم‌ به‌
سمت‌ مشرق‌ رفت‌ و تا به‌ مطلع‌ الشّمس‌ رسید و در آنجا گروهی‌
 از مردم‌ وحشی‌ و بیابانی‌ را یافت‌ كه‌ در صحراها و بیابان‌ها زیست‌
میكردند، و پس‌ از آن‌ به‌ بنای‌ سدّ همّت‌ گماشت‌.
و این‌ سدّ همانطور كه‌ شواهد گواه‌ است‌ سدّی‌ است‌ كه‌ در تنگة‌ دارْیال‌
بین‌ كوههای‌ قفقاز در نزدیك‌ شهر تَفلیس‌ بنا شده‌ است‌.
امّا ایمانش‌ به‌ خدا و روز قیامت‌، در كتب‌ عهد عتیق‌ مثل‌ كتاب
‌ عَِزْرا (إصحاح‌ 1 ) و كتاب‌ دانیال‌ (إصحاح‌ 6 ) و كتاب‌ أشعیاء (إصحاح‌ 44 و 45 )
آمده‌ است‌.
و با قطع‌ نظر از وحی‌ الهی‌، یهود با همان‌ عصبیّت‌ مذهبی‌ كه‌ دارند،
مرد مشرك‌ مجوسی‌ و یا وثنی‌ را نمی‌ستایند؛ و اگر كورش‌ چنین‌ مردی‌
 بود، او را مسیح‌ خدا و مهدی‌ مؤیّد و راعی‌ پروردگار نمی‌گفتند.
علاوه‌ بر اینها، نقش‌ها و نوشتجاتی‌ كه‌ از زمان‌ داریوش‌ به‌ خطّ میخی‌
كشف‌ شده‌ است‌ ـ و بین‌ كورش‌ و داریوش‌ به‌ قدر هشت‌ سال‌ فاصله‌
بوده‌ است‌ ـ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ كورش‌ مشرك‌ نبوده‌ است‌؛ و معنی‌ ندارد
كه‌ بگوئیم‌ در این‌ زمان‌ كوتاه‌ عقیده‌ دربارة‌ كورش‌ تغییر كرده‌ و بعداً او را
 بعنوان‌ مردی‌ مؤمن‌ و موحّد ستوده‌اند.
و امّا فضائل‌ نفسانیّة‌ او: كافی‌ است‌ كه‌ به‌ أخبار و سیرة‌ او رجوع‌
شود كه‌ چگونه‌ با طاغیان‌ و جبابره‌ كه‌ بر او خروج‌ كرده‌ بودند یا او با آنها
محاربه‌ نمود مانند پادشاهان‌ ماد و لیدیا و بابل‌ و مصر و طاغیان‌ بیابان‌
 در اطراف‌ بَكْتریا كه‌ بلخ‌ است‌ جنگید؛ و چون‌ بر قومی‌ غلبه‌ می‌یافت‌
از مجرمین‌ آنها میگذشت‌ و عفو می‌نمود و كریم‌ آنانرا اكرام‌ میكرد و بر
 ضعیفشان‌ رحمت‌ می‌آورد و مفسد و خائن‌ را سیاست‌ می‌نمود.
كتب‌ عهد قدیم‌ از او تجلیل‌ میكند، و طائفة‌ یهود او را با شدیدترین‌
 درجات‌ احترام‌ محترم‌ میدارند؛ چون‌ آنها را از اسارت‌ بابل‌ كه‌ توسّط‌
بُخت‌ نَصّر (نبوكد نضر) انجام‌ گرفته‌ بود و معبدشان‌ را خراب‌ كرده‌ بود
 آزاد ساخت‌ و به‌ شهرهای‌ خودشان‌ عودت‌ داد، و اموال‌ بسیاری‌
برای‌ تجدید بنای‌ هَیكَل‌ به‌ آنها داد، و نفائس‌ غارت‌ شدة‌ هَیكل‌ را كه‌
 در خزائن‌ شاهان‌ بابل‌ بود به‌ آنها ردّ كرد.
و این‌ نیز شاهدی‌ است‌ بر آنكه‌ ذوالقرنین‌ همان‌ كورش‌ است‌.
چون‌ سؤال‌ از ذوالقرنین‌ در قرآن‌ كریم‌ همانطور كه‌ در روایات‌ آمده‌
است‌ به‌ تلقین‌ یهود بوده‌ است‌؛ و قَرْن‌ در لغت‌ عبری‌ و عربی‌ به‌ یك‌
معنی‌ آمده‌ است‌.
و مورّخین‌ یونان‌ قدیم‌ مثل‌ هِرُدوت‌ و غیره‌ با آنكه‌ دشمن‌ ایران‌ و
 پادشاهان‌ ایران‌ هستند او را به‌ مروّت‌ و فتوّت‌ و سماحت‌ و كرم‌ و
صَفح‌ و قلّت‌ حرص‌ و رحمت‌ و رأفت‌ یاد كرده‌ و وی‌ را ثناء و تمجید
 نموده‌اند.
و امّا نامیدن‌ كورش‌ را به‌ ذوالقرنین‌، گرچه‌ تواریخ‌ از این‌ معنی‌ خالی
‌ است‌ لیكن‌ مجسّمة‌ سنگی‌ او كه‌ اخیراً در مشهد مُرغاب‌ در جنوب
‌ ایران‌ بدست‌ آمد تمام‌ دریچه‌های‌ شكّ و تردید را بر انسان‌ مسدود
می‌سازد كه‌ كورش‌ همان‌ ذوالقرنین‌ است‌.
این‌ مجسّمه‌ بنا بر گفتار دی‌ لافوای‌ نمونة‌ بسیار پر ارزش‌ و گرانبهائی‌
از حجّاری‌ قدیم‌ است‌ كه‌ با بهترین‌ مجسّمه‌های‌ یونانی‌ برابری‌ میكند،
و یگانه‌ نمونه‌ از هنر آسیائی‌ها است‌. این‌ مجسّمه‌ كه‌ در زمان‌ اردشیر
 ساخته‌ و نصب‌ شده‌ است‌ و چندین‌ بار علمای‌ بزرگ‌ آلمان‌ فقط‌ به
‌ قصد تماشای‌ آن‌ به‌ ایران‌ آمده‌اند، در قرن‌ نوزدهم‌ میلادی‌ در مرغاب
‌ كشف‌ شد.
این‌ مجسّمه‌ به‌ قدر قامت‌ انسان‌ است‌ و كورش‌ را در وضعی‌ نشان‌
میدهد كه‌ دو بال‌ بزرگ‌ مانند دو بال‌ عقاب‌ از دو جانبش‌ گشوده‌ شده‌
است‌، و دو شاخ‌ به‌ صورت‌ شاخ‌های‌ قوچ‌ روی‌ سر دارد، و شاخ‌ها در
دو طرف‌ سر نیست‌ بلكه‌ در وسط‌ سر و پشت‌ سر هم‌ قرار دارند؛ و
 با همان‌ لباسی‌ كه‌ شاهان‌ بابل‌ می‌پوشیدند.
این‌ مجسّمه‌ بدون‌ تردید ثابت‌ میكند كه‌ تصوّر معنای‌ صاحب‌ دو شاخ‌
 بودن‌ (ذوالقرنین‌) در نزد كورش‌ و در تفكّر وی‌ وجود داشته‌ است‌ و
بدینجهت‌ در تصویر مجسّمه‌ بصورت‌ دو شاخ‌ حكّاكی‌ شده‌ است‌.
دو شاخ‌ در وسط‌ سر روئیده‌ شده‌ و از رستنگاه‌ واحد، یكی‌ از شاخ‌ها
 به‌ طرف‌ جلو و دیگری‌ به‌ طرف‌ پشت‌ سر رفته‌ است‌.
و این‌ تقریب‌ به‌ گفتار بعضی‌ از قدماء كه‌ می‌گفتند: ذوالقرنین‌ را بدین‌
لقب‌ نامیده‌اند چونكه‌ در سر او تاج‌ یا كلاه‌خودی‌ بوده‌ كه‌ دو شاخ‌
داشته‌ است‌، نزدیك‌ است‌.
باری‌، معنای‌ دو شاخ‌ كه‌ در مجسّمة‌ كورش‌ است‌ و لقب‌ او به‌ ذوالقرنین‌،
همان‌ تشكیل‌ دولت‌ واحده‌ از فارس‌ و ماد بوده‌ است‌ كه‌ تا آن‌ زمان‌ دو
حكومت‌ مستقلّ بود و هر كدام‌ یك‌ حاكمی‌ داشت‌ ولی‌ كورش‌ بر هر
دو غلبه‌ كرد و تشكیل‌ حكومت‌ واحدی‌ داد؛ و همین‌ معناست‌ كه‌ در
 رؤیای‌ دانیال‌ پیغمبر آمده‌ است‌:

