|
ايران |
جنگ بلخ و استفاده ژنرال بهرام چوبين از نوعي موشک نگاهي کوتاه به نبوغ نظامي بهرام چوبين |
28 نوامبر سال 588 ميلادي ، ارتش ايران در جنگ با خاقان «شابه Shabeh» در بلخ از سلاح تازه اي که در آن نفت خام بکار رفته بود استفاده کرد. در اين جنگ فرماندهي ارتش ايران را ژنرال بهرام مهران معروف به بهرام چوبين برعهده داشت که در تاريخ نظامي جهان از او به عنوان يک نابغه رزم نام برده اند. «هرمز» شاه وقت از دودمان ساسانيان، وقتي شنيد كه خاقان شمال غربي چين وارد اراضي ايران در شمالشرقي خراسان (تاجيکستان فعلي و شمال افغانستان) شده، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغيس است ژنرالهاي ايران را به تشکيل جلسه اي در شهر تيسفون (مدائن نزديک بغداد) پايتخت آن زمان ايران فراخواند و تصميم خود را به اخراج خاقان از ايران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتيب کار را بدهند. هرمز گفت که طبق آخرين اطلاعي که به ارتشتاران سالار (ژنرال اول ارتش ايران) رسيده، «خاقان شابه» داراي 300 هزار مرد مسلح و چند واحد فيل جنگي است. ژنرالها پس از تبادل نظر، بهرام چوبين را براي انجام اين کار خطير برگزيدند و او پذيرفت. بهرام از ميان ارتش پانصد هزار نفري ايران، 12 هزار مرد جنگديده 30 تا 40 ساله (ميانسال) را برگزيد که اضافه وزن نداشتند و ميهندوستي آنان قبلا به ثبوت رسيده بود و بيش از سايرين قادر به تحمل سختي بودند و در جنگ سواره و پياده تجربه داشتند. وي به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافي عزم بيرون راندن زردها را از خاک وطن کرد. بهرام به جاي انتخاب راه معمولي، از تيسفون به اهواز رفت و سپس از طريق يزد و کوير خود را به خراسان رساند به گونه اي که خاقان متوجه نشده بود. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحيه سرباز بيش از هر ابزار ديگر داشت هر دو روز يک بار سربازان را جمع مي کرد و براي آنان از اهميت وطندوستي و رسالتي که هر فرد در اين زمينه دارد سخن مي گفت و آنان را اميد ايرانيان مي خواند ـ مردماني که مي خواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زيست کنند. خاقان زماني از اين لشکر کشي آگاه شد که بهرام تنها چهار روز تا بلخ فاصله داشت، و چون شنيد كه بهرام با كمتر از 13 هزار نفر آمده است چندان نگران نشد و با تمامي مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان يکصد تا سيصد هزار تن گزارش کرده اند به مقابله با بهرام شتافت. بهرام به واحدهاي آتشبار (نفت اندازان) توصيه کرد که حمله را با پرتاب پيکانهاي شعله ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرايش سپاهيان خاقان بر هم خورد و قادر به تنظيم آن هم نباشند و به سواران کماندار (اسواران) گفت که همزمان با حمله نفت اندازان با تير چشم فيلها را هدف قرار دهند، و در اين جريان، خود با دو هزار سوار زبده قرارگاه خاقان را مورد حمله قرار داد. خاقان که انتظار حمله مستقيم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد، سپاه عظيم او متلاشي گرديد و پسر وي نيز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط يک روز طول کشيد که از شگفتي هاي تاريخ نظامي جهان است. بهرام چوبين در «ري» به دنيا آمده بود و از خانواده مهران بود .در دوران ساسانيان بهترين افسران ارتش امپراتوري ايران از فاميل مهران برخاسته بودند. بهرام که به علت بلندي قد و عضلاني بودن اندام به چوبين (مانند چوب) معروف شده بود در زماني که از سوي شاه ايران حاکم چارك شمال غربي بود (يك چهارم قلمرو ايران، از ري تا مرز شمالي گرجستان و داغستان کنوني شامل ارمنستان، آذربايگان و کردستان. در آن زمان، ايران به چهار ابراستان تقسيم شده بود كه هركدام را چارك نوشته اند) هنگام بازديد از محل فوران نفت خام در ناحيه بادکوب (باکو) در ساحل جنوبي غربي درياي مازندران و آگاهي از قدرت اشتعال اين ماده، تصميم گرفت که از آن نوعي سلاح تعرضي ساخته شود و اين کار به مهندسان ارتش واگذار شد. ظرف مدتي کوتاهتر از يک سال، پيکاني ساخته شد که بي شباهت به راکت هاي امروز نبود و اين پيکان حامل گوي دوکي شکل آغشته به نفت خام بود که از روي