مصر ، هدیه ی نیل 2
مصر ، هدیه ی نیل
سلاطین اهرام : در پایان دودمان سوم مصر باستان ساختن اهرام آغاز و به تریج گسترش پیدا کرد . اما این معماری در زمان دودمان چهارم مصر به اوج خود رسید . « خوفو » یا « خئوپس » در حدود 2580 سال پ. م این هرم بزرگ را برای محل دفن یا همان آرامگاه فرعون ساخت و پس از مدتی پسر و نوه ی او « خفرع » و « منکورع » نیز هرم هایی برای خود ساختند .
: از فراعنه ی مصر باستان در سال های 1213 – 1279 پ. م و از دودمان نوزدهم پادشاهان آن سرزمین بود . وی در آغاز دهه ی بیستم زندگی به پادشاهی رسید و 66 سال و دو ماه پادشاه مصر بود و بسیاری از مورخان باور دارند که رامسس دوم فرعونی بوده است که هم عصر حضرت موسی (ع) بوده . در کتیبه های مصر از او به عنوان پروردگار و خدای بی همتا یاد شده است .
جسد مومیائی رامسس دوم
مومیایی کردن : طبق باورهای مصریان باستان مردگان در دنیای دیگر زندگی را به نوع دیگری آغاز می کردند و پس از مرگ تا زمانی که جسم آنها سالم باشد روحشان نیز زنده خواهد ماند به همین جهت مردگانشان را مومیایی می کردند تا جنازه پوسیده نشود و روح زنده بماند . مومیایی کردن مردگان به خصوص در مورد فرعون هایی که می مردند با دقت کامل انجام می شد و به دست مومیاگرهای با تجربه و ماهر صورت می پذیرفت از سوی دیگر هوای خشک و سوزان و بدون هرگونه آلودگی و میکروب داخل مقبره ها کمک بسیار موثری بود در جلوگیری از فساد و نابودی جسدهای مومیایی شده .
طریقه ی مومیایی کردن : هنگامی که یک فرعون می مرد ، مستخدمان بدن او را به معبدی نزدیک آرامگاهش می بردند . ابتدا کاهن حنوط کننده بدن حاکم را به آرامی روی یک میز باریک قرار می داد و اندام های داخلی اش را تخلیه می کرد تا مانع پوسیدگی شود . سپس از طریق بینی با یک قلاب بلند مغز را قطعه قطعه خارج می کردند . تنها اندامی که برداشته نمی شد قلب بود زیرا گمان می رفت که مرکز روح بود . سپس بدن فرعون با شراب خرما شستشو داده می شد و با صمغ مر ( ماده ای از نوعی درخت خاص به دست می آید و برای عطر سازی استفاده می شود ) پر و دوباره می دوختند . سپس حنوط گران آن را با نترون ( نوع خاصی از نمک ) می پوشاندند تا مایعات درون بافت های بدن خشک شود . بعد از هفتاد روز بدن خشک شده را در نیل می شستند و روی پوست روغن و موم می مالیدند . سپس پیکر را در نوارهایی ار کتان نازک می پیچیدند . بر اساس اعتقاد مصری ها اگر تمام این عملیات درست انجام می شد ، فرعون مرده به زودی به زندگی باز می گشت .
به طور كلي ، موميائي يك بدن بيجان است ، اما چيزي متفاوت ازيك اسكلت يا فسيل .
-موميائي مي تواند قسمتهائي از بافت هاي نرم بدن خود را كه در دوران حيات داشته است حفظ كند. بيشتر اين قسمتها شامل پوست و اندامهاي ماهيچه اي مي شوند . شايان ذكر است كه حفظ اين بافتهاي نرم يا با دخالت انسان ويا به صورت تصادفي ميسر خواهد بود و در هر دو حال زماني رخ مي دهد كه باكتريها و قارچها نتوانند در روي جسد رشد كنند و باعث فساد آن شوند.
