تهران چگونه پایتخت شد(2)
بازار قدیم تهران
واژه ی« بازار» که اصل آن در پهلوی ( واچار) است و هنوز هم در گیلان و نطنز به صورت واچار به کار می رود، اصلا ً فارسی است و کلمه ی بازارگان( بازرگان ) هم از آن به دست می آید. این واژه به دلیل تجارت ایرانیان با پرتغالی ها وارد زبان پرتغالی شده و از آنجا به فرانسه و انگلیس راه یافته، چنانکه آنان هم مرکز خرید و فروش خود را بازار می گویند.
امروزه هرگاه بازار تهران را به یاد می آوریم، بی درنگ راهروی سر پوشیده ای در نظرمان مجسم می شود با دو ردیف دکان که روبروی هم زیر آن سقف مشترک قرار دارند. اما این تجسم با هویت اصلی بازار در تهران قدیم بسیار متفاوت است، چرا که در آن زمان چون ارتباط مردم با هم بسیار محدود و سنتی بود، بازار نه فقط یک مرکز داد و ستد، بلکه یکی از مراکز عمده ی رابطه های اجتماعی و سیاسی میان مردم - از هر طبقه و دسته ای - به شمار می رفت و جایگاه وسیعی در قلب تهران قدیم، نزدیک به کاخ های سلطنتی ( ارگ ) و دیگر مراکز حکومتی داشت و همچنین نزدیک به مسجد جامع بود. زیرا که هر یک از این دو مکان عمومی (بازار و مسجد) باعث تقویت یکدیگر می شدند. البته امروز هم بازار تهران تا حدودی موقعیت خود را حفظ کرده است
فکر ساختن بازار ابتدا در ذهن آقا محمد خان قاجار افتاد و در زمان فتحعلیشاه قاجار، در مرکز تهران قدیم، میان دو محله ی «سنگلج» در غرب و «عود لاجان» در شرق، شکل گرفت و در دوره ی ناصر الدین شاه به رونق رسید.
بنای بازارکه هنوز هم معماری ویژه ی خود را با راهرو های پیچ در پیچ، طاق های ضربی و هواکش های سنتی حفظ کرده است، در آغاز کار زیاد هم پیچیده نبود اما به مرور زمان گسترش یافت چنانکه درآن سرا ها و چارسوق های تو در تو و پیچیده و مرتبط بوجود آمد. مکان های عمومی چون قهوه خانه و زور خانه و حمام و حسینیه و سقّاخانه ساخته شد. راسته ها ایجاد گردید و هر راسته ای که خود در حکم بازار کوچکتری بود، به صنف خاصی تعلق گرفت و بطور جداگانه صاحب تکیه و مسجد و حمّام و غیره و برنامه های خاص خود شد و در برگزاری جشن ها و سوگواری های مذهبی، برای جلب بیشتر مردم با راسته های دیگر به رقابت پرداخت. بنابراین بازار بزرگ که از اجتماع این راسته ها فراهم آمده بود، در مسیر جنب و جوش بیشتری قرار گرفت و مردم بیشتری را به سوی خود کشید.
از طرف دیگر چون معماری بازار بگونه ای بود که زمستان ها گرما و تابستان ها خنکا را حفظ می کرد، کم کم به صورت پایگاه مطبوعی برای مردم در آمد و مرکز ملاقات آنان گردید. مردم در بازار یکدیگر را می دیدند، از حال و وضع هم با خبر می شدند، اخبار اجتماعی و سیاسی را به گوش هم می رساندند و گاهی از صبح تا غروب یعنی تا زمان بسته شدن دکان ها در بازار وقت می گذراندند و بدینگونه بود که بازار چونان شهری پر شور در دل شهر تهران قرار گرفت و قلب تپنده ی آن شد.
اما امروزه بر اساس نیاز های اجتماعی، بسیاری از آن راسته ها از میان رفته است مثلا ً اکنون دیگر از بازار مسگر ها، بازار مرغی ها و بازار توتون فروش ها اثری نیست و بعضی از آنها هم چون بازار زرگر ها و بازار حلبی ساز ها کوچکتر شده. و حتا از بازار خندق هم که در گذشته، معروف ترین شان بود، رد پایی وجود ندارد. ( به بازار خندق؛ بازار شتر گلو و یا بازار مفت برها هم می گفتند.)
جهانگردان خارجی که به ایران آمده اند از قبیل «کنت دو گو بینو» و «اورُسل متولد ۱۸۵۸ میلادی» جهانگرد بلژیکی که در زمان ناصر الدین شاه به ایران آمده و در مورد بازار بزرگ تهران، گفته هایی شنیدنی دارند. مثلا ً «اورسل» در مورد موقعیت بازار می نویسد:
« از سبزه میدان به وسیله ی سه مدخل می توان وارد بازار شد. بازار تهران خود به تنهایی به منزله ی یک شهر است که روزانه در حدود بیست تا بیست و پنج هزار نفر را در خود جای می دهد و کوچه ها، مهمان خانه ها و مساجد مرتبی دارد. راهروها ی وسیع پیچ در پیچ سر پوشیده اش زیر گنبد های روزنه داری قرار گرفته است و این روزنه ها طوری ساخته شده که نور و هوا به داخل بازار نفوذ می کند.
بازار گذشته از این که بزرگترین مرکز کسب و تجارت تهران است، برای بیکاره ها نیز گردشگاه مناسبی به حساب می آید و میعادگاه انواع و اقسام مردمی است که در آنجا یکدیگر را می بینند تا امور را ارزیابی کنند، اخبار روزانه را بشنوند و شایعات و دروغ هایی را که بلافاصله دهان به دهان می گردد و یک کلاغ چهل کلاغ می شود، پخش کنند .
بازار تهران دارای کاروان سراها ی متعددی است که از نظر ساختمان همه شکل هم هستند: یک حیاط چهار گوشه که در میان آن یک حوض نسبتا ً وسیع و گِردی وجود دارد که آب از آن جاری است. دورتادور حوض را درختان انبوه گرفته و دور تا دورحیاط هم ساختمان هایی دوطبقه یا یک طبقه و در اطراف این حیاط هم بسته های کالاست که بر روی هم انباشته شده است.
در میان این کاروانسراها، کاروان سرای «حاجب الدوله» که در زمان ناصر الدین شاه بنا شده، از همه دیدنی تر است. جایی وسیع، پر از گونه گونه چلچراغ ها و انواع کالاهای بلور، و گردشگاه و محل تجمع صاحبان ذوق که حتا از میان اعیان و اشراف نیز کسانی بدشان نمی آمد که گاهی سری به آنجا بزنند.
در بازار مساجدی نیز وجود دارد و در تقاطع دالان های آن چار سوق های سر پوشیده ای که گنبد و دیواره های آن با کاشی های زیبا به طرزی چشمگیر تزیین شده است. چارسوق تیمچه یکی از آنها ست که حجره های اطرافش اختصاص به کتاب فروش ها دارد و لاجرم محل مراجعه و اجتماع روحانیون و میرزا ها و روشنفکران است.
کسبه روی قالی هایی که در حجره های خود گسترده اند، دو زانو یا چهار زانو بر مخده ای می نشینند و کالاهای خود را با سلیقه ی چشمگیری- که ما مغرب زمینان از آنان تقلید کرده ایم و آن را به کمال رسانده ایم – می چینند و مردم را به خرید دعوت می کنند.
در جایی دیگر اورسل می نویسد: در بازار مسجدهایی نیز وجود دارد، به نظرم در حدود چهار باب. ولی در این مورد اطلاعات من نمی تواند دقیق و درست باشد زیرا روزی وسوسه شدم یکی از آنها را از نزدیک ببینم، بلافاصله از هر طرف فریاد «اجنبی، اجنبی!» بلند شد. در همان لحظه باربری گریبانم را سخت گرفت و مرا پیش مرد معممی برد. این معمم با تمام زوری که در بازو داشت، مرا به سوی کوچه پرت کرد. خوشبختانه افسری از آنجا می گذشت که توانستم کمرش را بگیرم و تعادل خود را حفظ کنم. این سرمشق خوبی بود که تا دیگر به فکر بازدید مسجدی نیافتم.