تخته اي که بر پشت قاطر قرارداشت با كشيدن زه پرتاب مي شد. طرز پرتاب آن بي شباهت به کمان نبود. دستگاه از يک زه (روده خشك شده) و چوب گز (نوعي درخت مناطق خشک) ساخته شده بود که آن را بر تخته سوار مي كردند و داراي يک ضامن بود و پنج مردخدمه آن را تشکيل مي دادند که دو نفر از آنان کمانکش بودند، نفر سوم نشانه گيري مي کرد و فرمانده اين آتشبار بود، مرد چهارم مامور شعله ورساختن قسمت آغشته به نفت خام (پيکان) بود و مهمات رساني مي کرد و نفر پنجم مواظب قاطر بود و از هر واحد آتشبار، هشت نيزه دار دفاع مي کردند. هنگامي که بهرام سرگرم پس راندن خاقانيان به آن سوي کوههاي پامير و سين کيانگ امروز بود، شنيد که در پايتخت، پسر شاه (خسرو پرويز) بر ضد پدرش کودتا کرده است که برق آسا خود را به تيسفون در ساحل دجله رساند. خسرو پرويز فرار کرد و به امپراتور روم پناهنده شد و بهرام تا تعيين شاه بعدي زمام امور را به دست گرفت که پرويز فراري با دريافت کمک از امپراتور وقت روم به جنگ او آمد. قسمتي از ارتش ايران هم به پرويز پيوستند که بهرام پس از چند زد و خورد مختصر، خروج از صحنه سياست را بر ادامه برادرکشي و قتل ايراني به دست ايراني که امري ناپذيرفتني بود ترجيح داد و به خراسان بازگشت و تا پايان عمر در همانجا باقي ماند. به نوشته برخي از تاريخ نگاران، سامانيان که باعث احياء زبان فارسي و فرهنگ ايراني شدند از نسل بهرام چوبين هستند. |
|
نشست سران آمريکا، شوروي و انگلستان در تهران و تصميماتي که گرفته شد |
 |
چرچيل، روزولت و استالين در تهران
| 28 نوامبر سال 1943 روزولت، استالين و چرچيل رهبران سه کشور آمريکا، شوروي و انگلستان مذاكرات چهار روزه خود را در تهران آغاز كردند تا استراتژي مشترک «پس از جنگ» را تعيين کنند. اين نخستين بار بود که استالين در چنين کنفرانسي شرکت مي کرد. قبلا وزيران امور خارجه سه کشور در مسکو مقدمات کار و زمينه مذاکرات را آماده کرده بودند که بايد در آن سرنوشت جهان پس از شکست آلمان و روابط في مابين قدرتهاي فاتح تعيين و ترسيم مي شد. طبق اسنادي که سالها بعد انتشار يافت در اين مذاکرات که اول دسامبر پايان يافت و اعلاميه پاياني آن هشت روز بعد انتشار يافت قرار شد لهستان تحت نفوذ شوروي قرار گيرد و قسمتي از آلمان به لهستان داده شود. بر سر جزاير واقع در شمال ژاپن که استالين خواهان آنها بود توافق صورت گرفت. استالين نقشه جغرافيايي بالکان پس از عقب نشيني آلمانيها را مطرح ساخت و قرار شد که در اين منطقه حرف اول را شوروي بزند. استالين در مذاکرات تهران تاکيد کرد که شکست آلمان، مگر در صورت دستيابي به سلاحهاي جديدتر حتمي است و قبل از 15 ماه ديگر از ميان مي رود و از شرکاء نظامي خود خواست که با گشودن جبهه تازه اي در غرب، بار جنگي روسيه را کاهش دهند که تا اين لحظه ميليونها تن تلفات داشته است. استالين پافشاري کرد که آلمان پس از جنگ ميان نيروهاي فاتح تقسيم شود که شرکاء او موافقت ضمني کردند. طبق اسناد ديگر، در کنفرانس تهران توافق بر سر انهدام آلمان شد، نه وادار کردن اين کشور به تسليم شدن و استدلال اين بود که به دليل عدم انهدام آلمان در پايان جنگ جهاني اول، اين کشور موفق شد که آتش جنگ دوم را روشن سازد. در اعلاميه (علني) پاياني مذاکرات، سه رهبر بار ديگر استقلال و حاکميت ايران را تضمين و تاکيد کردند که پس از جنگ، نظاميان سه کشور ايران را ترک خواهند گفت. سران سه كشور در اعلاميه خود اعتراف كردند كه جنگ، براي ايرانيان مشكلات اقتصادي فراوان به بار آورده كه بايد به صورتي جبران شود. در اين اعلاميه از ايران به عنوان يكي از كشورهاي متفق نام برده شده بود و بكار بردن اين عبارت به اين معنا بود كه ايران از آن پس يك كشور اشغالي نيست، متحد است و حاكميت ملي دارد. مطالب غير محرمانه كه در اعلاميه پايان كنفرانس آمده بود (كه سالها بعد اسناد تازه آنها را تكميل كرد) از اين قرار بود: كمك همه جانبه به پارتيزانهاي يوگوسلاوي، تشويق تركيه به پيوستن به مساعي متفقين، و تحكيم تماس دائمي كه سران ستادهاي نيروهاي مسلح سه كشور. در اين اعلاميه همچنين اشاره مبهم به مرزهاي لهستان، گشايش جبهه زميني در فرانسه و غرب اروپا، ورود شوروي به