سرپاس مختاري
راي دادگاه جنايي تهران سي ام بهمن 1322 درباره متهمان به قتل زندانيان سياسي با تزريق آمپول هوا و وسائل ديگر صادر شد. اين وقايع پيش از شهريور 1320 و تغيير رئيس کشور روي داده بود. طبق حكم دادگاه جنايي تهران، پزشك احمدي (پزشك زندان) به اعدام و سرپاس مختاري كه درزمان ارتكاب اين قتلها رئيس شهرباني [پلیس کل کشور] بود به ده سال زندان محكوم شده بود. بقيه متهمان به شش سال زندان تا حبس ابد محكوم شده بودند. فرخي يزدي روزنامه نگار و سردار اسعد بختياري (جعفرقلي خان) دوتن از اين مقتولان زندان بودند. پزشك احمدي پس از اشغال نظامي ايران توسط نيروهاي انگلستان و شوروي، به عراق گريخته و در بغداد پنهان شده بود كه بعدا دستگير و به ايران مسترد گرديده بود.
     جعفرقلي خان سردار اسعد در كابينه هاي متعدد وزير بود و هنگام بازداشت و انتقال به زندان قصر هم وزيرجنگ بود كه ناگهان و بدون مقدمه، به اراده رضاشاه دستگير شده بود. وي به همراه رضاشاه به مازندران رفته بود كه دربابل اورا دستگير كرده بودند. وي كه از مشروطه خواهان بنام بود توسط سرهنگ سياسي رئيس آگاهي پليس (تأمينات) به تهران منتقل و تحويل زندان قصر شده بود. تقريبا همزمان، به دستور رضاشاه عده اي از سران ايلهاي بختياري، بوير احمد و چهارلنگ نيز دستگير شده بودند كه دهم فروردين 1313 به حكم دادگاه نظامي اعدام شدند. گفته شده است كه در همين روز و در زندان قصر، سردار اسعد (معروف به سردار بهادر) با تزريق آمپول هوا توسط پزشك احمدي كشته شده بود. جعفرقلي خان كه هنگام مرگ 55 ساله بود پسر عليقلي خان بختياري بود. عليقلي خان بود كه با سواران خود از اصفهان به تهران آمده و با كمك مجاهدان گيلان و مازندران و افراد يپرم خان پايتخت را تصرف و محمدعلي شاه قاجار را كه راه استبداد درپيش گرفته بود بركنار كردند. درپي درگذشت عليقلي خان، لقب «سردار اسعد» به جعفرقلي خان داده شده بود. جعفرقلي خان كه مدتي هم استاندار كرمان بود در آغاز پادشاهي رضاشاه از دوستان نزديك او بود.
    سرهنگ نيرومند يكي ديگر از متهمان پرونده قتلهاي مخالفان سياسي دولت وقت به حبس ابد محكوم شده بود. دادگاه جنايي تهران سرهنگ راسخ را هم كه از ماجرا آگاه بود و به قوه قضايي خبر نداده بود تا عدالت اجرا شود به جرم اختفاي جرم به شش سال زندان محكوم ساخت.
    
Farrokhi Yazdi

    

(Jaafargholi Bakhtiari (Srdar As’ad)

http://www.iranianshistoryonthisday.com

 

 


//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

برگرفته از :

http://www.ashtikonan.blogfa.com:

دلم برایش خون است!

از مدرسه بیرونش انداختند؛
لبانش را بر هم دوختند؛
کتکش زدند؛
به زندانش افکندند؛
با آمپول هوا طومار زندگیش را بر هم پیچیدند!

چـــــــــرا؟
چون دلش خون بود؛ 
دلش خون بود،
                   برای آن واژه ی پاک!
                   آن شکستنی ترین!
                   آزادی!

می دانم؛ خوب می دانم!
می شناسیش:
                      میرزا محمد فرخی یــــــزدی

*****  

آن زمان كه بنهادم ســـــر به پـــــای آزادی
دست خــــود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگــــــر به دسـت آرم دامن وصـــالش را
می دوم به پای ســــــر در قفـــــای آزادی

با عوامل تكفیــــــر، صنف ارتجاعی بـــــــاز
حمله می كنــــــد دایم بــــــــر بنای آزادی

در محیط طوفانزای، ماهرانه در جنگ است
نـــاخـــــــدای استبداد بـا خــــــــدای آزادی

شیـــخ، از آن كند اصرار بـــر خرابی احــرار
چــــون بقای خود بینــــــد در فنــای آزادی

دامن محبت را گـــــر كنی ز خــــون رنگین
می توان تـــــو را گفتن پیشــــــوای آزادی

فرخی ز جان و دل می كند در این محفل
دل نثـــــار استقلال، جان فــــــدای آزادی