-از لحاظ تاريخي معمولي ترين روش موميائي خشك كردن سريع است ، زيرا باكتريها و قارچها قادر نيستند در محيط فاقد آب زندگي كنند. موميائي را مي توان با گرماي خورشيد ، آتش ، دود و يا مواد شيميايي خشك كرد . از آنجا كه بيشتر باكتريها و قارچها نمي توانند در دماهاي انجماد بالا زندگي كنند ، انجماد مداوم مي تواند منجر به تشكيل موميائي شود قرار دادن بدن در محيط عاري از اكسيژن مثل با تلاقي از زغال سنگ نارس « تورب » ممكن است سبب تشكيل موميائي شود ، زيرا ميكرواركانيسمها « موجودات ذره بيني و ميكروسكوبي » نمي توانند در محيط بدون هوا زندگي كنند . راه ديگر تشكيل يك موميائي دفن كردن بدن در خاك شامل نوعي مواد شيميايي است كه قارچها و باكتريها را مي كشد .
-بعضي از مشهورترين موميائي هاي جهان به صورت تصادفي و بدون دخالت انسان خلق شده اند. در توضيح اين مطلب بايد گفت ، وقتي بدن در محيطي قرار مي گيرد كه فرآيند طبيعي فساد رخ نمي دهد ، منجر به تشكيل چنين موميائي هايي مي شود -در بسياري از فرهنگها موميائي كردن اجساد مرسوم بوده است .
!sفرآيند مصنوعي حفظ بدن از فساد موميائي كردن ناميده مي شود و راههاي مورد استفاده در اين عمل به اندازه ي تنوع فرهنگها متفاوت است.
موميائي هاي طبيعي :
-بعضي از موميايي هاي خارق العاده به صورت كاملاً تصادفي به وجود آمده اند.
-در سال 1991 ميلادي ، يك كوهنورد آلماني بدن منجمد شده اي را در بالاي يك توده ي يخ طبيعي نزديك مرز ايتاليا و اطريش پيدا كرد .
-ابتدا كه كارشناسان پليس و پزشكي قانوني وارد صحنه شدند قادر به تشخيص سن موميايي نبودند . آن موميائي يك شال از جنس علوفه بر تن داشت و يك كمان به همراه چندين تير در كنارش بود ، كفشها را به جهت گرم بودن از علوفه انباشته بودند.
-بعدها به وسيله ي سن يابي كربن پرتو زا « كه در اين روش به وسيله كربن پرتو زا سن اشياء تشخيص داده مي شود » مشخص شد كه اين جسد يخي در دوران بين 3300 تا 3350 سال پيش از ميلاد مسيح جان باخته است .
-لازم به ذكر است كه اين موميايي را قديمي ترين موميائي حفظ شده در دنيا دانسه اند.
-در سال 1972 ميلادي صيّادان تعدادي از بهترين اجساد حفظ شده ي طبيعي را در يك منطقه ي متروك شده ي استثنايي كه به « كلاكيتساك Qilakitsoq» موسوم است پيدا كردند.
موميايي هاي مصنوعي :
-موميايي كردن مصنوعي قبل از هر چيز ديگر علل مذهبي داشت.
-ليكن در كنار آن شكل ويژه اي از ياد بود مردگان و دلايل علمي نيز در موميايي اجساد نقش داشتند.
دلايل مذهبي :
-بسياري از اقوام فقط هنگامي مي توانستند ادامه ي حيات پس از مرگ را تصور كنند ، كه جسد شخص متوفي سالم نگهداري مي شد . مثلاً مصريان قديم اين گونه فكر مي كردند.
-بنا بر اين خويشاوندان و اقوام شخص مرده با موميايي كردن او كه وظيفه ي شرعي و ديني و مراقبت از مرده را به جا مي آوردند ، زيرا آنها با ان روش ادامه ي حيات عزيزان خود را در قبر و يا در دنياي ديگر تضمين مي كردند.