جنگ برضد ژاپن شده بود. سالها بعد معلوم شد كه در كنفرانس تهران بر سر مرز «اودر ـ نايسه» و «كرزن لاين» ميان آلمان و لهستان و نيز آغاز حمله زميني از فرانسه از مه 1944 توافق شده بود. تا گشايش اين جبهه، شوروي به تنهايي در زمين با آلمان مي جنگيد. اين بزرگترين کنفرانسي بود که تا آن تاريخ در ايران تشکيل شده بود و به همين مناسبت شهرداري تهران 3 خيابان را در پايتخت به نام رهبران 3 کشور نامگذاري کرد. سران سه کشور شاه را که جواني 23 ساله بود براي دو - سه دقيقه پذيرفتند که ضمن بيان خير مقدم به آنان، درخواست کرد که تبعيدگاه پدرش را تغيير دهند زيرا که آب و هواي جزيره موريس براي او سازگار نيست. اين درخواست پذيرفته شد و رضا شاه به يوهانسبورگ آفريقاي جنوبي انتقال يافت و در همانجا درگذشت. |
|
|
سينما |
زادروز بازيگر دهها فيلم سينمايي |
 |
Gloria Graham
| بانو «گلوريا گرامGloria Graham» كه در دهها فيلم سينمايي بازي كرده و چند مدال و از جمله جايزه اسكار به دست آورده بود در روزي چون امروز (28 نوامبر) در سال 1925 به دنيا آمد. مادر او نيز يك بازديگر تئاتر و استاد درس هنرهاي دراماتيك بود. گلوريا بيش از بسياري از بازيگران فيلم در رشته هنر نمايش تحصيل كرده بود، در آمريكاـ انگلستان ـ فرانسه و ايتاليا. او كه در سال 1981 از بيماري سرطان درگذشت به هنر نمايش بيش از اموري ديگر دلبستگي داشت و به همين جهت پيرامون زندگي خصوصي او كمتر داستانسرايي شده است. |
|
|
در قلمرو انديشه |
زادروز «انگلس» و نگاهي به انديشه هاي او |
 |
Engels
| فردريک (فردريش) انگلسEngels همفکر و دستيار معروف «کارل مارکس که به اتفاق «مانيفست کمونيست » را نوشتند 28 نوامبر سال 1820 به دنيا آمد. انگلس كه پنجم اوت سال 1895 در 75 سالگي فوت شد يك فيلسوف و سوسياليست بزرگ آلمان و يكي از دو نويسنده «مانيفست كمونيست» است. پدر او يك توانگر بود و كارخانه بافندگي داشت و مايل بود كه پسرش فردريك يك بازرگان شود و وي را براي اين كار آماده كرده بود. انگلس اندكي پس از پرداختن به كار تجارت از آن دست كشيد و اعلام داشت كه جسم و روح او اجازه نمي دهد كه از درآمد ناشي از تجارت كه وي براي توليد كالا زحمتي نكشيده است امرار معاش كند و اين نوع درآمد را زندگي انگلي و طفيلي گري و از دسترنج ديگران خوردن مي داند و بيش از اين نمي تواند به اين كار ادامه دهد و از تامين معاش از اين طريق (سوداگري) راضي باشد و زندگاني شيريني داشته باشد. انگلس ضمن بيان اين احساس، ابراز عقيده كرد كه دولت ها بايد به سود جامعه، تجارت را خود به دست گيرند و هر گونه خريد و فروش در دست دولت به عنوان خزانه دار جامعه باشد تا نه تنها بر قيمتها كنترل داشته باشند، بلكه درآمد ناشي از اين عمل به طور مساوي براي همه مردم هزينه شود. «انگلس» كه با بيان اين عقيده، معروفيت يافته بود در پي خروج از دنياي تجارت و زندگاني پدر ثروتمندش، به برلن رفت و به مصاحبت فلاسفه وقت پرداخت. اين فلاسفه به اين دليل كه پس از مزدك (سوسياليست بزرگ ايراني قرن ششم ميلادي و بنيادگذار اين فلسفه در جهان) تا آن زمان كسي اين عقايد را تا به اين حد افراطي نداشت و يا مطرح نكرده بود انگلس را يك سوسياليست راديكال پنداشتند. اين تعبيرها و ارزيابي ها بود كه انگلس را در عقايدش استوار ساخت و به تنظيم و قراردادن اين عقايد در مكتب سوسياليسم پرداخت و نظرات خود را مشابه آن چيزي يافت كه «كارل ماركس» به زباني ديگر و علمي تر بيان داشته بود و براي مطابقت دادن هر چه بيشتر اين عقايد، در سال 1842 به انگلستان رفت و پس از مطالعه انواع سوسياليسم كه تا آن زمان مطرح شده بودند با كارل ماركس ملاقات كرد و پس از بحث بسيار و رفت و آمد مكرر، در سال 1844 كمونيست شد و در اين زمينه به ماركس پيوست و به اتفاق «مانيفست كمونيست» را نوشتند كه در سال 1848 انتشار يافت و سراسر اروپا را در انقلاب فرو برد. «انگلس» همان سال به آلمان بازگشت و در انقلاب سال 1848 وطن شركت كرد. سپس به انگلستان مراجعت و عمر خود را وقف پيشبرد جنبش سوسياليست جهاني كرد. انگلس در زمان حيات ماركس هم اختلاف نظرهايي با او داشت، از جمله اين كه دانش را ناشي از تجربه مي دانست. پس از