رؤیای‌ حضرت‌ دانیال‌ دربارة‌ ذوالقرنین‌
در كتاب‌ دانیال‌ (إصحاح‌ هشتم‌ از ص‌ 1 تا ص‌ 9 ) آمده‌ است‌ كه‌:
در سال‌ سوّم‌ از سلطنت‌ بیلْشاصَّر پادشاه‌، به‌ من‌ كه‌ دانیال‌ هستم‌
رؤیائی‌ نمایانده‌ شد، بعد از رؤیائی‌ كه‌ اوّلاً به‌ من‌ نمایانیده‌ شده‌ بود.
من‌ در رؤیا دیدم‌ مثل‌ اینكه‌ گوئی‌ من‌ در قصر شوشان‌ كه‌ در كشور ایلام
‌ است‌ میباشم‌، و در خواب‌ دیدم‌ كه‌ من‌ در كنار نهر اولای‌ هستم‌. پس‌
چشمان‌ خود را بلند كردم‌ كه‌ ناگهان‌ دیدم‌ قوچی‌ در برابر نهر ایستاده‌
و دو شاخ‌ دارد، و شاخ‌هایش‌ بلند بود لیكن‌ یكی‌ از دیگری‌ بلندتر بود،
و آن‌ شاخ‌ بلندتر عقب‌تر بر آمده‌ بود.
و دیدم‌ كه‌ آن‌ قوچ‌ به‌ جانب‌ مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ میزد و هیچ‌
حیوانی‌ در برابر او ایستادگی‌ نمی‌نمود و از دست‌ او راه‌ رهائی‌ نبود،
لهذا آن‌ قوچ‌ طبق‌ میل‌ و ارادة‌ خود عمل‌ میكرد و بزرگ‌ میشد.
و در این‌ حال‌ كه‌ من‌ در تأمّل‌ و تفكّر بودم‌ ناگهان‌ دیدم‌ یك‌ بُز نَری‌ از
 جانب‌ مغرب‌ آمد و بر روی‌ تمام‌ زمین‌ استیلا یافت‌ بطوریكه‌ زمین‌ را
 مسّ نمی‌نمود؛ و این‌ بز نر یك‌ شاخ‌ معتبری‌ در پیشانیش‌ و میان‌ دو
 چشمش‌ بود.
و این‌ بز نر آمد بسوی‌ آن‌ قوچی‌ كه‌ دارای‌ شاخ‌ بود و من‌ آن‌ را در كنار
 نهر، ایستاده‌ دیده‌ بودم‌؛ و با شدّت‌ قوّتی‌ كه‌ داشت‌ بسوی‌ او میدوید.
 و دیدم‌ كه‌ به‌ آن‌ قوچ‌ رسید و به‌ حال‌ غضب‌ بر او بر آمد و قوچ‌ را زد و
دو شاخش‌ را شكست‌، و برای‌ آن‌ قوچ‌ هیچ‌ قدرتی‌ برای‌ مقاومت‌ در
برابر او نماند؛ و لذا او را بر روی‌ زمین‌ انداخته‌ و پایمالش‌ كرد و برای‌
 آن‌ قوچ‌ هیچ‌ گریزگاهی‌ از دست‌ آن‌ نبود؛ و بنابراین‌ آن‌ بز نر جدّاً بزرگ‌ شد.
و سپس‌ دانیال‌ بعد از تمامیّت‌ این‌ رؤیا ذكر میكند كه‌ جبرائیل‌ به‌ او
نمایانیده‌ شد و رؤیای‌ او را تعبیر نموده‌ به‌ تعبیری‌ كه‌ در آن‌، قوچ‌ صاحب
‌ دو شاخ‌، منطبق‌ بر كورش‌ می شد و دو شاخش‌ دو كشور فارس‌ و ماد
 بود و آن‌ بز نر كه‌ صاحب‌ یك‌ شاخ‌ بود إسكندر مقدونی‌ بود.
در رؤیای‌ دانیال‌ آمده‌ است‌ كه‌ قوچی‌ كه‌ به‌ نظر او آمده‌، دو شاخ‌ داشته
‌ ولی‌ نه‌ مانند شاخ‌ سائر قوچ‌ها، بلكه‌ یكی‌ از آن‌ دو شاخ‌ در پشت‌
دیگری‌ بوده‌ است‌ و این‌ معنی‌ بعینه‌ همان‌ است‌ كه‌ در صورت‌ مجسّمة‌
 باستانی‌ كورش‌ مشاهده‌ میشود.
و امّا آن‌ دو بالی‌ كه‌ مانند بال‌های‌ عقاب‌ در مجسّمة‌ كورش‌ است‌،
 آن‌ تصویر خواب‌ أشعیاء است‌ كه‌ كورش‌ را در رؤیا، عقاب‌ شرق‌ خوانده
‌ است‌، و به‌ همین‌ مناسبت‌ مجسّمة‌ كورش‌ به‌ مرغ‌ شهرت‌ یافته‌؛
 و رودی‌ كه‌ در زیر پای‌ كورش‌ در مجسّمه‌ تصویر شده‌ است‌ مرغاب‌
 نامیده‌ میشود.
یهود از بشارت‌ دانیال‌ چنین‌ دریافتند كه‌ پایان‌ اسارت‌ آنها در بابل‌ منوط‌
به‌ همان‌ پادشاه‌ صاحب‌ دو شاخ‌ است‌ كه‌ بر مملكت‌ فارس‌ و ماد استیلا
 خواهد یافت‌ كه‌ بر ملوك‌ بابل‌ چیره‌ میشود و بالنّتیجه‌ آنانرا از اسارت‌
بیرون‌ می‌آورد.
چند سال‌ پس‌ از رؤیای‌ دانیال‌، كورش‌ كه‌ یهود او را خورس‌ و یونانیان‌