گاهی بعضی از اشخاص با دیدن یک خارجی خود را کنار می کشند تا لباس شان به علت تماس با لباس او آلوده نشود، یا بعضی از بازاریان جواب این نجس ها را نمی دادند و حتا حاضر نمی شدند، سکه یا نشانی را که روی آن آیه ای از قرآن و یا فقط کلمه ی الله نوشته شده بود، به آنان بفروشند. «سفرنامه ی اورسل»
« کنت دوگوبینو » در سفرنامه ی خود درباره ی بازار تهران می نویسد:
«مردم گوناگونی در این بازار ها در رفت و آمدند: لوطی ها که کلاه را کج گذاشته، تکمه ی پیراهن را گشوده و خودنمایانه دست بر قبضه ی قمه ی خود نهاده اند. فروشندگان میوه و کره و پنیر و آجیل که متاع خود را بر دراز گوش های سفید بار کرده و تبلیغ کالای خود را به الحان گوناگون می خوانند، نابینایان و گدایان اشعار شاعران سلف را در مایه ها و آهنگ های متنوع می سرایند و نقالان که هر یک در گوشه ای معرکه گرفته، باد به گلو انداخته و از پهلوانی ها افسانه می گویند. گاه میرزایی که قلمدان از پر شالش دیده می شود، شتابان برای خود راهی باز می کند. آن سو ترک درویشی که تخته پوستی به پشت انداخته و تبرزینی بردوش نهاده، با خراطی که سخت مشغول تراشیدن تنه ی قلیانی است، سرگرم گفتگوست و شاهزاده ای افغانی، که خود سوار است و نوکرانش پیاده او را در میان گرفته اند، با جلال و جبروت تمام می گذرد. بخش عمده ای هم زنان خانه دارند که بخصوص در بازار کفاشان و بّزازان بیشتر از جاهای دیگر اجتماع می کنند.
ناگهان قطار شتری که از اعماق دوردست کویرهای بی پایان رسیده با قافله ای از استران که کالای مازندران را به پایتخت آورده است، درهم گره می خورند و در میان های و هوی و فریاد ساربانان خسته و کاروانسالاران بی حوصله و آواز آشفته ی زنگ و زنگوله ی شتر و قاطر پیشاهنگ که در شلوغی بازار و عدم حرکت آزادانه ، نظم تفکرانگیز آهنگ خود را از دست داده است راه آمد و شد مسدود می شود ... من نمی دانم این قطار شتر و قاطر چگونه در این معبر تنگ توفیق می یابند که از کنار یکدیگر بگذرند. اما از آنجا که در این کشور باستانی هیچ کاری نیست که عملا ً امکان ناپذیر باشد، نه تنها قطار ها راه خود را ادامه می دهند بلکه مردم هم به راحتی از میان دست و پای شتر و قاطر برای عبور خود راهی می یابند.
در این میان سیاسیون ( = سیاسی ها) شهر و کسانی که خود را در هر مورد آگاه و صاحب اطلاع می دانند، در حجره هایی که پاتوق آنهاست در باب مسائل دولتی و پیچیدگی امور کشوری سخن می گویند و تصمِیمات تازه ی شاه و صدر اعظم را بررسی می کنند و از وقایع حرمسرای شاه که بیش از همه چیز شنونده دارد، گفتگو می نمایند.
مردم پول می دهند و پول می گیرند. قرض می کنند و اثاث خانه ی خود را به گرو می گذارند. علاوه بر اینها قلیانچی های دوره گرد بی وقفه قلیان ها را در بازار می گردانند و قهو ه چیان استکان های شستی کوچک را که چون برج و بارویی عظیم بر یک دست بر هم چیده اند، به کاسبان و مشتریان عرضه می کنند و شاگردان چلو پزی ها که در برابر چلو پز خانه ها ایستاده اند، عابران را به صرف ناهار می خوانند.
گاهی هم یکی از جارچیان حکومتی در گوشه ای می ایستد و آخرین احکام حکومت را به صوت بلند برای آگاهی عامه اعلام می کند، زیرا مردم به ندرت می توانند بنویسند یا بخوانند.»
(کنت دوگوبینو / سه سال در آسیا۱۸۵۸-۱۸۵۵/ص ۶۲ تا ۶۴)
اورسل در ی خود در مورد اتفاق هایی که در بازار رخ می دهد اینگونه می نویسد:
«گاهی یک خبر عجیب که از کاخ سلطنتی سرچشمه می گیرد از ابتدا تا انتهای بازار دهان به دهان می گردد: اعلیحضرت به بازار می آیند! آنگاه شاهنشاه در حالی که درباریان و ملتزمین زیادی دور و برش را گرفته اند به چپ و راست گشتی می زند و رای مبارکش به سوی مغازه ای متمایل می شود و از صاحب مغازه می خواهد که با شاه شریک شود. صاحب مغازه با کمال اشتیاق می پذیرد. بعد اعلیحضرت دستور حراج می دهد. درباریان و اشخاص ثروتمندی که همراه شاه هستند برای اینکه نظر مبارک شاهانه را بیشتر به سوی خود جلب کنند با شور عجیبی در بالا بردن قیمت ها با هم رقابت می کنند و آن زمان است که یک کالای تجملی که سه یا چهار فرانک بیشتر قیمت ندارد، به مبلغ هزار یا دو هزار فرانک به فروش می رسد و خریدار هم حتما ً باید پول نقد بپردازد. وقتی تمام اجناس مغازه به فروش رسید، شاه با شریک یکروزه ی خود تسویه حساب می کند، به این صورت که سه چهارم مبلغ عایدی را به جیب مبارک می گذارد و یک چهارم را به صاحب مغازه می دهد و آن وقت خوشحال و تر دماغ به کاخ مراجعه می کند.
از غروب آفتاب به بعد در های حجره ها را تخته کرده و بر آنها قفل های سنگین می زنند و تنها چند شمع روشن می کنند که در سایه روشن آنها به زحمت می شود تک و توک مردم را دید که با رداهای بلند و تیره، آرام آرام در دالان ها و چارسوق ها می لغزند. دست آخر گزمه ها سراسر بازار را که دیگر جنبنده ای در آن نیست تحت نظارت می گیرند.
از تجّار بعضی یکراست به خانه های خود می روند و بعض دیگر بر نیمکت هایی که کنار خیابان نقاره خانه گذاشته شده، می نشینند و شاگرد قهوه چی با سرعتی عجیب، با سینی های پر چای دور مشتری ها می چرخد و با مهارت قابل تحسینی جلوی هر شخص تازه وارد استکانی چای می گذارد. قلیان ها دست به دست می گردد و در طرفی نوازنده ها اشعار حافظ یا فردوسی را می خوانند و درویش ها سرگذشت خود و ماجراهایی را که در سفرهای دور و دراز بر سرشان آمده با بیانی گرم تعریف می کنند و بازاری ها همچنان که در ذهن خود به حساب سود و زیان خویش می رسند، به این آوازها و داستان ها جسته و گریخته گوش می دهند و چای می نوشند و قلیان می کشند.»