درگذشت ماركس در 1883، انگلس به تدريج به اين نتيجه رسيد كه براي پياده كردن سوسياليسم و ايجاد جامعه بدون طبقه و مردمي از هرجهت برابر، به جاي انقلاب پرولتاريا و حذف همه آثار نظامهاي طبقاتي؛ بهتر است مرحله به مرحله عمل شود و «تحول» را جانشين «انقلاب» ساخت كه طبيعت بشر، آسانتر، پذيراي آن است. به اين ترتيب، وي ضمن وفاداري به «سوسياليسم تمام عيار (كمونيسم)»، راه رسيدن به آن را از طريق ايجاد يك جامعه دمكراتيك سوسياليستي (سوسياليستي كردن از طريق به دست گرفتن پارلمان و شوراهاي ديگر و انتخاب يك رئيس دولت كه تمايلات چپگرايانه داشته باشد) آسانتر و تحمل پذير دانست كه نياز به تخريب و خشونت و توليد مقاومت در ديگران ندارد. پس از فروپاشي شوروي در سال 1991، به نظر مي رسد كه بيشتر احزاب كمونيست، اين روش انگلس را پذيرفته و پيروي مي كنند. در ميان رهبران سوسياليست، سالوادور آلنده، و لولا دا سيلوا (رئيس جمهور برزيل) بيش از ديگران تاييدگر روش انگلس بوده اند. سوسياليسم مائو و هوشي مين و هرگونه سوسياليسم آسيايي بوي ناسيوناليستي مي دهد. به باور «ماندلا» و بسياري از چپگرايان ديگر، استقرار سوسياليسم در يك جامعه، نسبت مستقيم با رشد فكري و ارتقاء آگاهيهاي عمومي و ميزان اشتهاي مردم به استثمار نشدن و برداشتن ديوارهاي طبقاتي دارد. به عبارت ديگر آمادگي فرهنگي يك جامعه و اشتياق آن، پياده كردن سوسياليسم را ايجاب و ميزان پيشروي در آن را تعيين مي كند، نه هيات حاكمه( استالينيسم). در سالهاي اخير، هوگو چاوز رهبر ونزوئلا دم از سوسياليسم نوين (قرن 21) مي زند كه فرضيه اي عملي تر و نزديك به روش كاسترو، چين و ويتنام است و سوسياليسم اروپايي را رد نمي كند. |
|
|
در دنياي داستان نويسي |
زادروز آلبرتو موراويا داستان نگار ايتاليايي |
 |
Alberto moravia | 28 نوامبر1907 آلبرتو موراويا روزنامه نگار و داستان نويس بزرگ ايتاليايي به دنيا آمد، 83 سال عمر كرد و دهها داستان خوب نوشت كه زمينه فيلم سينمايي قرار گرفته اند. وي در دوران حكومت موسوليني از مخالفان سياست هاي او بود. آخرين داستان موراويا چند ماه پس از فوتش در سال 1981 انتشار يافت كه «آشيانه» عنوان دارد. عناوين داستانهاي مهم او از اين قرارند: «تب بلوند»، «بدون عشق»، «كراس فاير»، «ماكائو»، «ديوار شيشه اي»، «بد، ولي زيبا»، «بيگانه نبود»، «خواست انسان»، «برضد فردا» و .... |
|
|
در قلمرو رسانهها |
انتشار روزنامه با دو ـ سه پرسنل تحريري ــ يك تجربه و خاطره اي شنيدني از مولف سايت روزنامک در اين زمينه |
 |
نوشيروان مولف سايت روزنامک در21 سالگي
| در پاسخ به پيامي از تهران كه در آن از مولف سايت خواسته است بگويد با چه پرسنل و بودجه اي مي شود يك روزنامه منتشر ساخت؛ بايد گفت: اگر به صورت برخي از روزنامه هاي فعلي باشد كه در ايران منتشر مي شوند با دو ـ سه پرسنل و پولي معادل انتشار صد شماره. اين يك قاعده صد ساله بين المللي است كه اگر يك روزنامه ( يوميه ) نتواند در صدمين شماره خود هزينه هايش را از درآمد فروش و نيز آگهي به دست آورد چه بهتر كه تعطيل شود زيرا كه در جلب مخاطب با شكست رو به رو شده است و يك نشريه را به فرد زنده تشبيه كرده اند كه اگر سرطان بگيرد دشوار است بتوان آن را براي مدتي طولاني زنده نگهداشت. بنابراين نبايد اجازه داد كه يك نشريه سرطاني شود. براي انتشار نشريه، نخست بايد راه درست و حرفه اي براي توزيع آن به دست آورد و سپس طريق جلب آگهي. اين كه گفته شد با دو ـ سه پرسنل هم مي شود يك روزنامه داد به اين دليل است كه مطالب داخلي و بين الملل برخي از روزنامه هاي امروز تهران از خبرگزاري هاي داخلي و دفاتر روابط عمومي ادارات و سازمانها تامين مي شود و چندان توليد اختصاصي مشاهده نمي شود. پس، دو نفر براي سورت كردن مطالب خبرگزاري ها ، اديت و تيترزدنشان كافي است و اين روزها انتقال الكترونيك مستقيم از فايل خبرگزاري به صفحه روزنامه، كاري است آسان. خبرگزاري ها عكس ها را هم تامين مي كنند. ولي بايد ديد كه آيا مخاطبان، اين مطالب را خريدار هستند؟. البته كه نه. انتشار يك روزنامه يوميه با دو پرسنل تحريري را نزديك به نيم قرن پيش، شخصا تجربه كردم. علاوه بركار در روزنامه