 سائرس‌ می‌نامند ظهور نمود و بر دو مملكت‌ فارس‌ و ماد مسلّط‌ شد
و حكومتی‌ عظیم‌ پیدا كرد. و همانطور كه‌ در رؤیای‌ دانیال‌ آمده‌ كه‌ به‌
مغرب‌ و شمال‌ و جنوب‌ شاخ‌ میزد، كورش‌ نیز فارس‌ و ماد را تسخیر
 كرد و در جنوب‌ كه‌ همان‌ بابل‌ بود پیشرفت‌ كرد و یهود را آزاد ساخت‌.
و لذا وقتی‌ یهود كورش‌ را در بابل‌ بعد از تسخیر آن‌ ملاقات‌ كردند و
رؤیای‌ دانیال‌ را برای‌ او بیان‌ كردند خوشحال‌ شد و بنا بر مساعدت‌
و مهربانی‌ با یهود گذارد و آنانرا به‌ اورشلیم‌ عودت‌ داد و معبدشان‌
 را تعمیر نمود.
باری‌، اینها همه‌ شواهد صدقی‌ است‌ بر اینكه‌ كورش‌ نیز خود را
ذوالقرنین‌ میدانسته‌ (یعنی‌ صاحب‌ دو كشور فارس‌ و ماد، كه‌ در رؤیا
به‌ صورت‌ دو شاخ‌ متّصل‌ به‌ هم‌ بر مغز سرش‌ روئیده‌ بود) و لذا در تاج‌
یا كلاه‌ خودش‌ این‌ دو شاخ‌ را كه‌ علامت‌ و نشانة‌ دو كشور است‌
می‌نهاده‌ و در مجسّمه‌اش‌ نیز منعكس‌ شده‌ است‌.
و امّا سیر و مسافرتش‌ به‌ مغرب‌ برای‌ رفع‌ طغیان‌ لیدیا بوده‌ است‌.
 لیدیا علیرغم‌ قرابت‌ و پیمانی‌ كه‌ با كورش‌ داشت‌ بدون‌ هیچ‌ مجوّزی‌،
 از روی‌ ظلم‌ و عدوان‌ به‌ طرف‌ كورش‌ لشكركشی‌ نمود و سلاطین‌ اروپا
را نیز علیه‌ او تحریك‌ كرد. كورش‌ با او جنگ‌ نموده‌ و او را فراری‌ داد و
سپس‌ او را تعقیب‌ نمود و پایتختش‌ را محاصره‌ نمود و پس‌ از محاصره
‌ فتح‌ كرد و لیدیا را اسیر نموده‌ و پس‌ از اسارت‌ او را عفو كرد و سائر
همیارانش‌ را نیز عفو كرد و اكرام‌ نمود و به‌ آنها نیكوئی‌ نمود، با آنكه‌
میتوانست‌ آنها را سیاست‌ نموده‌ و نابود كند؛ و این‌ قصّه‌ منطبقٌ
علیه‌ این‌ آیه‌ است‌:
حَتَّی‌'´ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی‌ عَیْنٍ حَمِئَةٍ
 (و شاید مراد ساحل‌ غربی‌ از آسیای‌ صغیر باشد) وَ وَجَدَ
عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَـ'ذَاالْقَرْنَیْنِ إِمَّآ أَن‌ تُعَذِّبَ وَ إِمَّآ أَن‌ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا.
ما در اینجا به‌ ذوالقرنین‌ گفتیم‌: نسبت‌ بدین‌ جماعت‌ كه‌ ستم‌ كرده‌
 و فعلاً در دست‌ تو گرفتارند، اختیار داری‌ آنانرا به‌ پاداش‌ خود عذاب‌
كنی‌، یا از آنها درگذری‌ و طریقة‌ نیكوئی‌ دربارة‌ آنان‌ اتّخاذ كنی‌!
ذوالقرنین‌ گفت‌: آن‌ كسانی‌ كه‌ از این‌ به‌ بعد ستم‌ كنند، آنها را
مجازات‌ نموده‌ و عذاب‌ می‌كنیم‌؛ و امّا كسانی‌ كه‌ ایمان‌ بیاورند و
عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهند گذشته‌ از جزای‌ اخروی‌ آنان‌، ما به‌ طریق‌
 نیكو با آنان‌ رفتار خواهیم‌ نمود.
و پس‌ از سفر مغرب‌، به‌ سمت‌ صحرای‌ بزرگ‌ در مشرق‌ در حوالای‌
 بكتریا برای‌ خوابانیدن‌ غائلة‌ قبائل‌ بدوی‌ و بیابانی‌ كه‌ پیوسته‌ هجوم‌
نموده‌ و فساد میكردند حركت‌ كرد:
حَتَّی‌'´ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی‌' قَوْمٍ لَمْ نَجْعَل
‌ لَهُم‌ مِن‌ دُونِهَا سِتْرًا.
2- جمعی از مورخین معتقدند ذوالقرنین یكی از پادشاهان یمن بوده …
3- نظریه ای كه ضمنا جدید ترین آن محسوب می شود همان است