سفر نامه ی اورسل/ ص ۱۴۰ و ۱۴۱
اکنون جا دارد به دو راسته ی مهم که هر یک نام بازار را به خود گرفته است، سری بزنیم :
بازار بزّاز ها :
بازار بّزاز ها هم یکی دیگر از راسته های مهم در تهران قدیم بود که ادامه ی آن به بازار امیر می رسید و علت اینکه در بعضی مراجع این سه بازار را یکی می دانند، همین است. بازار بزاز ها که قسمت اعظم آن هنوز هم باقی است، در گذشته از انتهای خیابان ناصر خسرو فعلی شروع می شد و تا میدان محمدیه ( =اعدام ) امتداد می یافت. طول آن را تا پنج کیلومتر نوشته اند. در بازار بزازها انواع و اقسام پارچه های نخی و پشمی و ابریشمی، از قبیل پارچه های چیت ( پارچه ی پنبه ای و نقش دار، مزین به نقش گل های کوچک و بزرگ)، چلوار (پارچه ی پنبه ای سفید و آهار دار و بسیار پر مصرفی که از آن پیراهن و زیرجامه و ملحفه و روبالشی تهیه می کردند)، کرباس (= کرپاس، پارچه ی پنبه ای سفید و درشت بافت که غالبا ً زنان و مردان روستایی از آن جامه می ساختند و برای کفن نیز به کار می رفت )، متقال (پارچه ی پنبه ای سفید شبیه به کرباس اما از آن لطیف تر)، کتان (پارچه ای که از الیاف ساقه ی کتان ساخته می شود. کتان گیاه علفی یکساله ای است دارای برگ های سبز مات و ساقه ی متشکل از الیاف نرم و بلند. از این الیاف نخ کتانی هم به دست می آورند)، مخمل( پارچه ای نخی یا ابریشمی که یک روی آن صاف و روی دیگر دارای پرزهای لطیف و نزدیک به هم و به یک سو خوابیده است.)،حریر (پارچه ی ابریشمی نازک )، ململ، (نوعی پارچه ی نخی لطیف و نازک و سفید)، ماهوت (پارچه ای ضخیم تمام پشم، نرم، کمی براق، با سطح پرز دار)، کریشه(پارچه ی سبک نخی دارای گل های برجسته)، کلوکه (پارچه ی نخی که بیشتر برای چادر مشکی بکار می رفت)،کرپدوشین (یا کربدوشین پارچه ای از خانواده ی کرپ که از ابریشم خام بافته می شد)،آغبانو (=آقبانو ، پارچه ای نازک و پنبه ای که بیشتر برای چارقد و چادر به مصرف می رسید)، گاواردین( نوعی پارچه ی معتبر و مرغوب انگلیسی که بیشتر به مصرف کت و شلوار مردانه می رسد.)، دبیت ( پارچه ای نخی که بیشتر آستر لباس و رویه ی لحاف می شد و نوع علی اکبری آن از همه مرغوب تر بود. حاج علی اکبر شخصی بود که دبیت را به کارخانه های دبیت بافی لندن سفارش می داد)، مخمل های کاشان، زربفت های یزد (= زربفت هایی که به دست زنان زردشتی یزد بافته می شد.)، بورسا (بروسا یکی از بنادر معروف ترکیه است که محصولات ابریشمی آن شهرت جهانی داشت.)، شال های کشمیر (این شال ها را به تقلید از شال های کشمیر با پشم شتر در کرمان می بافتند.) ، پارچه های زری دوزی شده ی اصفهان، قدک نخی قزوین، وال، تور، فاستونی،عبای لار و بسیاری از چیز هایی از این دست به معرض فروش گذاشته می شد. مشتریان این بازار بیشتر خانم ها بودند که دسته دسته به مغازه ها هجوم می آوردند، پارچه ای را قیمت می کردند و بعد وارد مغازه ی دیگری می شدند و دوباره قیمت می کردند و چانه می زدند و سر انجام هم ممکن بود آن را نخرند. از این رو مغازه داران سعی می کردند مشتریان واقعی (به قول خودشان مشتریان بخر) را بشناسند و با آنها با زبان چرب و نرم تری گفتگو کنند و چنانکه معمول شان بود جنس را به چند برابر قیمت آب نمایند.
روانشاد جعفر شهری در کتاب تهران قدیم می گوید: «به بازار بزاز ها، بازار «بدذات ها» هم می گفتند، زیرا بی ایمانی با خون فروشندگان آن عجین شده و پایبند هیچ مذهب و آیینی نبودند. این بازار چرخ سیاست مملکت را می چرخانید و پول های کلا نی که از جانب ارباب و صاحب می رسید، اول در این بازار تقسیم می شد. بازار بزازها در وضع سیاسی آن زمان تأثیر کلی داشت و باز و بسته بودنش می توانست شهر را به آشوب بکشد یا آرام کند. فروشندگان آن بسیار حقه باز بودند و در این بازار حتا اگر کسی جنسی را به ثلث قیمت هم می خرید، باز سرش کلاه رفته بود. » طهران قدیم /ج ۳ / ص ۲۳۳
بازار امیر یا بازار خیاط ها :
بازار خیاط ها در قدیم، در ادامه ی بازار بزازها قرار داشت و اصلا ً در بسیاری از کتاب ها، از جمله کتاب «تهران در گذشته و حال/ صفحه ی ۱۴۷» آن دو بازار را یکی می دانند و میانشان تفاوتی نمی گذارند.
کتاب دارالخلافه ی طهران، در شرح این بازار می نویسد :
بازار امیر یادگار امیر کبیر، صدر اعظم بزرگ ناصر الدین شاه است. هنگامی که امیر کبیر به دسیسه ی اجانب مغضوب و به کاشان تبعید شد، چون احساس کرد که مرگش نزدیک است، وصیت نامه ای نوشت و در آن ثلث اموال خود را به حاج شیخ العراقین که از مجتهدان معروف تهران بود واگذار کرد تا به مصرف امور خیریه برساند. پس از مرگ وی وصیتش اجرا گردید و شیخ عبدالحسین از محل یک سوم اموال او، مسجد و مدرسه ای ساخت که هنوز هم در انتهای بازار ارسی دوزها باقی است و برای اداره ی مسجد و مدرسه نیز بازار امیر را وقف کرد. به این بازار، بازار خیاط ها نیز می گویند . سبب این نامگذاری از آن جهت است که در گذشته معروف ترین خیاط های پایتخت در آن راسته بودند و بدون استفاده از چرخ خیاطی که هنوز وارد نشده بود، با نخ و سوزن لباس و پوشاک می دوختند. بعد ها مظفر الدین شاه که از سفر فرنگ بازگشت یک خیاط قفقازی را با خود به تهران آورد که ده دستگاه چرخ خیاطی به همراه داشت و لباس درباریان را با ماشین خیاطی می دوخت. این عمل، ابتدا با مخالفت عده ای از روحانیون رو به رو شد، ولی بعد با آن موافقت کردند و اندک اندک استفاده از چرخ خیاطی در بازار خیاط ها باب شد
درباره تهران قدیم علاوه بر كتاب چند جلدى جعفر شهرى چند كتاب دیگر نوشتهاند كه برخى از آنها معروف است. امّا حقیقتاًهیچكدام از این كتابها به اندازه كتاب سیّدمحمود پاكزاد زنده، گویا و بیانگر نماد واقعى تهران قدیم و جدید نیستند.
۱) در روز ۲۵ - اسفند ۱۳۵۷ ماه دوم انقلاب حدود ساعت ۴ بعد از ظهر به صندوق پستى سر زدم وجلو در باغ ملى منتظر تاكسى بودم سربازى مجسمه چوبى را كه از سردار سپه دو رو بالاى در ورودى باغملى نصب بود با یك دسته پارو پائین انداخت. موتور سوارى مجسمه را كه گوشه آن در اثر زمین خوردگىشكست، برداشته بود برداشت و توى خورجین خود گذاشت و سوار موتور شد و حركت كرد هر چه سربازصدا كرد آقا آقا موتور سوار رفت كه رفت
مجموعه تاريخي ارگ تهران، ده هزارمين اثر ثبت شده در فهرست آثار تاريخي كشور است که حافظه نيرومندي از گذشته تاريخي تهران محسوب مي شود. بر اساس شواهد تاريخي افغان ها پس از تصرف تهران در سمت شمال اين محوطه پلي ساختند كه در مقابل آن دروازه اي احداث شد كه آن را ارگ ناميدند. در زمان آغا محمد خان قاجار، ارگ تقريباً در شمال تهران قديم قرار داشت و يك طرف آن به حصار شهر و طرف ديگرش متصل به شهر بود اما در سال هاي بعد و با توسعه شهر تهران و ايجاد خيابان هاي جديد، ارگ در نقطه مركزي تهران قرار گرفت.