اطلاعات، از آذر ماه سال 1336 كه 21 سال بيشتر نداشتم به مدت دو سال عملا سردبير يك روزنامه صبح تهران بودم كه جز من، تنها يك پرسنل تحريري ديگر، يك پيك موتوسيكلت سوار و يك عكاس داشت. در آن زمان دريافتي ماهانه از روزنامه اطلاعات از سيصد تومان( سه هزار ريال ) تجاوز نمي كرد و راهي جز داشتن شغل ديگر نبود. روزنامه صبح را با بولتن هاي خبرگزاري پارس، اطلاعيه هاي دفاتر روابط عمومي و مقالات و گزارشهاي وارده پر مي كرديم و زحمتي نبود. فقط چهار ــ پنج ساعت كار داشت. اگر در موارد نادر، نياز به حضور خبرنگار بود، پرسنل دوم اعزام مي شد و اگر خبر؛ حادثه بود پيك موتور سوار را براي تهيه آن مي فرستاديم كه ماجرا را يادداشت مي كرد و يا تلفني مي گفت و خودمان آن را مي نوشتيم. چون موتور سوار «هم ـ قد» نگارنده بود ، لباس و كراوات خود را به او عاريه مي دادم تا ظاهري آراسته داشته باشد و در صحنه حادثه ايجاد ترديد نكند. تعجب نگارنده در مورد عكاس بود كه نيازي هم به كار او نداشتيم و مزدي هم نمي گرفت و مي گفت كه از فروش عكسهاي مراسم به صاحبان آنها هزينه اش تامين مي شود. طولي نكشيد كه نسبت به فعاليت هاي او ترديد كرديم زيرا كه اصرار و پافشاري داشت به مهماني هاي سفارتخانه ها و مخصوصا بيمارستان شوروي برود و بعدا شنيديم كه عكاس ما عامل اطلاعات شهرباني است كه تحت نام «عكاس روزنامه» به مراسم مي رود و .... در آن زمان هنوز « ساواك » تاسيس نشده بود، و اطلاعات سياسي توسط شهرباني جمع آوري مي شد. |
|
درگذشت دكتر مصطفي مصباح زاده |
 |
دكتر مصباح زاده در 40 سالگي | مصطفي مصباح زاده (دكتر در حقوق از فرانسه)، موسس روزنامه كيهان، استاد پيشين دانشكده حقوق دانشگاه تهران، نماينده ادوار مختلف مجلس شوراي ملي و سناتور 24 نوامبر 2006 در «سان دياگو» كاليفرنيا در نود و هفت سالگي درگذشت. ولي تا چهار روز بعد جز در چند رسانه، فوت او گزارش نشده بود، يك رسانه هم كه در وب سايت خود، خبر فوت مصباح زاده را انتشار داده بود، عكس چهل سالگي اش (عكس سمت چپ) را در كنار آن چاپ كرده بود!. تا 27 نوامبر خبر فوت او حتي در وب سايت «كيهان لندن» كه مصباح زاده، خود پس از انقلاب سال 1357 موسس آن بوده است ديده نشد. چاپ مطلب در يك هفته نامه، كمي طول مي كشد، ولي انتشار آن در وب سايت، آني است و هزينه ندارد. مصباح زاده كار مطبوعاتي را با رياست بر اداره تبليغات كشور آغاز كرده بود. وي اين سمت را پس از اشغال نظامي ايران در دوران جنگ جهاني دوم به دست آورده بود. سپس دست به انتشار نشريه زد و بعدا نام نشريه اش را به «كيهان» تبديل كرد و به مديريت عبدالرحمن فرامرزي به انتشار آن ادامه داد. در اوايل دهه 1340 كه ميانه او با سناتور مسعودي ناشر روزنامه قديمي تر اطلاعات (به دلايلي) به هم خورده بود و هر دو تا مدتي با انتشار مقاله و افشاگري يكديگر را مي كوبيدند كسي نمي دانست كه مصباح زاده با گرفتن كمك مالي از شاه، به انتشار كيهان دست زده است، و يا اين كه مصباح زاده علاقه مند به معاملات زمين است، نه روزنامه نگاري حرفه اي، و از اين قبيل .... همان زمان، بعضي هم بودند كه مي گفتند مرافعه مطبوعاتي مسعودي و مصباح زاده به تحريك نزديكان دربار است، زيرا كه مصباح زاده كمك مالي شاه را مسترد نداشته و به تعهداتش در اين زمينه عمل نكرده است!. «كيهان» تا زمان تحريم روزنامه اطلاعات در ميتينگ صدها هزارنفري جبهه ملي در ميدان جلاليه (پارك لاله امروز)، تيراژي قابل ملاحظه نداشت. با تحريم روزنامه اطلاعات، كار كيهان رونق گرفت. كيهان پيش از ميتينگ جبهه ملي با ابتكار ستون «داوطلب ازدواج» كه در ايران سابقه نداشت، كمي جان گرفته بود. مصباح زاده پس از رونق گرفتن كيهان از بكارگيري روزنامه نگاران چپگرا خودداري نكرد و روزنامه او قيافه اي چپ به خود گرفت (كه براي مردم دلچسب بود) و مسعودي نيز چنان كرد، اما با احتياط كامل و دو روزنامه چهره قديم را از دست دادند. مصباح زاده از نيمه دوم دهه 1330 در رقابت با مسعودي كه دوره آموزش روزنامه نگاري درست كرده بود، به اعزام تني چند از خبرنگاران خود به اروپا و آمريكا، براي تكميل معلوماتشان در حرفه روزنامه نگاري دست زد و سپس با كمك آنان دانشكده روزنامه