 كه دانشمند معروف اسلامی ((ابو الكلام آزاد ))كه روزی وزیر فرهنگ
 هند بود ،در كتاب محققانه ای كه در این زمینه نگاشته است آمده
طبق این نظریه ذوالقرنین همان كوروش كبیر پادشاه هخامنشی است. 1
-مردی را كه از پیغمبر پرسیدند ذوالقرنین نام داشته یعنی این نام یا لقب
 را قرآن از خود وضع نكرده بلكه آنان كه در باره ی وی پرسیدند این نام را
بر او اطلاق كردند و از این روی فرموده است « ویسبلونك عن ذی القرنین »
 2-خدای او را ملك بخشیده و اسباب فرمانروایی و غلبه برای او مهیا كرده است.
 3-اعمال بزرگی را كه وی در جنگهای عظیم خویش انجام داده این سه امر است ؛
 اول غربی - از بلاد خود به سوی مغرب متوجه گردید و تا جایگاهی كه نزد او
حد مغروب به شمار می رفت رسیده و در آنجا خورشید را بدانسان یافته
كه گویی در چشمه ای فرو می رود. دوم شرقی - و همچنان پیش رفته
 است تا به سرزمینی رسیده كه آبادان نبوده و در آن قبایل بدوی سكونت
داشته اند. سوم , به جایگاهی رسیده است كه در آن تنگنای كوهی بوده
 است و از پشت كوه گروهی موسوم به یاجوج و ماجوج ساكن بوده اند
كه بر اهالی این سرزمین از هر سو می تاختند و به غارت می پرداختند
 و آنان مردمی وحشی و محروم از مدنیت و خرد بوده اند. 4-پادشاه در
تگنای كوه برای حفظ مردم از دستبرد و غارت یاجوج و ماجوج سدی
بنیان نهاد. 5- این سد تنها از سنگ و آجر ساخته نشد بلكه در آن
 آهن و مس نیز به كار رفت از این روی سدی بلند برآمد بدانسان كه
غارتگران از دستبرد بدان عاجز آمدند. 6- این پادشاه به خدای و به آخرت
 ایمان داشت. 7- پادشاهی دادگر بود و نسبت به رعیت عطوفت داشت ,
و هنگام كشورگشایی و غلبه قتل و كینه ورزی را اجزات نمی داد از این
 رو زمانی كه بر قومی در غرب چیره شد پنداشتند كه او هم مانند
دیگر كشورگشایان خونریزی آغاز خواهد كرد ولی او بدین كار دست
 نبرد بلكه به آنان گفت: هیچ گونه بیمی پاكان شما در دل راه ندهند
و هر یك از شما كه عملی نیكو كند پاداش آنرا خواهد دید. با آنكه آن
 قوم بی یاور و دادرسی در چنگال قدرت او بودند با ایشان شفقت كرد
 وبه دادگری و نیكوكاری دل آنان را بدست آورد. 8- به مال آزمند نبود
زیرا هنگامی كه برای پی افكندن سد , مردم خواستند به گردآوری
مال پردازند از قبول آن امتناع كرد و گفت آنچه را خدای به من ارزانی
 داشته مرا از اموال شما بی نیاز می كند لیكن مرا به قوت بازو یاری
دهید تا برای شما سدی آهنین بسازم. 1 ـ دولت‌ مُعین‌ و پایتختش‌
 قَرْناء بوده‌ است‌، و زمان‌ حكومتشان‌ از 14 قرن‌ قبل‌ از میلاد تا 7 قرن‌
 و یا 8 قرن‌ قبل‌ از میلاد مسیح‌ بوده‌ است‌. 2 ـ دولت‌ سَبا و ایشان‌ از
 قَحطانیّین‌ هستند و ابتداء دولتشان‌ از 850 قبل‌ از میلاد تا 115 سال‌
 قبل‌ از میلاد بوده‌ است‌. 3 ـ دولت‌ حِمیَریّین‌ و آنها دو دسته‌ هستند:
 1- بعضی معتقدند او كسی جز اسكندر مقدونی نیست لذا بعضی
او را اسكندر ذو القرنین می خوانند …
 برای « ذوالقرنین » معانی گوناگونی ذكر شده است. برخی ذوالقرنین
 را به معنای ـ دو قرن ـ گرفته اند. به این معنی كه مردم را در حدود دو
قرن یا دو نسل دعوت به حق نمود.