ارگ تهران و بعضي از ساختمان هاي داخل آن يادگار دوره صفويه است. محدوده اين محله در انطباق با بافت فعلي شهر تهران از شمال به ميدان و خيابان امام خميني (ره)، از شرق به خيابان ناصر خسرو، از غرب به خيابان خيام و از جنوب به خيابان پانزده خرداد محدود مي شود. طول اين محله از شمال به جنوب حدود ۹۰۰ متر و از غرب به شرق نزديك ۵۰۰ متر است كه وسعتي حدود ۴۵ هكتار را در بر مي گيرد.
ارگ ، اين محله قديمي پايتخت، در گذشته اي نه چندان دور وسعت محدودي داشت. پيش از اين و در سال هايي نه چندان دور حدود ارگ تهران از شرق به محله عودلاجان، از جنوب به محله بازار و سنگلج، از غرب به محله سنگلج و از شمال به اراضي بيرون شهر محدود مي شد. در حقيقت وسعت اين محدوده از ابتداي شكل گيري، تا سال ۱۲۸۵ هجري قمري كه ميدان توپخانه جديد در اراضي شمالي تهران قديم شكل گرفت، ثابت ماند و در اين سال به واسطه ايجاد ميدان توپخانه جديد و احداث خيابان شرقي _ غربي باغ شاه، اراضي محله ارگ در ضلع شمالي گسترش يافت و منطبق بر خيابان و ميدان امام خميني فعلي شد. اين محدوده هم اكنون حدود ۴۵ هكتار وسعت دارد.
نخستين تغييراتي كه به واسطه شهرنشيني و توسعه شهري در محدوده ارگ تهران آغاز شد به نيمه دوم قرن سيزدهم هجري قمري باز مي گردد. نخستين طرح سامان دهي بافت شهري تهران در اين محدوده، با پر كردن خندق هاي اطراف آن و احداث خيابان هاي جديد آغاز شد و به تدريج سبك هاي جديد معماري در كاخ هاي اطراف ارگ رونق پيدا كرد و اين محل كه يادگار دوره صفويه است، تغيير شكل يافت. محله ارگ تهران حافظه تاريخي قوي براي ثبت رويدادهاي گذشته ايران بوده است.
بر اساس مستندات تاريخي، دارالفنون نخستين مدرسه علوم جديد، در اين محل تاسيس و نخستين پارك عمومي تهران نيز در اين محدوده ساخته شد.
شمس العماره كه زماني مرتفع ترين ساختمان تهران بود، در محله ارگ استوار شد و نخستين موزه عمومي تهران و نيز تكيه دولت مهم ترين بناي مذهبي شهر نيز در اين محدوده استقرار يافت. بر همين اساس ارگ تهران مهم ترين محله تهران قديم محسوب مي شد كه مجموعه اي از دستگاه ها و ارگان هاي مهم دولتي را در خود جاي داده بود. امروزه اما از خيل خاطرات گذشته ارگ تهران، جز چند عكس، چند نام و تعداد محدودي ساختمان كه در مجموعه كاخ گلستان قرار گرفته، ردي باقي نمانده است.
بر اساس شواهد و مدارك تاريخي موجود، ارگ تهران نيز همانند ساير قلعه هاي شهري داراي تاسيسات دفاعي جداگانه اي بوده است، لبه هاي حصار و برج هاي اطراف ارگ تهران از معماري ويژه اي برخوردار بود و چنانچه از عكس هاي تاريخي بر مي آيد، لبه هاي حصار از خشت خام ساخته و كنگره دار بوده است. بخش هايي از نماي برج نيز با آجرهاي نقش دار تزيين شده بود. احتمالاً اين نوع آرايش سطوح را بايد به تغييرات متعدد ارگ كه عمدتاً در دوره ناصرالدين شاه و در چند مرحله صورت گرفت، نسبت داد. در فاصله حصار و خندق، خاكريزي قرار داشت كه در محل برج ها به حداقل عرض خود مي رسيد. عرض اين خاكريز از قطر ديوار بيشتر بود. پس از پر كردن خندق اطراف ارگ، محل خندق و خاكريز به خيابان هاي جديد (ناصريه و جليل آباد و جبه خانه) اختصاص يافت اما آن طور كه از مدارك و مستندات تاريخي برمي آيد، محل برج و باروي ارگ در زمره اراضي سلطنتي محسوب مي شده و شاه اين بخش اراضي را به نزديكان خود بخشيده است. به نحوي كه در اسناد مالكيت مربوط به املاك، حد فاصل مابين كاخ گلستان و خيابان ناصر خسرو امروزي چگونگي خريداري و تملك اين اراضي به روشني مشخص است.
بسياري از مالكيت هاي خصوصي موجود در لبه هاي ارگ در كنار خيابان هاي ناصر خسرو، ۱۵ خرداد و خيام به واسطه فروش جاي حصار ارگ از سوي خانواده سلطنتي است. در يكي از اين مدارك آمده است: «در زمان سلطنت محمد علي شاه اراضي پشت ديوار ارگ سلطنتي براي آن كه ديوار گلي آن، به منظره زيبايي تبديل شود به معرض فروش گذارده شده كه خريداران پس از ابتياع، مغازه و دكاكين بسازند.»
اين اراضي كه از در اندرون تا جنب در شمس العماره امتداد داشت، به خانم معزز السلطنه و ملكه جهان و اميربهادر فروخته شد، چيزي نگذشت كه هر يك از خريداران مشغول ساخت ساختمان شدند. در اين هنگام كسي به نام منشورالسلطنه، به عدليه عرض حال داد كه اين اراضي را مظفرالدين شاه به او واگذار كرده و بخشيده است. اين عرض حال در آن موقع موجب تعجب همه شد.
ارگ تهران به رغم اهميت و موقعيت ويژه اي كه داشته داراي راه هاي ارتباطي متعددي نبوده است. در ابتدا و تا پيش از پايتخت شدن شهر تهران راه هاي ورود و خروج به ارگ منحصر به دو دروازه بوده است. يكي از اين دروازه ها در سمت شمالي ارگ قرار داشته كه ارتباط ارگ را با خارج شهر برقرار مي كرد و به دروازه دولت شهرت داشت. دروازه ديگري كه در سمت جنوب ارگ قرار گرفته بود، از سوي مردم نقاره خانه خوانده مي شد و اين دو دروازه تنها راه هاي اصلي ورود و خروج از ارگ تهران محسوب مي شدند. غير از اين دو راه ارتباطي اصلي، راه هاي ارتباطي فرعي ديگري كه تاريخ شكل گيري آنها را به دوران نزديك تري بايد نسبت داد، وجود داشتند كه عامل ارتباط ارگ با عرصه هاي هم جوار آن بودند.
يكي از اين راه ها در بخش شرقي ارگ در محل تقاطع فعلي خيابان ناصرخسرو و خيابان صور اسرافيل قرار داشت كه اين راه معبري باريك با دروازه اي كوچك بود كه ارتباط شهر به ارگ را از طريق محله عودلاجان برقرار مي كرد.