نگاري را تاسيس كرد و .... برخلاف مسعودي، مصباح زاده از تاسيس سنديگاي روزنامه نگاران در اوايل دهه 1340 استقبال كرد ولي با مسعودي بر سر استخدام اعضاي تحريريه يكديگر كه كناره گيري مي كردند و يا اخراج مي شدند توافق كرده بود و درنتيجه رفتن از يك روزنامه به روزنامه ديگر به آساني (و بلافاصله) امكان نداشت. مصباح زاده حدود يك سال مانده به انقلاب، امور كيهان را به پسرش ايرج سپرده بود، كاري كه مسعودي چهار سال پيش از او كرده بود و مديريت اطلاعات را به پسر بزرگش فرهاد داده بود و بهرام پسر دومش را معاون او كرده بود. اين نكته را هم نبايد ناگفته گذارد كه مسعودي (موسس روزنامه اطلاعات) عاشق روزنامه نگاري بود و لحظه اي از نوشتن، حتي خبرنگاري دور نمي شد و تحريريه را به ندرت ترك مي كرد، عكس ها را براي چاپ، خودش انتخاب مي كرد ولي مصباح زاده زياد دست به قلم و بمانند مسعودي، به امور تحريريه نمي پرداخت نبود. |
|
|
ساير ملل |
در نوامبر 2004؛ دلار زير فشار |
25 و 26 نوامبر 2004 كاهش نرخ برابري دلار در برابر يورو، پاوند انگلستان و ين ژاپن از اخبار مهم رسانه ها بود. آخر وقت 26 نوامبر آن سال نرخ دلار آمريكا در برابر «يورو» به پايين ترين حد خود از زمان پيدايش اين پول واحد اروپايي رسيده بود و هر يورو با يك دلار و 33 سنت و 29 صدم سنت معامله مي شد. يك پاوند انگلستان در برابر دلار آمريكا به نرخ 22 سال پيش خود نزديك شده و به يك دلار و 90 سنت افزايش يافته بود. نرخ برابري هر 102 و نيم «ين» نيز تا يك دلار افزايش يافته بود. اصحاب نظر در اين زمينه به روزنامه ها گفته بودند كه عامل دراز مدت كاهش دلار، كسر سنگين بودجه دولت فدرال آمريكا و تورم دلار در اين كشور بوده كه به 3 و 9 دهم درصد رسيده و بهاي اجناس مصرفي را بالابرده بود. عامل كوتاه مدت آن، خريد انبوه «يورو» از سوي روسيه و فروش «دلار» از جانب چين بود كه هر دو كشور مي خواستند وسيعا از ذخاير دلار خود بكاهند. اگر كاهش بهاي دلار ادامه يابد باعث فرار سرمايه ها از آمريكا خواهد شد و در اين صورت، دولت آمريكا راهي جز بالا بردن نرخ بهره نخواهد داشت كه بالا رفتن نرخ بهره، قيمت سهام و مستغلات را پايين خواهد برد و درآمد دولت از اين رهگذر كاهش خواهد يافت. |
|
... و يك چپگراي ديگر در آمريكاي لاتين - نگاهي به طرز فکر و روش "رافائل کوريا" |
 |
Rafael Correa | رافائل کوريا (كريا) اقتصاددان ميانسال و چپگرا ـ ناسيوناليست آمريکاي لاتين 27 نوامبر 2006 پيروزي خود را در دور دوم انتخابات رياست جمهوري كشور نفتخيز اكوادور اعلام داشت. وي در دور نخست كه نيمه اكتبر برگزار شده بود، از رقيب كاپيتاليست خود عقبتر بود. بيم از روي كار آمدن يك بيزنسمن (كاپيتاليست)، اين بار (يكشنبه 26 نوامبر) آن دسته از راي دهندگان اكوادوري را كه در دور نخست، غفلت كرده و در راي گيري مشاركت نكرده بودند به پاي صندوقها كشانده بود كه باعث پيروزي «كوريا» شد. خط مشي كوريا كه در علم اقتصاد، دكترا دارد و در آمريكا و بلژيك تحصيلكرده است و علاوه براسپانيايي بر زبانهاي انگليسي، فرانسه و سرخپوستان محلي تسلط دارد تقريبا همان است که هوگو چاوز رهبر ونزوئلا دنبال مي كند. چاوز در جريان مبارزات انتخاباتي اكوادور، با اين كه در ونزوئلا براي تجديد انتخاب خود تبليغ مي کرد مجبور شد كه در برنامه راديو تلويزيوني اش اكوادوري ها را به حمايت از «كوريا» دعوت كند. چاوز خطاب با اكوادوري ها گفته بود كه چرا بايد يك كشور نفتخيز بمانند اكوادور با 13 ميليون و پانصد هزار جمعيت 18 ميليارد دلار بدهي داشته باشد و از ذخيره گاز طبيعي آن استفاده نشود؟!. اين مشكل، جز سوء مديريت، دلسوز وطن نبودن و فساد اداري عامل ديگري نمي تواند داشته باشد. تنها صادرات موز و ماهي اكوادور مي تواند هزينه ها را تامين كند، شما (اكوادوري ها) نياز مبرم به «تغييرات پايه اي» داريد، بايد به نظام اوليگارشي در اكوادور پايان داده شود. در جريان مبارزات انتخاباتي، هواداران «كوريا» كه اين واژه (نام خانوادگي او) به معناي «تسمه ـ شلاق» است، همه كمربند با خود مي بردند و آن را به او نشان مي دادند و مي خواستند كه برضد فساد اداري ـ اقتصادي در اكوادور شلاق كشي