 برخی نیز گفته اند: ذوالقرنین، یعنی كسی كه بر شرق و غرب

 دنیای شناخته شده آن روز حکومت داشته است.

 درآرامگاه کوروش بزرگ پیکر تقدیس از روح و « فروهر» کوروش

را نیز به شکل فرشته ای ساخته بودند،که ذوالقرنین بوده و همانست

 که می نویسند بر بالای آن کتیبه ای داشته که نام کوروش بر آن

نوشته بوده بالای آرامگاهش مجسمه بالدار هنوز هست و ابولکام آزاد

 براساس همین مجسمه آنرا ذوالقرنین خوانده است و کوروش را همان

 ذوالقرنین یاد شده در قرآن دانسته است.در تورات هم به کوروش

 لقب عقاب شرق داده اند.

ایران اهورایی

 

ذوالقرنین اولین كسی است كه سد ساخته است و از آهن به نحو

انبوه استفاده كرده است وسدی كه او ساخته بود از آهن خالص

 بوده است.

 در روایات آمده است كه گروهی از مردم نزد ذوالقرنین آمدند و

 از طایفه ای شریر و خونریز كه به « یأجوج و مأجوج ( همان قوم مغول)»

 معروف است، به شكایت پرداختند و گفتند كه از آزار و اذیتهای این

 قوم به ستوده آمده اند. چه بهتر كه چاره ای برای در امان ماندن از

دست آنها اندیشیده شود. ذوالقرنین به درخواست آنها جواب مثبت

داد و برای آنها سدی از آهن ساخت تا از آزار و دست درازی آن قوم

در امان باشند.

 گفته شده است كه این سد در مكانی كه از دو طرف با كوههای

 سر به فلك كشیده محصور بود، ساخته شده است.اكنون سدی

با همان مشخصات در گرجستان امروزی پیدا شده است و در

تنگه داریال واقع است.

 برخی با غرض یا به اشتباه اسکندر گجستیک (ملعون) را

ذوالقرنین می دانند لیكن‌ این‌ معنی‌ با کلام قرآن‌ سازش‌ ندارد.

چون‌ نخست قرآن‌ می گوید ذوالقرنین‌ مؤمن‌ به‌ خدا و روز قیامت‌

بوده‌ است‌ و دین‌ او دین‌ توحید بوده‌ است‌؛ ولی‌ ما میدانیم‌ كه‌

 إسكندر مشرك‌ بوده‌ و در تاریخ‌ آمده‌ است‌ كه‌ ذبیحه خود را برای‌

 ستاره مشتری‌ ذبح‌ نموده‌ است‌.