آن طور كه از گفته ها، تصاوير و نقشه هاي تاريخي بر مي آيد ظاهراً سر در عمارت شمس العماره از داخل خيابان ناصريه (۱۳۰۵ ه.ق) را بايد ظاهراً چهارمين راه ارتباطي با عرصه هاي پيرامون تصور كرد. اين راه ارتباطي، رابطه مجموعه كاخ هاي سلطنتي و بافت مسكوني جنوب ارگ و تكيه دولت از داخل ارگ را با محله موسوم به حياط شاهي و با بازار مروي و بازار كنار خندق در خارج از ارگ برقرار مي كرد.
علاوه بر اين چهار راه كه راه هاي نفوذ ارگ به اطراف بود، به نظر مي رسد راه هاي ديگري نيز به تدريج بر اين تعداد افزوده شده باشد. وجود راهي به بيرون در قسمت جنوبي ارگ در انتهاي كوچه تكيه دولت و راه ديگري در سمت غرب در انتهاي خيابان در اندرون تا پيش از دهه ۱۲۸۰ ه.ق نيز احتمال دارد اما آنچه از نقشه ها مشخص است اين راه ها نيز ارتباط ارگ را با عرصه پيرامون در اين زمان (۱۳۰۹ ه.ق) برقرار مي كرده اند. بنابراين مي توان تصور كرد كه پس از طرح هاي شهرسازي دهه ۱۲۸۰ ه.ق تاسيسات دفاعي ارگ بيشتر متوجه كاخ هاي سلطنتي مي شده است.
حالا ديگر از اين همه قدمت و تاريخ در محدوده ارگ تهران چيزي باقي نمانده و تنها آثار پا بر جا از مجموعه تاريخي ارگ تهران، عمارت راديو، كاخ دادگستري، قسمت اصلي كاخ دارايي، سر در قورخانه، ساختمان دارالفنون، ساختمان كلانتري ارگ، بانك ملي شعبه بازار، مسجد ارگ و ساختمان سابق وزارت كشور است. اين ساختمان ها هر چند در فهرست آثار ملي كشور به ثبت رسيده و از جمله ميراث فرهنگي حفاظت شده تهران محسوب مي شوند، اما هويت گذشته تهران قديم رنگ باخته و حال و هواي ارگ قديم تهران دگرگون شده است و به نظر مي رسد تنها احياي اين محدوده تاريخي به شكل گذشته آن مي تواند بخشي از فضاهاي هويت بخش پايتخت را دوباره زنده كند.
... فرحزاد، این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است... قلهک، کلمه قلهک از دو کلمه "قله" و "ک" تشکیل شده است که...
سید خندان
سید خندان نام ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران بوده است. سیدخندان پیرمردی دانا بوده که پیش گوییهای او زبانزده مردم در سی یا چهل سال پیش بوده است. دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به این پیرمرد بوده است.
فرمانیه
در گذشته املاک زمینهای این منطقه متعلق به کامران میرزا نایبالسلطنه بوده است و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما فروخته شده است.
فرحزاد
این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است.
شهرک غرب
دلیل اینکه این محله به نام شهرک غرب معروف شد ساخت مجتمعهای مسکونی این منطقه با طراحی و معماری مهندسان آمریکایی و به مانند مجتمعهای مسکونی آمریکایی بوده و در گذشته نیز محل اسکان بسیاری از خارجیها بوده است.
آجودانیه
آجودانیه در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا میکند. آجودانیه متعلق به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه بوده، او ابتدا آجودان مخصوص شاه بوده است.
اقدسیه
نام قبلی اقدسیه (تا قبل از 1290 قمری) حصار ملا بوده است. ناصرالدین شاه زمینهای آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام امینه اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف شد.
جماران
زمینهای جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده است. برخی از اهالی معتقدند که در کوههای این محله از قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده میآمدند و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است و عده ای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگهای بزرگ به دست می آمده است، آنجا را جمران، یعنی محل به دست آمدن جمر نامیدهاند.
پل رومی
پل رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را هم متصل میکرده است. عدهای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلالالدین رومی گرفتهشده است.
جوادیه (در جنوب تهران)
بسیاری از زمینهای جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده است که اهالی محل به او جواد آقا بزرگ لقب داده بودند. مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این منطقه بنا نهاده است که به نام مسجد فردانش هم معروف است.
داودیه (بین میرداماد و ظفر)
میرزا آقاخان نوری صدر اعظم این اراضی را برای پسرش، میرزا داودخان، خرید و آن را توسعه داد. این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر شده داودیه نام گرفت.
درکه
اگر چه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آنرا مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی «درگ» نامیده می شده است دانستهاند.
دزاشیب (در نزدیکی تجریش)
روایت شده است که قلعه بزرگی در این منطقه به نام « آشِب » وجود داشته است و در گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو میگفتند.
زرگنده
احتمالا دلیل نامگذاری این محل کشف سکهها و اشیاء قیمتی در این محل بوده است. در گذشته این منطقه ییلاق کارکنان روسیه بوده است.
قلهک
کلمه قلهک از دو کلمه "قله" و "ک" تشکیل شده است که قله معرب کلمه کله، مخفف کلات به معنای قلعه است. عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی قلهک که سه راه گذرگاههای لشگرک، ونک و شمیران بوده است، به آن( قله- هک) گفته شده است.
کامرانیه
زمینهای این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان، وزیر امور خارجهتعلق داشت، و سپس کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه، با خرید زمینهای حصاربوعلی، جماران و نیاوران، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمینها کرد و سپس آن جا را کامرانیه نامید.
محمودیه ( بین پارک وی و تجریش یا ولیعصر تا ولنجک)
در این منطقه باغی بوده است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده است و چون نام او عباس بوده آنرا عباسیه میگفتند. سپس علاءالدوله این باغ بزرگ را از دولت خرید و به نام پسرش، محمودخان احتشامالسلطنه، محمودیه نامید.
نیاوران
نام قدیم این منطقه گردوی بوده است و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام این ده به نیاوران تغییر کرده است به این ترتیب که نیاوران مرکب از "نیا" (حد، عظمت و قدرت) ؛"ور" (صاحب) و "ان" علامت نسبت است و در مجموع یعنی کاخ دارای عظمت.
ونک
نام ونک تشکیل شده است از دو حرف (ون) به نام درخت و حرف (ک)که به صورت صفت ظاهر میشود.
یوسف آباد
منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفیالممالک در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود، یوسف آباد نامید.
پل چوبی
قبل از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید، دور شهر دروازه هایی بنا شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد. یکی از این دروازهها، دروازه شمیران بود با خندقهایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن، از پلی چوبی استفاده میشد. امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست، اما این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است.
شمیران
نظریات مختلفی درباره این نام شمیران وجود دارد. یکی از مطرح ترین دلایل عنوان شده ترکیب دو کلمه سمی یا شمی به معنای سرد و « ران » به معنای جایگاه است و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. به همین ترتیب نیز تهران به معنای جای گرم است.
همچنین در نظریه دیگری به دلیل وجود قلعه نظامی در این منطقه به آن شمیران میگفتند و همچنین برخی نیز معتقدند که یکی از نه ولایت ری را شمع ایران میگفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده است.
گیشا
نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده است برگرفته از نام دو بنیانگذار این منطقه (کینژاد و شاپوری) میباشد.
منیریه (در جنوب ولیعصر)
منیریه در زمان قاجار یکی از محلههای اعیان نشین تهران بوده و گفته شده نام آن از نام زن کامرانمیرزا، یکی از صاحبمنصبان قاجر، به نام منیر گرفته شدهاست.
تهران قديم
اين منطقه هماكنون از شمال به ميدان و خيابان امام خميني، از شرق به خيابان ناصرخسرو، از غرب به خيابان خيام و از جنوب به خيابان پانزدهخرداد محدود ميشود. منطقه ارگ در زمانهاي نهچندان دور، يكي از مهمترين بخشهاي شهر تهران محسوب ميشد كه همه ارگانهاي مهم دولتي در آن مستقر بودند.