-[دلايل علمي :
!در جايي كه دلايل مذهبي يا يادبود ويژه ي مردگان نقشي در موميائي كردن اجساد نداشت ،در گذشتگان فقط به اين دليل موميايي مي شدند كه امكان خاك سپاري فوري وجود نداشت .
اغلب اتفاق مي افتاد كه شخصي در سرزميني دور از وطن خود فوت مي كرد و بايد از مسافتهاي دوري به گورستاني در وطن خود انتقال مي يافت .
با اينكه مراسم خاكسپاري مرسوم و متداول هفته ها طول مي كشيد ، ضمن آنكه جسد در طول اين مدت بايد در معرض ديد عموم قرار مي گرفت چنين مراسم تشريفاتي به خاك سپاري درباره ي پاپها « بالاترين مقام مذهبي مسيحيان كاتوليك » يا پادشاهان اسپانيا، فرانسه و انگلستان در دورانهايي طولاني ، متداول و مرسوم بود . به هر حال مي توان گفت كه حداقل از قرن دوازدهم ميلادي موميايي كردن در اروپا متداول شده است .
- موميايي كردن در نقاط مختلف دنيا :
-موميايي كردن در بعضي مناطق جنبه تشريفاتي و در جاهاي ديگر ناشي از شناخت و طرز تفكر انسانها درباره مرگ و زندگي پس از مرگ بوده است .
-پژوهشهاي انجام شده در تاريخ مصر باستان ، اقوام پروي باستان ، سكاها و چيني ها نشان داده كه اقوام مذكور اجساد مردگان خود را موميايي مي كردند.
مصر باستان :
-[iمصر باستان از دير باز به عنوان « امپراتوري موميايي ها » در تاريخ شناخته شده است زيرا در مصر در طول قرنها عمل موميايي كردن ابعاد يك صنعت همه جانبه و فراگير را به خود گرفت .
ifبعد از ميلاد و مسيحي شدن بيشتر مصريان ، موميايي كردن متوقف شد . اما حدس زده مي شود كه در يك دوره ي-
موميايي برنادت مقدس :
-گفته و نوشته اند كه « برنادت سوبيروس » دختر 14 ساله ي يك آسيابان از روستاي « لورد » در جنوب فرانسه در تاريخ 11 فوريه ي سال 1858 ميلادي برابر با « 22 بهمن ماه 1236 هجري شمسي » در جنوب فرانسه ديداري شگفت و باور نكردني داشت :
-در غاري در كنار رودخانه ي كوچك گاوه « GAVE » بانويي در لباسي سفيد و درخشان « نوراني » بر او ظاهر شد كه با آرامش و سكوت به او تبسم مي كرد و پس از چند لحظه ناپديد شد .
-به هر حال هنوز سه روز از اين ديدار نگذشته بود كه بانوي زيباي ناشناس دوباره در همان محل بر او ظاهر شد و از آن تاريخ تا 16 ژوئينه « 25 تيرماه 1273 هجري شمسي » شانزده بار ديگر نيز بر او ظاهر شد .
-در تاريخ 18 فوريه «29 بهمن ماه » در سومين ديدار بانوي نوراني براي نخستين بار برنادت را مورد خطاب قرار داد ، و جملاتي به او گفت. -در 25 فوريه « 16 اسفند ماه » او چشمه اي را كه در كف غار پنهان بود به « برنادت » نشان داد
-در 26 ماه مارس « 6 فروردين ماه » او خود را به « برنادت » معرفي كرد : به عنوان مادر مسيح ، « مريم مقدس »
-او چندين بار به دختر سفارش كرد كه نزد كشيش دهكده رفته و به او بگويد ، شايسته است كه در محل ظهور آن بانوي نوراني و در نزديكي چشمه كليسايي بنا شود و سفرهاي زيارتي براي توبه و كفاره ي گناهان و همچنين نذورات به آن محل به طور منظم به اجرا در آيد .
if !sسخنان برنادت در اين باره ، ابتدا با ديرباوري و شك و ترديد و تكذيب مردم روبرو شد . ولي دختر جوان حتي در سخت ترين بازپرسي ها بر روي اظهارات خود اصرار مي ورزيد.