كند. درجريان اين مبارزات، كوريا بارها گفته بود: درست است كه در يك دانشگاه آمريكا دكتراي اقتصاد گرفته است ولي دنباله رو نظام سرمايه داري آمريكا نخواهد بود. «كوريا» پس از اعلام پيروزي خود گفت وام هاي خارجي را كه بدون ضرورت دريافت شده است پرداخت نخواهد كرد و مسئولان را به دادگاه خواهد سپرد. او كه شهرت به ضديت با دولت واشنگتن دارد همچنين گفته بود كه قرارداد تجارت آزاد (فري تريد) را كه طراح و حامي آن دولت واشنگتن است امضاء نخواهد كرد. كوريا تاكيد كرده بود که در سال 2009 (زمان انقضاء) قرارداد اجاره پايگاه هوايي «مانتا» را با دولت آمريكا تجديد نخواهد كرد و فرودگاه اين پايگاه را به صورت يك فرودگاه بين المللي درخواهد آورد كه در مسير آسيا و استراليا مورد استفاده خطوط هوايي قرارگيرد و عام المنفعه باشد. كوريا (متولد سال 1963 و پدر سه فرزند) همچنين وعده اصلاح قانون اساسي اكوادور را داده است، به گونه اي كه در اكوادور توزيع درآمدها متعادل شود، فرصت مساوي براي همه تامين و هرگونه تبعيض از ميان برود. با انتخاب كوريا به رياست كشور اكوادور، در نوامبر 2006 هشت كشور از ممالك آمريكا لاتين داراي دولت چپگرا (سوسياليسم ملايم ـ سوسياليسم قرن 21) شده بودنداز جمله برزيل، شيلي، ونزوئلا، بوليوي، كوبا و .... در انتخابات سال 2006 كشور مكزيك هم چپگرايان اين كشور تقريبا پا به پاي ديگران راي آوردند. اكوادور كه پايتخت آن شهر نزديك به 500 ساله «كيتو» است ميان كلمبيا، پرو و اقيانوس آرام واقع شده است و 284 هزار كيلومتر مربع وسعت دارد (كمتر از يك پنجم وسعت ايران). اين كشور كه تا قرن نوزدهم وابسته به اسپانيا بود، برجاي قسمت شمالي امپراتوري باستاني «اينكا» نشسته است كه پيش از ورود اروپاييان داراي تمدني درخشان بود و تنها اسلحه آتشين نداشت (توپ و تفنگ). نود درصد نفوس اكوادور بومي (اصطلاحا سرخپوست) و يا بومي دورگه هستند. تنها هفت درصد جمعيت، اروپايي تبار و سه درصد هم سياهپوست بشمار مي آيند. «درصد» باسواد در اكوادور 93 درصد و متوسط عمر 76 سال است. اين كشور هر روز بيش از چهارصد هزار بشكه از توليدات نفت خود را صادر مي كند. ذخاير نفت آن بيش از پنج ميليارد بشكه برآورد شده است، ولي از ده ميليارد متر مكعب گاز طبيعي آن هنوز مطلقا استفاده نشده است!. در اكوادور تقريبا هر بزرگسال داراي يك سلفون (تلفن موبايل) است. |
|
اعلام ندامت پينوشه، ولي خيلي دير - درسي عبرت براي قدرتمداراني که حقوق انسان را رعايت نکنند |
پينوشه (پينوچت) 27 نوامبر 2006 در نود و يكمين زادروزش مسئوليت همه خلافكاري هاي 17 سال حكومت خود بر كشور شيلي، از جمله كودتا بر ضد دكتر آلنده كه ضمن آن، وي به قتل رسيد، ربودن و قتل 3 هزار و 199 مخالف سياسي، همچنين شكنجه، بازداشت، اخراج و محروميت از كار و تبعيد هزاران انسان ديگر را كه گناهي جز زدن حرفشان نكرده بودند برعهده گرفت. پينوشه از زمان كودتاي خود، بارها از سوي انجمن هاي بين المللي متهم به نقض حقوق بشر در كشور شيلي شده بود. چون به علت كهولت و ابتلاء به انواع بيماري ها نمي توانست به آساني سخن بگويد، بانو لوسيا همسرش اعلاميه (ندامت نامه) او را براي خبرنگاران خواند. پينوشته (ژنرال بازنشسته) كه از مدتها پيش تحت تعقيب قضايي بود و انگلستان هم يك بار او را مسترد داشته بود پس از انجام كودتا برضد دكتر آلنده (از محبوبترين مردان وقت در جهان)، از 1973 تا 1990 بر كشور شيلي حكومت مستبدانه داشت. مشهور است كه وي با كمك «سيا» دست به آن كودتا زده بود. ’عمّال او دهها هزار شيليايي را از وطن فراري داده بودند. يكي از اين فراريان (خود تبعيد ها) بانو دكتر باچلت (سوسياليست) است كه پس از بازگشت به وطن به نمايندگي پارلمان و سپس رياست جمهوري انتخاب شده است. عذاب اعتراف و مشاهده تنفر مردم، پينوشه را كه به علت عليل بودن و بهانه بيماري ممتد از اقامت در زندان تا ختم رسيدگي قضايي معاف شده بود آرام نگذارد تا درميان ناراحتي تمام درگذشت. عكس زير، پينوشه را در نود و يكمين زادروزش نشان مي دهد. نوه اش در كنار اوست. اين عكس دراثناي خواندن اعلاميه (ندامت نامه) برداشته شد.اعلاميه كمي دورتر روي پلكان ساختمان براي خبرنگاران خوانده شد.