 و دوم  قرآن‌ ذوالقرنین‌ را مرد صالح‌ از عباد خدا و صاحب‌ عدل‌

 و رفق‌ می‌شمارد؛ و تاریخ‌ برای‌ إسكندر خلاف‌ آنرا بیان‌ میكند.

 سوم اینکه در هیچیك‌ از تاریخها‌ نیامده‌ است‌ كه‌ إسكندر مقدونی

‌ سدّ یأجوج‌ و مأجوج‌ را بنا كرده‌ باشد. به هر حال از ذوالقرنین در قرآن

 به عنوان شخصیتی دادگستر و بشردوست یاد شده است.ودر تمام

نوشته هایی که از زمان باستان چه در کتابهای دینی چه کتابهای

 غیر دینی آمده کوروش را فردی دادگستر و بشر دوست و کسی

 که اولین بیانیه حقوق بشر را اجرا کرده است  و کتیبه اش هنوز

موجود می باشد ، ذکر شده است.

 دوتا از فروع دین ما تولی و تبری است که یعنی دوست داشتن

دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا است چون کوروش بزرگ

دوست خدا فردی بود که احکام خدا را در زمین جاری می کرد و در

 واقع نماینده خدا در زمین بود باید مورد احترام همگی ما باشد و

 مقامش را گرامی داریم و نگذاریم آرامگاهش از بین برود و یا به

 او بی توجهی و توهین شود .

 ترجمه آیه های قرآنی:

 و از تو از ذو القرنین می پرسند . بگو : براى شما از او خبرى خواهم خواند ( 83 ) .

 ما به او در زمین تمكین و قدرت دادیم و از هر چیز وسیله‏اى عطا كردیم ( 84 ) .

 پس راهى را تعقیب كرد ( 85 ) .

 چون به غروبگاه آفتاب رسید آن را دید كه در چشمه‏اى گل‏آلود فرو

 مى‏رود و نزدیك چشمه گروهى را یافت گفتیم اى ذو القرنین یا عذاب

 مى‏كنى یا میان آن طریقه‏اى نیكو پیش مى‏گیرى (86).

 گفت : هر كه ستم كند زود باشد كه عذابش كنیم و پس از آن

سوى پروردگارش برند و سخت عذابش كند( 87) .

 و هر كه ایمان آورد و كار شایسته كند پاداش نیك دارد و او را فرمان

خویش كارى آسان گوییم (88 ) .

 تا به طلوع‏گاه خورشید رسید و آن را دید كه بر قومى طلوع مى‏كند

 كه ایشان را در مقابل آفتاب پوششى نداده‏ایم ( 90 ) .

 چنین بود و ما از آن چیزها كه نزد وى بود به طور كامل خبر داشتیم ( 91 ) .

آنگاه راهى را دنبال كرد ( 92 ) .

 تا وقتى میان دو كوه رسید مقابل آن قومى را یافت كه سخن نمى‏فهمیدند ( 93 ) .

 گفتند : اى ذوالقرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین تباهكارند آیا

براى تو خراجى مقرر داریم كه میان ما و آنها سدى بنا كنى ( 94 ) .

 گفت : آن چیزها كه پروردگارم مرا تمكن و قدرتی آن را داده از خراج

 شما بهتر است اما  مرا به نیرو كمك دهید تا میان شما و آنها حائلى كنم ( 95 ) .

 قطعات آهن پیش من آرید تا چون میان دو دیواره پر شد گفت :

 بدمید تا آن را بگداخت گفت : روى گداخته نزد من آرید تا بر آن بریزم ( 96).

 پس نتوانستند بر آن بالا روند ، و نتوانستند آن را نقب زنند ( 97 ) .

 گفت : این رحمتى از جانب پروردگار من است و چون وعده پروردگارم

 بیاید آن را هموار سازد  و به پیمان خود عمل کند و آن سد را متلاشی

 و پاره پاره گرداند.

   مفسرین درباره اینكه ذو القرنین كدام شخصیت تاریخى است و

سدش در كجاست اختلاف نظر دارند.علامه طباطبایى در این باره

هفت نظریه را به طور كامل نقل كرده و بعد آن ها را نقد نموده است.

در اینجا نظریه مهم تر را به اختصار بیان مى كنیم: كوروش هخامنشى

 جدیدترین نظریه درباره ذو القرنین است.كوروش هخامنشى پادشاه

 ایران باستان بوده و سد او سد داریال واقع در مناطق كوهستانى

قفقاز و بین شهرهاى تفلیس و ولادى كیوكز مى باشد. نظریه

چهارم نیز تا حدودى مورد تایید تاریخ و شواهد موجود مى باشد.

این نظریه سراحمدخان هندى است و دانشمند معروف مسلمان

 مولانا ابو الكلام آزاد كه روزى وزیر فرهنگ كشور هند بوده آن را

در كتاب محققانه اى كه در همین زمینه نگاشته است به طور

مفصل بیان كرده است. (۳۱) مولانا ابو الكلام این نظریه را از چند

 جهت بررسى و اثبات كرده است كه ما در اینجا بخش اصلى

آن را به طور خلاصه مى آوریم:

 - شخصیت ذو القرنین طبق نظریه قرآن ذو القرنین مردمى مؤمن

 به خدا و معاد بوده است كوروش نیز طبق نظر تاریخ و كتب عهد

عتیق چنین بوده است. ذو القرنین پادشاهى عادل و رعیت پرور

 و داراى بخشش بوده; كوروش هم طبق تاریخ كتب عهد عتیق

و نظر مورخین قدیم مانند هردوت  و دیگران پادشاهى با مروت

 فتوت سخاوت و كرم بوده است; چنان كه از تاریخ زندگى او و

 برخوردش با یاغیان كه با او مى جنگیدند یا او با آنها جنگیده است

معلوم مى شود. ذو القرنین از طرف خداوند داراى توانایى ها و

 امكانات فراوانى مانند عقل تدبیر فضایل اخلاقى ثروت و شوكت

ظاهرى بوده و كوروش نیز همه این ها را داشته است.