مدارك و شواهد تاريخي نشان ميدهد كه ارگ تهران نيز مثل بسياري از مكانهاي تاريخي ديگر، داراي تاسيسات دفاعي جداگانهاي بوده است.
در زماني كه شهر تهران داراي راههاي ارتباطي قابلتوجهي نبوده، منطقه ارگ هم فقط دو راه داشته كه اين راهها يكي در سمت شمال ارگ قرار داشته كه مناسبات ارگ را با خارج شهر برقرار ميكرده و نام قديمي آن دروازه دولت بوده كه هنوز هم به اين نام مشهور است. راه ديگري كه در سمت جنوب ارگ قرار داشته، هماكنون در بين مردم به نقارهخانه معروف است.
مجموعه امروزي منطقه تاريخي ارگ را عمارت راديو، كاخ دادگستري، قسمت اصلي كاخ دارايي، سردر قدرخانه، ساختمان دارالفنون، ساختمان كلانتري ارگ، بانك ملي شعبه بازار، مسجد ارگ و ساختمان سابق وزارت كشور تشكيل ميدهند.
گفتني است كه مجموعه تاريخي ارگ تهران دههزارمين اثر ثبتشده در فهرست آثار تاريخي كشور است. جالب اينكه نخستين مدرسه علوم جديد يعني دارالفنون و نخستين پارك عمومي تاريخ تهران در منطقه ارگ ساخته شدهاند كه نشان از اهميت بسيار بالاي آن در گذشته دارد.
نسل امروزي جامعه ما متاسفانه شانس آن را ندارند كه از جاهوجلال ارگ به جز چند عكس، چند نام و چند ساختمان مخروبه كه در مجموعه كاخ گلستان قرار گرفتهاند، چيز ديگري ببينند
گذشتگان: چاله ميدان
اغلب ما حتما تاكنون صدها بار نام چالهميدان را شنيدهايم اما نميدانيم كه اين مكان به چه خاطر اين عنوان را به خود گرفت.
چاله ميدان، داراي ارج و قرب خاصي در ميان مردم تهران است و معمولا در بسياري از كنايههاي كلامي با مقاصد خاص، از اين ميدان معروف ياد ميشود.
درباره نام چاله ميدان بايد گفت كه اين قضيه به دوران صفويه برميگردد. سلاطين صفوي كه نقش زيادي در ايجاد شهري به نام تهران داشتهاند، خاك مرغوب بخشي از زمينهاي اطراف را براي استفاده در حصاركشي اين شهر برداشت كردهاند تا اينكه آن قسمت، تبديل به چالهاي بزرگ شده است.
گرچه ايجاد اين چاله باعث به وجود آمدن دردسرهايي براي حكومت بوده اما ظاهرا هيچكس به فكر مهار خلافهايي كه به دليل دور بودن اين چاله از شهر صورت ميگرفته، نبوده است.
به هر حال اين چاله معروف تا مدت زيادي جايگاهي امن براي خلافكاران محسوب ميشد و بزنبهادرها بهتدريج در آن جمع ميشدهاند و مردم هم آرامآرام آنجا را به يك زبالهداني بزرگ تبديل كرده بودند. اطراف چاله ميدان، سالها بعد به دليل رشد بيرويه شهر تهران در محاصره ساختمانها قرار گرفت و ميداني در آن ايجاد شد كه همان چالهميدان معروف است.
اين ميدان كه امروزه چندان نام و نشاني از آن نيست، درست در ميان مكانهايي چون جنوب بازار چهلتن و امامزاده سيد، ميدان امينالسطان، گمرك، خانيآباد و دروازه پاقاپوق(اعدام) قرار داشته و قديميها هنوز بخشي از اين مناطق را به عنوان چالهميدان ميشناسند.
چاله ميدان هم مثل اكثر نقاط تهران ديگر داراي آن حال و هوا نيست و در ميان دود و سروصدا گم شده است.
تهران قبل از قرن ششم هجري قمري يکي از روستاهاي نا چيز و کم اهميت بود و شهر ري که تقريباً در6 کيلومتري تهران قرار داشت،کانون عظيم تمدن و فرهنگ قديم اين خطه به شمار مي رفت تا اينکه با هجوم ويرانگر مغولان، ري رو به ويراني نهاد.
تهران قديم قريه اي بزرگ با باغات و درختان سرسبز بوده است که سکنه آن در خانه هاي سراب مانند به سر مي بردند.همين که دشمن به اين ده حمله مي رد به خانه هاي تحتاني که در زير زمين بود پناه مي بردند و هرقدر در اين حصار مي ماندند باز هم آذوقه آنها تمام نمي شد. به همين دليل تهران را لانه مورچگان نيز مي گفتند.
در زمان صفويه،شاه تهماسب که به دايا مدلون بودن جد اعلاي صفويان ـ امام زاده حمزه(ع)ـ در جوار حضرت عبد العظيم(ع) بارها از قزوين به اين اماکن مقدسه سفر کرده بود، نخستين بار در سال 944 هجري قمري از قريه آباد تهدان ديدار کرد و از آن خوش آمد و براي آباراني آن همت گمارد و دستور داد در اطراف تهران بارويي با 114 برج(به تعداد سور قرآن) بنا کردند و در هر برج سوره اي از قرآن را براي تبرک پنهان سازند. در آن زمان تهدان فقط4 دروازه داشت: دروازه عبدالعظيم، دروازه شميران، دروازه قزوين و دروازه دولاب.
در دوره افغانها و افشاريه، تهران پيشرفت کمي داشت. در زمان کريم خان زند تهران پانتخت شد. سپس پانتخت به شيراز منتقل شد. در زمان قاجاريه مجدداً تهران پايتخت شد.در آن زمان تهران25000نفر جمعيت داشت.
وجه تسميه : لغت تهران مرکب از دو بخش "ته" به فتح "ت" به معناي انتها و "ران" به معناي دامنه کوه است. چون قريه تهران در پايين دامنه کوه البرز قرار گرفته بود، آن را به اين اسم مي ناميدند.در دوران شاه عباس صفوي، به دستور وي درختان چنار زيادي در اطراف تهران کاشته شد. به دليل همين فراواني درختان چنار، تهران را "چنارستان" نيز مي گفتند.
دروازه هاي تهران
تهران در زمان شاه تهماسب چهار دروازه داشت. در زمان تسلط افغان ها بر تهران، دروازه ي ارگ نيز بنا شد. در نهايت تهران در زمان قاجاريه داراي 13 دروازه بود. اين دروازه ها 3 ساعت بعد از غروب آفتاب بسته مي شد و گذر از آنها منوط به داشتن رمز عبور بود. اين دروازه ها عبارت بودند از:
1. دروازه ي يوسف آباد، در شمال غرب شهر
2. دروازه ي دولاب در مدخل کنوني بازارجه نايب السلطنه، خيابان ري
3. دروازه شميران، در شمال شرقي شهر و در ابتداي جاده شميران
4. دروازه درشان تپه، در شرق ميدان ژاله(ميدان شهداي جنوبي)
5. دروازه دولت، در تقاطع فعلي خيابان انقلاب و سعدي حدفاصل دروازه هاي شميران و يوسف آباد
6. دروازه خراسان پايين تر از دروازه دولاب
7. دروازه راه آهن، در جنوب
8. دروازه عبد العظيم يا دروازه اصفهان،در مدخل کنوني بازار عباس اباد، خيابان مولوي
9. دروازه غار، درغرب دروازه عبدالعظيم
10. دروازه خاني آباد، در جنوب غرب
11. دروازه قزوين، در مدخل کنوني بازارچه قوام الدوله، ميدان شاهپور سابق
12. دروازه باغ شاه، در نزديک باغ شاه
13. دروازه گمرک، پايين تر از دروازه قزوين
محلات تهران
تهران در زمان هاي قديم از محله هاي کوچک تشکيل شده بود. در زمان زنديه کريم خان از ترکيب محلات کوچک، دو محله بزرگ عودلوجان و چالميدان را به وجود آورد. بعد ها در زمان قاجاريه، تهران به 5 محل اصلي تقسيم شد. هر يک از اين محلات به کوچه هاي کوچکتر تقسيم مي شد. اين محلات عبارت بودند از:
1. محله عودلاجان:اين محله در محدوده ارگ و حدفاصل خيابان ناصر خسرو،خيابان 15 خرداد شرقي، بازار عودلاجان و پامنار و خيابان امير کبير قرار داشت. اين محله جايگاه پخش آب بوده است. " سرچشمه" و "سرپولک" (پول تلفظ محلي پل است) نام هاي ديگر اين محله اند.