 |
| |
|
... و با اين کارها، هوگو چاوز دولت واشنگتن را خشمگين کرده است - چاوز "جورج دبليو بوش" را يک ديوانه مي داند |
 |
چاوز سرخپوش سوار بر تراكتور
| نيويورك تايمز 27 نوامبر 2005 ضمن چاپ عكس بالا (كه چاوز را با لباس سرخرنگش سوار بر تراكتور نشان مي دهد) نوشته بود كه هوگو چاوز رهبر ونزوئلا از لحاظ اتمي كردن ونزوئلا پا جاي پاي ايران مي گذارد و در برابر دولت واشنگتن مبارز طلبي مي كند. او با برزيل و آرژانتين در زمينه همكاري هاي اتمي به توافق رسيده، مي کوشد که پاي روسيه را به آمريکاي لاتين بازکند، گوش به حرف فيدل کاسترو است، از "هو جينتائو" تمجيد مي کند، هرگاه فرصتي به دست آورد به ايران مي رود و در صدد صدور سوسياليسم خود (سوسياليسم قرن 21) به ساير کشورها است. رسانه هاي ديگر آمريكا با قول اين مطلب نيويورک تايمز اضافه كرده بودند كه چاوز با دادن نفت به بهاي 40 درصد پايين تر از بازار بين المللي به كمپاني «سيتگو» كه اين نفت ارزان را صرفا ميان مردم كم درآمد نيويورك و بوستون توزيع كند، سران كاخ سفيد را سخت عصبي و خشمگين كرده است. چاوز با اين کار مي خواهد در دل آمريکاييان جا بازکند. روزنامه هاي آمريکا همچنين نوشته بودند که چاوز ملاحظات ديپلماتيك را كنار گذارده و جورج دبليو بوش را جنايتكار و ديوانه مي خواند و مي گويد كه گراني نفت در آمريكا زير سر كمپاني هاي اين كشور است كه مورد حمايت كاخ سفيد هستند. «سيتگو» يك كمپاني نفتي مختلط آمريكا طرف معامله با ونزوئلاست كه نه تنها چند پالايشگاه بلكه در شهرهاي مختلف آمريكا داراي جايگاه فروش بنزين، نفت آشپزخانه و سوخت بخاري و شوفاژ است. |
|
در قرن 21: ازدواج به خاطر رهايي پدر از بدهي! |
 |
بئاتريس كيتامولا
| بئاتريس كيتامولا 19 ساله از زنان كشور مالاوي 27 نوامبر 2005 به هياتي از زنان آمريكايي ـ اروپايي كه پيرامون وضعيت ازدواج در آفريقاي پايين تر از صحراي اين قاره مطالعه مي كنند گفته است كه در 15 سالگي به خاطر رهايي پدرش از ديون خود كه هر سال با افزوده شدن نزول پول، رقمي درشتتر مي شد و احتمال از دست رفتن مزرعه او و گرسنه ماندن اهل منزل در ميان بود حاضر شد به عقد يك خواستگار 58 ساله پولدار در آيد تا پرداخت قسمتي از ديون پدرش را متقبل شود. او گفته بود: شوهرم داراي همسري ديگر است و من پيش از ازدواج نمي توانستم مشكلات عاطفي اين كار را حدس بزنم. بئاتريس افزوده بود در پنج سالي که از ازدواج او مي گذرد، هم زوجه دوم شوهرش است و هم كلفت همه خانواده و از اين كار رنج مي برد و چاره اي هم براي نجات خود ندارد كه در مالاوي داشتن همسر نامتناسب بهتر از بي شوهر بودن است. |
|
|
برخي ديگر از رويدادهاي 28 نوامبر |
1958: دولت فرانسه به چاد، كنگو برازاويل، و گابن استقلال داد. |
1960: موريتاني استقلال به دست آورد و عضو جامعه فرانسه شد. |
1971: نخست وزير وقت اردن در قاهره ترور شد. |
1973: بهاي نفت خام ايران در بازارهاي بين المللي به هر بشکه 19 دلار رسيد. اين بالا رفتن بهاي نفت که آغاز ثروتمند شدن ايران بود به دليل تحريم صدور نفت از جانب اعراب از اکتبر اين سال بود. |
1976: در اين روز اعلام شد که يک هواپيماي نظامي ايران در جريان جنگ ظفار در بيست و هفتم نوامبر (روز پيش از اين) هدف گلوله استقلال طلبان ظفار (از داخل خاک يمن) قرار گرفته و سرنگون شده است. متعاقب اين رويداد، دولت يمن جنوبي ايران را متهم به تجاوز به آسمان آن کشور کرد.
|