- مسافرت هاى ذو القرنین همان طور كه قرآن درباره ذو القرنین

 فرموده كوروش نیز سفرهایى به مغرب و مشرق داشته است

 و جریان سفر به مغرب او چنین است كه پادشاه سرزمین لیدیا

 بدون هیچ مجوز و عذرى به طرف كوروش لشكركشى كرد.

كوروش نیز به طرف ایشان حركت كرده و با آنان جنگید. 

 پایتخت لیدیا را فتح كرد و بر آنان پیروز شد و بعد آنان را عفو

 نمود. همچنین او سفرى به مشرق داشته و تا بكریا (بلخ)

پیش رفته است تا به غائله قبایل وحشى و صحرانشین آنجا

پایان دهد.

- سدسازى ذو القرنین همان طور كه ذو القرنین سدى آهنین

 براى جلوگیرى از حملات اقوام یاجوج و ماجوج(مغول) بنا كرد

 كوروش نیز طبق نظر مورخین سفرى به طرف شمال ایران براى

 خاموش كردن فتنه اى در آن نواحى انجام داده است و گویا در

 همین سفر سد موجود در تنگه داریال را به درخواست اهالى

آن مرز و بوم ساخته است . این سد تنها سدى است كه در

ساخت آن از آهن استفاده شده است و هم اكنون هم موجود

 است. به زبان محلى آن را دمیر قاپو یعنى دروازه آهنى مى نامند.

تنگه داریال واقع در سلسله جبال قفقاز است كه از دریاى خزر

شروع شده و تا دریاى سیاه ادامه دارد. این سلسله کوه ها به

ضمیمه دریاى خزر و دریاى سیاه مانعى طبیعى به طول هزارها

 كیلومتر بین شمال و جنوب آسیا بوده است و تنها راه بین شمال

 و جنوب همان تنگه داریال بوده كه با سد دمیرقاپو بسته شده است.

کورش کبیر اولین پادشاه هخامنشی، افزون بر ایرانیان ، به دلیل صدور

نخستین اعلامیه حقوق بشر نزد همه جهانیان و دانشمندان محترم

 است .در دوران باستان نیز بسیاری از اندیشمندان (مانند افلاطون،

 فیثاغورث، هرودت، گزنفون، دیودور سیسیلی و...) او را ستوده اند.

كوروش بزرگ بنا به پژوهشهای 100 ساله اخیر دانشمندان مسلمان

 همان ذوالقرنین است كه در سوره كهف قرآن (آیات83 تا 99)

 از او یاد شده است. كوروش نزد یهودیان ،زرتشتیان ، مسیحیان

 و مسلمانان از جنبه آسمانی و تقدس برخوردار است. در كتاب

 تورات از او به عنوان حضرت مسیح ، فرستاده پروردگار، شکست

 دهنده فرعونیان، شاهین خدا، نجات بخش و دانشمند خدا

 نام برده شده است.

درصحف عزرای پیامبر آمده است: کورش فرمود خداوند به من

 دستور داده است تا خانه ای برای او در بیت المقدس بسازم.

ابوریحان بیرونی (قرن 4 هجری) و غیاث الدین خواند میر (قرن

6 هجری در کتاب حبیب السیر، جلد یک، صفحه 136) از او بعنوان

بانی بیت المقدس و مسجد الاقصی (یا همان قبله نخست

 مسلمانان) نام می برند. در تفسیر قرآن ابوالفتح رازی آمده

 است: که خدای تعالی بر زبان بعضی پیغمبران امر کرد پادشاهی

از پادشاهان پارس را نام او کورش و او مردی بود مومن. مسعودی

 در کتاب مروج الذهب،صفحه606 می نویسد: این خبر در انجیل

 هست كه كورش پادشاه، ستاره را كه هنگام مولود عیسای

مسیح طالع شده بود،دیده بود... و ما تفصیل این ماجرا را با

آنچه مجوس ونصاری در باره آن گفته اند...در كتاب

«اخبارالزمان» آورده ایم.