2. محله سنگلج: اين محله از شرق به خيابان خيام، از شمال به ميدان حسن آباد و خيابان شيخ هادي و به محل فعلي پارک شهر و خيابانهاي اطراف اطلاق مي شد. اين محله از بزرگترين، آبادترين و پرجمعيت ترين محلات تهران بود. از آنجاييکه تقسيم بندي آب در اين محله بوسيله پاره هاي سنگ انجام مي شد، آن را "سنگ رج" يا "سنگلج" مي گفتند.
3. محله بازار: اين محله از جنوب سبزه ميدان تا بازار مال فروشها در خيابان مولوي امتداد داشت و شامل دو بخش سرباز و سرپوشيده بود.
بازار تهران
کوچه ها، راهروها، چهارراه ها، مهمانخانه ها و مساجد مرتبي داشت. سقف آن داراي گنبد هاي آجري روزنه داري بود که نور و هوا از آنها به داخل بازار نفوذ مي کرد. بازارهاي کوچک را بازارچه و بازارهاي بي سقف را گذر مي ناميدند.
چهار سوق: اين محل که به دستور فتحعلي شاه ساخته و محل اقامت داروغه ي شهر بود در داخل خيابان "بازار بزرگ فعلي" قرار داشت. هر روز ساعت 8 عصر طبل ها در ميدان ارگ به گوش مي رسيد و کسبه بايستي تا يک ساعت بعد کار روز را تعطيل نمايند و پس از 9 کسي اجازه ي تردد در اين محله را نداشت. داروغه در چهارسوق بزرگ مي نشست و گزارش مأموران و محافظان اموال مردم را استماع مي کرد. کمي آنطرفتر از چهارسوق بزرگ، چهارسوق کوچک قرار دارد.
چال ميدان: به علت گودبرداري هايي که براي ساختن برجها و حصارها از اين منطقه به عمل آمده بود، آن را چاله ميدان مي ناميدند. اين محله به بازار چهل تن و امامزاده سيد اسمعيل، ميدان مال فروش ها، و ميدان امين السلطان و گمرک و خاني آباد و دروازه غار و ميدان پاقاپوق(ميدان اعدام يا محمديه فعلي) محدود مي شد. اين محله قديمي ترين محله تهران بوده است.
محله دولت: اين محله حدفاصل خيابان هاي لاله زار، فردوسي، سعدي، اکباتان، ايران، 17 شهريور، بهارستان و دروازه شميران را در بر مي گرفت.
*تهران در نگاه تصویر -سیّد محمود پاكزاد
سیّد محمود پاكزاد تاریخ تحولات تهران را در نگاه تصویر زنده نگاهداشته است. و صاحب همتانى كه مجموعه تصاویر او را عرضهداشتهاند كار خود را بخوبى انجام دادهاند عیبى كه به این كتاب ارزنده وارد است این است كه فهرست راهنما ندارد كتابى درباره شهرىچون تهران با آن تحولات شگرف و سریع لازم بود كه براى هر تصویرى و نیز موقعیت گذشته و حال آن توضیحات بیشترى مىدادند.تهران در نگاه تصویر براحتى شناخته مىشود. ولى جوان امروزى نیاز دارد كهبداند خیابان شاهآباد چهارراه مخبرالدوله و امثالهم چه موقعیتى داشتهاند چرا كه اسامى آنها بارها عوض شد و میشود. به نكتهاى درمقدمه كتاب سیّد محمود پاكزاد اشاره كنم كه نیاز به توضیح دارد نوشتهاى كه از سیدمحمود پاكزاد در مقدمه كتاب تصاویر او آمده بسیارصادقانه و بىپیرایه نوشته شده است جلوهى محبت مادرى را به فرزندش. كارآموزى عاشقانه او را به حرفهاى كه به آن دل بسته استبخوبى نشان داده است. كسانى كه حال هواى تهران پنجاه سال پیش را به خاطر دارند میدانند كه این مجموعه تصاویر چهقدر با ارزشاست. سیدمحمود پاكزاد لحظههائى را در عكسهایش نمایان كرده است و بناهائى را در تصویر زنده نگه داشته است كه امروز بسیارى ازآنها وجود ندارند. سیدمحمود پاكزاد یك دوره معمارى سنتى ما را با عكسهاى خوب خود جاودانه كرده است. نقش و نگارهاى بیروتىبناهائى كه چشم از تماشاى آنها لذت مىبرد و خسته نمىشود. بناى زیباى بىسیم پهلوى را روى جلد كتاب نگاه كنید. ساختمان دوطبقه شهردارى را در مقابل همان بنا در میدان توپخانه از نظر بگذرانید. اگر بخواهیم یك به یك عكسهاى او را معرفى كنیم باید كتابى بهاندازه كتاب او تدارك ببینم اگر چه سید محمود پاكزاد در كوچه پس كوچههاى آن روز تهران كمتر قدم زده و از بناهاى زیبائى كه در هرمحله قدیمى تهران به چشم مىخورد كمتر عكس گرفته است و در كار خودش به جنبه كلّى پرداخته تا به جزئى. بهرحال كار او كارىاست كارستان و ماندگار در مقدمهاش اشتباهى دارد كه بناچار باید به آن اشاره كرد جائى كه از مادرش یاد مىكند "و مادرش را یكى ازندیمههاى خانم موتمن الملك همسر نخستوزیر دوره رضاشاه بود و همیشه از دست مزد بالاى سلمانىهایى كه به منزل موتمنالملك مىرفتند مىگفت. باید یادآور شد كه موتمن الملك در دوره رضاشاه نخستوزیر نشد او در دوره رضا شاه سعى مىكردمسئولیت كارى به او محول نشود چون آدم محتاطى بود. و همیشه حفظ شخصیت خود را مىكرد. در اینكه رضا شاه با همه فدرتى كهداشت به مؤتمن الملك هم احترام مىگذاشت و هم از او بیم داشت حرفى نیست. رضاشاه از رجال بزرگى كه در دوران قدرت خود از اودیدار و احوالپرسى كرد موتمن الملك بود. چون موتمن الملك بیمار شد رضا شاه براى احوالپرسى به منزل او رفت چون پاسحرمت او را نگاه میداشت موتمن الملك قدرت روحى و جسارت برادرش حسن پیرنیا را نداشت ولى شخصیتى داشت كه همه رجالبه او احترام مىگذاشتند. من تهران را از سال 1327 شمسى مىشناسم. جائى كه ثقل تجارت تهران بود. زندگانى مىكردم. بیاد دارم كهجعفر شهرى از سال 1329 مشغول فراهم آوردن مواد تاریخ تهران خود بود. در خیابان بوذرجمهرى بین سقاخانه نوروزخان و مسجدسلطانى آرایشگاهى داشت به نام آرایشگاه مردانه سیما این آرایشگاه یك بالاكون داشت كه آقاى شهرى خودش در آنجا مىنشست وچیزى مىنوشت و چند كارگر براى او كار مىكردند. همزمان با او عبدالجت بلاغى نائینى نیز خیابانها و كوچه پس كوچههاى تهران راپرسه میزد و هر كجا مسجد و مدرسهاى یا یك بناى تاریخى بود درباره آن تحقیق میكرد و یادداشت برمىداشت. چون حجت بلاغى درخیابان غفارى مقابل انبار گندم و خیابان رى با یكى از بستگان ما همسایه بود جمعهها با نافذ همدانى كه در آن روزگار مشرب درویشىداشت و به عبدالحجت اردت مىورزید به