-كمي بعدنخستين شفا يافتن بيماران در كنار چشمه اتفاق افتاد.
-اين مساله بيش از هر چيز ديگر باعث شهرت آن دهكده ي كوچك گرديد.
-تعداد بيشماري مي آمدند ، تا در اينجا از مادر مقدس كمك و شفا طلب كنند.
-[ifامروزه « دهكده لورد » بزرگترين زيارتگاه مريم مقدس در جهان است
مكان اميد ، مكاني كه امروزه هنوز هم بيماران در تماس با چشمه دوباره سلامت خود را باز مي يابند ، آن هم برخي اوقات به طوري ، كه علم و دانش غالباً توجيهي براي آن ندارد.
-ديدار با مادر مقدس در غار « لورد » زندگي « برنادت سوبيروس » كوچك را كاملاً تغيير داد .
-او كه از تجربه ي ديدارهاي خود با مادر مقدس سخت تكان خورده بود ، تصميم گرفت راهبه شود .
-برنادت در سال 1866 ميلادي « 1245 هجري شمسي » ، در سن 22 سالگي ، در شهر همجوار روستاي خود به نام « نورز NEVERS » وارد « صومعه ي سن جيلدار » گرديد.
-برنادت در 16 آوريل 1879 ملادي « 27 فروردين 1258 هجري شمسي»در حالي كه تازه سي و پنج ساله شده بود ، بر اثر سل استخوان در گذشت .
-تابوت او سه روز پس از مرگ در يك عبادتگاه كوچك در باغ صومعه به خاك سپرده شد .
[جسد برنادت پيش از سي سال در اين مكان بود . اما هنگامي كه مقدمات
« اثبات تقديس» او فراهم آمد و تحقيق در اين باره آغاز شد ، مقامات كليسا در تاريخ 22 سپتامبر 1909 ميلادي « 31 شهريور 1288 هجري شمسي » اجازه دادند تابوت او در حضور دو پزشك و چند نفر ديگر باز شود .
!مشاهده جسد برنادت باعث شگفتي حاضرين در آنجا شد . برنادت بدون هيچ گونه تغييري بر بستر خود آرميده بود .
-يكي از بانواني كه شاهد عيني جلسه گشودن تابوت بوده است بعداً مشاهدات خود را اين طور بيان كرد:
كوچكترين نشاني از عفونت ، كمترين اثري از بوي بد در جسد نبود … چنين به نظر مي رسيد كه او خوابيده است .
ifپس از انجام تشريفات اداري جسد را لباس نو پوشانيدند و آن را همراه تمام مدارك رسمي معاينه در يك تابوت مسي در بسته حفظ كردند .
گزارش كميسيون تحقيق در اذهان عامّه ي مردم مورد قبول مومنان قرار گرفت ، اما برخي نيز به اين گزارش با شّك و ترديد نگريستند . حتي تعداد كمي از روزنامه ها اسقفي را كه مسئول تحقيق در اين مورد بود متهم به خيانت كردند .
[ifآنها ادعا كردند كه اسقف دستور داده است بلافاصله پس از مرگ برنادت جسد او را موميايي كنند ، زيرا كليسا در واقع به چنين« معجزه اي» احتياج دارد تا بتواند تشكيلات زيارتگاهي در « لورد » را همچنان فعال و زنده نگه دارد .
ifبراي رفع اين اتهام روند « اثبات تقديس » از سر گرفته شد و ادامه يافت .