آرامگاه باشكوه كوروش بزرگ در پاسارگاد طرحی گیرا ،

باوقار ، متوازن ، مقدس و اهورایی دارد. ساختمان این گونه

 آرامگاه ، پیش و پس از آن دیده نشده است. پس از اسلام

در دوران پادشاهی اتابكان فارس (در قرن 5 و 6 هجری خورشیدی )

 به دلیل جنبه تقدس آرامگاه ، مسجدی در اطراف آرامگاه ساخته ،

درون آرامگاه هم محرابی از سنگ تراشیده و پیرامون آن آیاتی از

 قرآن به خط ثلث نگاشته‌اند.(دکتر رضامرادی غیاث آبادی در کتاب

 نقش رستم وپاسارگاد). قبله نمایی نیز در سنگ در کنار مهراب

 تراشیده اند.در زمان گذشته نوشته ای در آرامگاه به خط میخی

 بوده كه متن آن ، چنین است :

« ای رهگذر ، من كوروش هستم كه پادشاهی جهان را به

 پارسیان دادم ، به مشتی خاك كه پیكرم را در برگرفته رشك مبر »

 

 در دشت مرغاب در پاسارگاد ، نقش برجسته‌ای از كوروش بزرگ

باقیمانده است كـه همچون فرشتگان ، بــا بـالهایی آسمانی

تراشیده شده است. نكتـه جـالب است كه ایـرانیان از زمان باستان

تا‌كنون ایـن پیكره را مقدس می‌دانند و بـا اینكه پیكره‌های دیگر

در سراسر ایـران در اثر نـادانی آسیب دیـده است هیچ‌كس جرأت

نداشته بـه ایـن پیكره اهـورایی آسیب برساند! هنـــوز هم تصور

مقدس بودن ایـن  پیكره در میـان مردم بـومی بـاقی است

 (دکتر بهرام فره وشی در کتاب ایرانویچ).

مردم محلی دستــان او را رو به قبـله و در حـالت نیایش می دانند

 و مردم منطقه نـذرهای خود را تقدیم آرامـگاه می‌كردند

( دكتر باستانی پـاریزی در كتـاب كـوروش ذوالقرنین ).

آب رودخانه پلوار نیز همیشه آبی مقدس و شفابخش به شمار مـی آمد.

(دکتر شاپور شهبازی در کتاب پاسارگاد).

دکتر جمشید صداقت کیش در ویژه نـــامه فصل نــامه فــارس شنـاخت

 در نوشتــار مسجدهای فــارس در صفحه 88 می نویسد: در روایت های

 اسلامی هـم از مـقدس و آسمانی بـودن ایـن جـایگاه سخن بسیار رفته

 است از جمله در كتابهای زیر:

1 ـ مسالك و ممالك ( اصطخری به سال 320 هجری ) صفحه‌های 109 و 141

2 ـ حدود العالم من المشرق الی المغرب ( نوشته شده به سال 372 هـ ) صفحه 131

3 ـ اشكال العالم ( ابوالقاسم جیهانی به سال 367 هـ ) صفحه‌های 113 و 123

4 ـ نزهت‌القلوب ( حمداله مستوفی به سال 740 هـ ) صفحه 178

 

پسر كوا از امیرالمومنین علی ع پرسید كه ذوالقرنین پادشاه بود یا پیغمبر

فرمودند : بنده صالح بود و خدیرا دوست داشت و خدی او را دوست داشت

تفسیر روح الجنان صفحه 445

عمار سابطی روایت كرده كه گفت خدمت حضرت صادق ع عرض كردم

مقام و منزلت ائمه ما چیست

فرمودند مانند مقام و مرتبه ذوالقرنین و یوشع و آصف مصاحب سلیمان

 - كه دلالت بر علو مقام ذوالقرنین دارد.

استاد ابراهیم پورداود ( کتاب ذوالقرنین و کورش از محمد کاظم توانگر زمین):

 هر ایرانی همانگونه که مکلف است در صورت استطاعت در مدت عمر

خود یک بار به حج مشرف شود شایسته است که یک بار هم به زیارت

 کورش که پایگاه ملیت ایرانی است خود را برساند. نه فقط بخاطر ایرانی

بودن بلکه به جهت زیارت فردی که قرآن بیشترین تعریف (17 آیه) در مورد

 یک زمامدار را از او کرده است.

  با این همه نشانه ها آشکار است که کوروش بزرگ همان ذوالقرنین

 است و با این همه نشانه از مقدس بودن آرامگاه کوروش کبیر نزد

 تمامی ملت های جهان، جای بسی تاسف است که این بنای با ارزش

در آینده نزدیک بخاطر رطوبت و یا آبگرفتگی ناشی از سد سبوند برای

 همیشه ازبین خواهد رفت......" از ماست که برماست

سرچشمه:http://shokohe-iran.mihanblog.com

 

تصاویری  مربوط به عهد هخامنشیان:

 

 

پازیریک:

جام طلائی:

 

منشورکوروش

 

 

 

up

 

 

 

 کوروش قبل از مرگش با هوشیاری و ذکاوت خاصی وصیت به دفن خود و مادرش

ماندانا در مکانی دست نیافتنی می نماید. اسکندر مقدونی پس از غارت‌های فراوان

 و تخریب مکان‌های ایرانیان به قبر کوروش می‌رسد و در صدد اهانت به مدفن او

برمی آید که در نهایت تعجب به کتیبه‌ای داخل معبد می‌رسد که کوروش خطاب

 کرده: اینجا ملک فرمانروائی من است.:

 متن روی قبر کوروش:

 

من کوروش هستم ، شاه هخامنشی

ای مردی که هر که هستی و از هر کجا می‌آیی

زیرا می‌دانم که خواهی آمد

من کوروش هستم که به ایرانیان شاهنشاهی بخشید .

با من مشاجره مکن یگانه چیزی که هنوز برای من باقی مانده است

یک مشت خاک ایران است که پیکر مرا پوشانده!!! 

 

 

نمای داخلی قبر:

 

اینم عکسی از آرامگاه در روزگاری دورتراز حالا

ایران اهورایی