دیدار او مىرفتیم او بر سر دو جلد تاریخ تهران خود كه یك جلدش حروفچینى شده و یكجلدش به خط خود عبدالحجت است رنجزیادى كشید تا آن را چاپ كرد اثر او نیاز به یك بازنگرى كلى دارد او همه مدارس قدیم مساجدقدیم محلههاى تهران، گذرهاى تهران را در كتاب خود معرفى كرده است. نمیدانم كتاب او چرا این همه دیرباب است من چند سال دنبالاین كتاب بودم تا عاقبت از شهر قم یك دوره آن را به دست آوردم. بسیارى از اهل كتاب نام این اثر را هم نشنیدهاند در آن ایام هنوزمحدوده تهران قدیم دست نخورده بود تهران آن ایام محدود بود به راهآهن - كمرك - میدان قزوین - میدان باغشاه - میدان مجسمه -آب كرج - خیابان پهلوى - خیابان تخت جمشید آیتالله طالقانى تازه داشت پا مىگرفت بالاتر از میدان فردوسى چند بناى یك طبقه ودو طبقه ساخته شده بود شركت T - B - T گاراژى داشت كه در زمینهاى بهجت آباد دایر كرده بود با دفترى ولى هنوز آن خیابان اسفالتنشده بود در میدان فردوسى مجسمهاى نصب بود كه پارسیان هند براى هزاره فردوسى به ایران هدیه كرده بودند و امروز گمان دارم دردانشگاه تهران جلو دانشكده ادبیات دانشگاه تهران نصب است. محدوده تهران ادامه داشت تا میدان امام حسین كه آن روز فوزیه نامیدهمىشد و خیابان شهناز تا میدان خراسان خیابان شهناز تازه تأسیس بود و هنوز دو طرف خیابان كامل نساخته بودند از دروازههاى تهرانخبرى نبود ولى اگر كسى آدرسى مىخواست مىگفتند. دروازه شمیران - دروازه دوشان تپه - دروازه خراسان - دروازه ماشین دودى -دروازه غار - دروازه خانىآباد - دروازه گمرك كه همه معروف بودند محدوده تهران از دوره زمامدارى دكتر مصدق رو به توسعه گذاشتكلیمىهاى تهران از محله اولاجان - خیابان سیروس رو آوردن به زمینهاى بهجت آباد و یوسف آباد و بالاى آب كرج. از میدان آب كرجبه بالا زمینهاى این دو منطقه را خریدند و به ساخت و ساز مشغول شدند جوادیه و نازىآباد علىآباد و غار فشاقویه كه هر كدام دهبزرگى در اطراف تهران بودند كمكم به تهران پیوستند یا تهران به آنها پیوست و از هر طرفى تهران توسعه یافت كه امروز تهرانى استبىدر و پیكر. در آن روزها مىگفتند تمام تجار معروف كه صاحب ماشین شخصى بودند هفده نفر بودند ثقل تجارت تهران علاوه برتیمچههاى بازار از جلو مسجد سلطانى آن روز و مسجد امام امروز تا بازار آهنگرها بود. تجار معروف كه به صادرات و واردات مشغولبودند در تیمچههاى آن ناحیه حجره داشتند. منازل مسكونى این تجار معروف در خیابان ایران، امیریه برخى در خیابان خراسان -اطراف خیابان رى و سرچشمه و بوذرجمهرى غربى - و سید نصرالدین یا ناصرالدین بود. كتابفروشىهاى تهران در بازار بینالحرمین وجلوخان مسجد سلطانى - محلشان بود. كمكم از بازار بینالحرمین و جلوخان مسجد سلطانى به ناصرخسرو آمدند. در خیابانبوذرجمهرى از گذر نوروزخان تا جلو گاراژ گیتى نورد چند كتابفروشى بزرگ بود كه اسم دو تا شان جعفرى بود و فروشنده كتابهائى عربىچاپ مصر - بیروت - لبنان و عراق بودند - كمكم از ناصرخسرو به خیابان شاه آباد چهارراه مخبرالدوله رفتند و از آنجا به جلو دانشگاه.سرگذشت تهران قدیم را میتوان بطور اختصار در یك مقاله خلاصه كرد. كتاب محمود پاكزاد تهران قدیم كارى را كه با قلم باید انجام داد یاتصویر انجام داده است. اى كاش عكسهاى او را در هم چاپ نمىكردند یا براى هر عكسى توضیح بیشتر میدادند تا كسانى كه تهران قدیمرا ندیدهاند با آن توضیح اطلاعات بیشترى به دست مىآوردند: مثلاً توضیح مىدادند اولین بناى بلند تهران كه در دوره ناصرالدین شاهقاجار ساخته شد بناى شمس العماره بود و بلندترین ساختمان تهران بعد از آن ساختمان اردكانى در خیابان سعدى بود و سومین بناىبلند در خیابان شاه آباد تصویر ص 170 همین كتاب بنام علمى ساختند كه معروف است. در این كتاب عكسهائى آمده كه واقعاً شاهكاراست. ولى توضیح بیشتر لازم دارد كه خوانندهاى كه امروز از جلو هر بنائى مىگذرد آن را بخوبى بشناسد مثلاً در كتاب از میدان توپخانه- یا سپه - یا امام خمینى امروز عكسهائى زیادى از زاویههاى مختلف آمده ولى ایكاش مىنوشتند كه این بناها مربوط به چكارىبودند. در صفحه 49 كتاب عكس زیبائى از بانك بازرگانى چاپ شده بهتر بود مىنوشتند این بنا بناى بانك شاهنشاهى ایران بود كهبعدها سرمایهگذاران بانك بازرگانى خریدند. به گمانم شعبه بانك بازرگانى بازار یا اولین شعبه بانگ بازرگانى در ایران در خیابانناصرخسرو دایر شد. طبقه زیرین چلوكبابى نایب نرسیده به در ورودى شمسالعماره. بعد ساختمان بانك شاهنشاهى شد بانك مركزىبازرگانى. عكسى كه روى جلد كتاب و در ص 44 هم آمده عكس ساختمان بىسیم پهلوى است. بناى به آن زیبائى را خراب كردند وامروز ساختمان 20 - 15 طبقه مخابرات كشور به جاى آن خودنمائى مىكند. از مسجد سپهسالار عكسهاى بسیار خوبى از زاویههاىمختلف گرفته شده كه به كتاب جلوه خاصى بخشیده است در كتاب عكسهائى آمده كه تدوین كنندگان در تدوین آنها زحمت زیادىكشیدهاند اما با اینكه تمام عكسها گویا روشن است. این كتاب به یك راهنماى كامل نیاز دارد. مثلاً همه مردم تهران كه نمىدانند آرامگاهسیّده ملك خاتون در كجاى تهران واقع است - یا امامزاده زید در چه نقطهاى از تهران است. امامزاده اهل على در شرق و یا غرب تهرانقرار دارد. لازمه این دانستنها یك فهرست از تصاویر بود و یك فهرست راهنما كه لازمه این كتاب ارزنده است. امید است در چاپهاىبعدى به این نكته توجه كنند(1) بدان امید كه دستیابى به تصاویر ارزنده این كتاب راحتر باشد و كار ماندگار و گرانقدر محمود پاكزادجلوه حقیقى خود را پیدا كند بدان امید والسلام
*تهران قدیم -جعفر شهرى
*کنت دوگوبینو / سه سال در آسیا۱۸۵۸-۱۸۵۵
* سفرنامه- اورسل
*دارالخلافه ی طهران،