[ifدر 3 آوريل 1919 ميلادي « 14 فرودين 1298 هجري شمسي » ، جسد برنادت براي بار دوم و در« 18 آوريل 1925 ميلادي » «29 فرودين 1304 هجري شمسي » براي بار سوم مورد معاينه قرار گرفت . ولي باز هم جسد هيچگونه تغييري نكرده بود ، به استثناي پوست ، كه در طول نخستين معاينه در سال 1909 تغييير رنگ داده و در جلوي چشم شاهدان رنگ تيره به خود گرفته بود .
در سوم اوت 1925 ميلادي « 12 مرداد 1304 هجري شمسي » موميايي برنادت طي مراسم رسمي به « صومعه سن جيلدار » منتقل شد .
iاز آن زمان تاكنون او در آنجا با لباس رسمي راهبگي خود ، با صورت و دستهايي كه با پوشش مومي نازكي پوشانيده شده است ، در يك تابوت شيشه اي به آرامش ابدي سپرده شده است .
- اثبات تقديس : پيروان دين حضرت مسيح ( ع) در شاخه هاي مذهبي « كليساي رومن كاتوليك » معتقد هستند كه پس از مرگ انسانهايي كه در طول زندگي داراي كرامت بوده و موجب شفاي بيماران و مواردي از اين قبيل شده اند ، با انجام مقدمات و تحقيقاتي اصلح است او را به لقب {مقدس } مفتخر نمود و درمعرض ديد عام گذاشت .
[-بازگشايي تابوت « برنادت مقدس » نيز به همين منظور انجام شد .
لوله فاضلاب بود مانند ميزهاي كالبد شكافي امروزي قرار مي گرفت .
-آماده سازي براي دفن شامل 5 مرحله بود .
1-نگهداري امعاء و احشاء :
-امعاء و احشاء يعني اجزاي داخلي بدن « روده ها ، كبد ، معده و ششها » كه جداگانه موميايي شده بودند، يكايك و جدا از هم ريسمان پيچ و در چهار خمره ي مخصوص امعاء و احشاء كه « كانوپ » ناميده مي شد ، گذاشته مي شدند.
-در « دوره ي پاياني » تاريخ مصر باستان « سلسله ي بيست و پنجم تا سي و يكم فراعنه يمصر » حدود « 713 تا 332 قبل از ميلاد » به مدت
« 381 سال » ، هر يك از پسران چهارگانه ي خداوند « هوروس » نگهبان يكي از خمره ها محسوب مي شدند.
-مجسمه ي سرهاي اين پسران خدا درپوشهاي خمره ها را تشكيل مي داد. بنا به دلايلي نامعلوم ، در طول دورانهاي بين « سلسله ي بيست و يكم و بيست و پنجم » { 1080 تا 659 قبل از ميلاد } امعاء و احشاء در خمره هاي مخصوص نگهداري نمي شد ، بلكه پس از بسته بندي دوباره درون شكم خالي جسد قرار داده مي شد .
2-پرسازي :
-هدف از اين كار اين بود كه بدن موميايي شده تا حدّ امكان به حالت طبيعي آن بازسازي شود .
-براي اين منظور تمام فضاي خالي جسد با دقت با گل ، شن ، گلسنگ خشك ، موم يا باند صمغ آلود « مثلاً صمغ گياهان » پر مي شود .
-گاهي اوقات نيز زير نقاط خاصي از پوست بدن با خمير گل رس نرم پر مي شد ، تا بتوانند به آن نقاط از بدن فرم و شكل خاصي بدهند ، درست مانند مجسمه سازي كه در كارگاه هنري خود به مجسمه هايش با خمير مجسمه سازي شكل مي دهد . در اين مرحله از سرخاب و ديكر رنگها نيز استفاده مي شد .
گلسنگ يا « ليخن » : رستني هايي كه جزو شاخه ي ريسه داران بوده و خود رده ي جداگانه اي را تشكيل مي دهند.
-گلسنگ در اصل از زندگي همزيستي بين يك جلبك و قارچ حاصل مي شود و معمولاً بر تخته سنگها و همچنين ديوار و تنه ي درختان به صورت ورقه هاي زرد يا خاكستري مايل به سفيد و مايل به سبز مي رويد .
-از انواع آن : اوسنه ، كلادني ، آمبيليكر ، پارملي ، راملين و گلسنگ شاخ گوزني مي باشد .
3-باند پيچي :
-در اين مرحله كه بر حسب مقررات و قواعد واجب مذهبي به اجرا در مي آمد يك راهب يا فرد روحاني با ماسك كلّه شغالي خداوند « آنوبيس » نظارت عالي بر مراسم را به عهده داشت .
-در اين مراسم ابتدا بدن ، سر و اعضاي حركتي مرده « دستها و پاها » ، نخست جدا از هم ، و سپس با همديگر با نوراهاي پارچه اي نازك و بلند
« اغلب به طول حدود 150 يارد – هريارد 90 سانتيمتر است » ، پيچيده مي شود و اين نوارها معمولاً به موميا و يا صمغ گياهان آغشته بودند.
-راهبان در لابه لاي لايه هاي نوار طلسمهايي را كه سلامتي آور بودند و نيروي جادويي « البته به عقيده ي آنها » داشتند جا مي دادند.
4-اندود سازي :
-براي پوشاندن و حفاظت كامل جسد در برابر دنياي خارج ، جسد باندپيچي شده را با لايه اي محافظ مي پوشاندند.
اين لايه از موادي مانند گچ ، موميا ،گل ، صمغ ، موم و يا سريشم بود .
-طلسم : تكه ي كاغذ يا قطعه اي فلزي كه جادوگران يا فالگيران در روي آن خطها يا جدولهايي مي كشند ، يا حروف و كلماتي مي نويسند و بر اين باورند كه براي محافظت كسي يا چيزي ، و دفع بدي و آزار موثر است .
5-مرحله ي ماسك گذاري :
-در بسياري از موارد ، به خصوص براي شخصيتهاي بزرگ علاوه بر مراحل ذكر شده ، سر شخص موميايي شده با « ماسگ مرگ » پوشانيده مي شد .
-براي فراعنه اين ماسك از طلاي ناب بود . در هر صورت ماسكهاي متداول از خمير مومي – كاغذي مجسمه سازي ساخته و روي آن نقاشي يا با طلا پوشانده مي شد .
-بعدها ، هنگامي كه مصر استقلال خود را از دست داد و به صورت يكي از ايالات روم درآمد « بعد از سال 30 قبل از ميلاد» اين سنت در ميان آنها رواج يافت كه بالاي سر باند پيچي شده ي مرده به اصطلاح « نقش موميايي » را مستقر نمايند .
-تصويري از سر شخص ، كه در آن سر شخص مرده با چشماني بزرگ و نگاهي جدّي به ديدار كننده ي خود مي نگريست -زندگي دوباره ي موميايي شده ها :
-در زندگي ما انسانهاي امروزي ، اين تصور كه مي توان در اين دنيا به مرده زندگي دوباره داد ، انحرافي و اشتباه است . اما در نظر انسانهاي باستان اين گونه نبود .
-براي آنها موميايي محفظه و ظرفي گران قيمت و پر ارزش محسوب مي شد كه خدايان در وقتي معلوم زندگي نو در آن مي ريختند .
-پس از آن شخص مرده به طريقي اسرار آميز آرامگاه خود را با حضور خود روح مي بخشيد و پر مي كرد ، با روح هاي خود ارتباط و رفت و آمد برقرار مي كرد و به وسيله ي آنها با جهان خارج و جهان خدايان تماس برقرار مي كرد.
-به هر حال بر اساس عقايد مصريان ، پيش در آمد و شرط اين كار اين بود كه مراسم جادويي و هدف دار انجام شود : « زندگي دادن دوباره به موميايي » .
اين مراسم نوعي استغاثه و سوگند دهي بود ، كه كارشناسان تاريخ مصر باستان آن را با نام « مراسم مذهبي دهان گشايي » مشخص مي كنند.
-اين مراسم را كاهنان و روحانيون بلافاصله و درست قبل از خاكسپاري موميايي اجرا مي كردند و طيّ اين مراسم با شور و اشتياق ذكر خدايان خوانده و به درگاه آنها نيايش مي شد .
-سوگواران در ستوني پر شكوه و جلال به « شهر مرگ » در كناره ي كويرراه مي پيمودند.
-كاهنان و روحانيون ، سورتمه اي كه گاوميشها آن را مي كشيدند و روي آن تابوت در بسته با موميايي داخل آن قرار داشت ، خويشاوندان شخص مرده ، زنان سوگوار و تعزيه خوان كه با ناله و فرياد خاكستر بر سر خود مي ريزند ، تخت رواني كه بر دوش برده ها حمل مي شود و « صندوق كانوپها » روي آن قرار داشت .
-همچنين خدمتكاراني كه مبل و صندلي ، صندوق ، مجسمه هاي كوچك و مواد غذايي حمل مي كنند همه در تصاوير روي ديوارهاي آرامگاه هاي باستاني ديده مي شوند.
-با نمايان شدن ساختمان آرامگاه ، ستون بدرقه كنندگان موميايي از حركت باز مي ايستاد .
تابوت گشوده مي شد و موميايي را از درون تابوت بيرون مي آوردند . كاهني با ماسك « آنوبيس » موميايي را به صورت عمودي ، رو در رو و چشم در چشم عزا داران نگاه مي داشت .
-يك گاوميش قرباني مي كردند و آوازهاي نياش و سوگواري طنين انداز بود.
-بر روي جسد موميايي شده آب نطهير مي پاشيدند و عود و كُندُر دود مي كردند و در اين حالت مراسم به نقطه ي اوج خود مي رسيد .
-كاهني در برابر موميايي قرار مي گرفت و با ابزاري ملاقه اي شكل و ساير ابزارهاي مذهبي چشمها ، گوشها ، بيني و دهان « ماسك مرگ » موميايي را لمس مي كرد .
-خويشاوندان موميايي با دستهايي كه ملتمسانه و مصّرانه به آسمان بلند بود در برابر موميايي زانو بر زمين مي زدند .
اين لحظه اي است كه هدف و مقصود نهايي موميايي كردن جسد بوده است : تبديل و تحول و آغازي جديد.
-نيرويي اسرار آميز در بدن مرده جريان پيدا مي كند.
-از اين لحظه به بعد او مي تواند به رغم پوششي كه دارد ، دوباره ببيند ، بشنود ، ببويد ، بچشد ، حس كند و محيط اطراف خود را با تمام حواس خود درك كند.
-آنگاه موميايي را با جلال و شكوه تمام در آرامگاه « منزل جاوداني » خود قرار مي دادند.
ifعقيده ي مصريان باستان ، مردگان در قبر خود مانند زندگان در خانه ي خود زندگي مي كردند.
-براي اثبات اين اعتقاد شواهد و قراين متعدد و چشمگيري وجود دارد .
-مثلاً آرامگاه داراي يك در خيالي بود كه شبيه به در ورودي خانه هاي واقعي بود .
-در داخل آرامگاه نيز بسياري از اتاقها مانند اتاقهاي قابل سكونت براي انسانها تزئين شده بود .
در شهر « تبس Thebes » « پايتخت باستاني مذهبي و سياسي مصر عليا در ساحل رود نيل و در 720 كيلومتري جنوب قاهره « پايتخت كنوني مصر » آرامگاهي كشف شد كه در آن براي شخص مرده نه تنها چندين اتاق ، بلكه يك حمام و يك آبريزگاه نيز در نظر گرفته شده بود .
-در بعضي آرامگاهها صندوق خانه ، گنجه ها و تاقچه ها ، سقف هاي منحني و ديوارهاي داراي نقاشيهاي افسون كننده ، چنان محيط زنده و پرباري از زندگي ايجاد مي كرد كه اين محيط زندگي كاملاً طبيعي احساس مي شد .
موميا چيست ؟
-موميا ، ماده اي است قهوه اي يا سياه رنگ كه در نتيجه ي اكسيد شدن هيدروكربن هاي نفتي « كه از كربن و هيدروژن تشكيل شده اند » در شكافها و شكستگيهاي طبقات زمين كه در مجاورت ذخاير نفتي زير زميني وجود دارند پيدا مي شود .
-موميا در حقيقت يك نوع قير طبيعي است كه غالباً مخلوط با شن و خاك مي باشد و بناباين نوعي آسفالت طبيعي است .
-موميا در 100 درجه حرارت ذوب مي شود .
-چگالي آن در حدود 2/1 گرم بر سانتيمتر مكعب است .
-در تركيب موميا علاوه بر هيدروكربن ، اكسيژن و نيتروژن « ازت » و گاهي گوگرد هم وجود دارد .
-از حل كردن موميا در روغن ماده ي نرم و خميري شكلي به دست مي آيد كه سابقاً بر روي پوست بدن در نقاط ضرب ديده مي ماليدند.
-اسامي ديگر موميا « موميايي » ، قير طبيعي ، زفت رومي ، قير معدني ، عرق الجبال ، زفت يا بس ، زفت البحر ، كفراليهود ، فقر اليهود و آسفالت معدني است.
در كوههاي فارس ، بهبهان و لرستان از شكافهاي سنگها بيرون مي آيد .
[iنوشيدن محلول آن در روغن ها و ضماد آن جهت شكستگي اعضاء و ضرب ديدگي مفاصل و پاره شدن زردپي و ماهيچه در طب قديم تجويز مي شد .
-در عصر صفويه موميايي فارس ممتاز بود و تمام محصول آن كه از كوهي نزديك جهرم به دست مي آمد متعلق به شاه بود . كه يا آن را مي فروخت و يا به رسم هديه براي حكّام و بزرگان و پادشاهان ديگر می فرستاد.
خط هیروگلیف : این خط را مصریان اولین بار جهت نوشتن مطالب خود ابداع کردند که به سه هزار پیش از میلاد برمی گردد . کنده کاران و صنعتگران آن را در دیوار آرامگاه ها ، ستون ها ، تندیس ها و مهر ها به کا می برده اند . این خط که حدود پنج هزار سال پیش از تصویرنگاری مشتق شد نزدیک به 500 علامت تصویری داشت و طرز نگارش آن به دو صورت عمودی و افقی بود که در ابتدا به صورت عمودی استفاده می شد .
معنای واژه : « کنده کاری مقدس » این واژه یونانی است و برای نوشته های قدیمی مصر نام درستی نیست و فقط به این دلیل روی آن گذاشته بودند که وقتی براب نخستین بار یونانیان قدیم آن را دیدند پنداشتند این نوشته ها توسط کاهنان برای منظورهایی مقدس کنده کاری شده است .
خط دموتیک : خط رایج مصر باستان در زمان کتابت کتیبه ی روزتا .
پاپیروس : یا قرطاس گونه ی ابتدایی کاغذ بوده است . پاپیروس از مغز گیاهی به نام علف بوریا است و روزگاری به فراوانی در دلتای رودخانه ی نیل در مصر می روئیده است ، تهیه می شد . به صورتی که مغز این گیاه را می گرفتند و آن را قطعه قطعه کرده و سپس صفحاتی از آن درست می کردند و با وسیله ای از عاج آنها را صیقل داده و صفحات را به هم می چسباندند.