مهمترین رویدادهای ایران وجهان در طول تاریخ دراین روز
ايران | ||||
رزم آرا جان خود را بر سر مخالفت باملي شدن نفت از دست داد | ||||
طهماسبي در بازجويي گفته بود كه چون رزم آرا خائن به ملت بود او را كشتم. چهار روز پيش از اين رويداد، جمعيت فدائيان اسلام در همان مسجد اجتماعي برپا كرده بود و از رزم آرا كه با ملي شدن نفت وطن مخالفت مي كرد شديدا انتقاد كرده بود. روز بعداز رويداد، آية الله كاشاني اقدام خليل طهماسبي را در كشتن رزم آرا امري واجب اعلام داشت و از طهماسبي به عنوان نجات دهنده ملت ياد كرد. يك روز پس از كشنه شدن رزم آرا، كميسيون ويژه (نفت) مجلس به رياست دكتر محمد مصدق، طرح ملي شدن نفت را كه رزم آرا با آن مخالفت مي كرد به تصويب رساند. برغم اعتراض دولت انگلستان، مجلس شوراي ملي 24 اسفند و سنا چهار روز بعد بر اين مصوبه صحه گذاردند كه 29 اسفند به صورت قانون در آمد. 29 اسفند يک روز ملي اعلام شده است و تعطيل عمومي است. گزارش هاي آن زمان روزنامه هاي تهران نشان مي دهد كه از 17 اسفند (روز تصويب طرح ملي شدن نفت در کميسيون ويژه مجلس) تا پايان سال 1329 تظاهرات و شادماني ايرانيان يك لحظه قطع نشده بود. اعضاي كميسيون ويژه نفت كه تشكيل آن محصول سالها تلاش ملت ايران براي ملي كردن صنعت نفت خود بود يكم تيرماه آن سال (سال 1329) انتخاب شده بودند كه شاه چهار روز بعد به طور غير منتظره (و بدون استعلام قبلي تمايل مجلس) سپهبد حاجعلي رزم آرا رئيس ستاد ارتش را به نخست وزيري منصوب كرد. روز بعد از اين انتصاب، هنگام ورود رزم آرا به مجلس براي معرفي خود و وزيرانش، دكتر مصدق آن چنان با خشم به ديكتاتوري شاه اعتراض كرد كه ازحال رفت و بيهوش بر زمين افتاد. شاه پس از حادثه 15 بهمن 1327 كه در دانشگاه تهران به سوي او تيراندازي شده بود ديكتاتوري پيشه كرده بود. به اين ترتيب، دوران نخست وزيري هفت ماه و بيست روزه رزم آرا درگيري لاينقطع او و مجلس بود. در آن مدت مخالفت مردم با رزم آرا كه او را مامور جلوگيري از استيفاي حقوق خود مي دانستند و نيز درگيري پاره اي ازنمايندگان مجلس و مطبوعات با وي ادامه داشت. مجلس ماهها بعد ضمن تصويب طرحي خليل طهماسبي را از مجازات معاف كرد و از زندان آزاد شد که پس از براندازی 28 امرداد، این قانون لغو و وی، نواب صفوی رئیس و تنی چند از اعضای جمعیت فدائیان اسلام در یک روز و در کنار هم تیرباران شدند.
| ||||
در قلمرو انديشه | ||||
روزي كه ارسطو درگذشت - نگاهي به کارهاي او | ||||
ارسطو فيلسوف يونان باستان كه گفته بود آموزگارش افلاتون را دوست دارد، ولي «حقيقت» را بيشتر از او، هفتم مارس سال322 پپش از ميلاد (16 اسفند) درگذشت. وي به سال 384 پيش از ميلاد درشهر بندري ستاگيروس در شمال شبه جزيره يونان به دنيا آمده بود. ارسطو كه نظراتش در باره فلسفه، منطق، اخلاقيات، سياست، فلسفه طبيعت، ماوراء طبيعت، هنر، روح و روانشناسي در 25 كتاب جمع آوري و در قرن يکم پيش از ميلاد به «رم» انتقال و تكثير شده است از هفده سالگي به آتن رفته و 20 سال شاگرد افلاتون بود. پس از فوت افلاتون، ارسطو حاضر نشد جاي اورا به عنوان رئيس «آكادمي» بگيرد و به «ارناتوس» رفت و مشاور پادشاه اين منطقه شد كه سه سال بعد امپراتوري ايران آرناتوس و نواحي اطراف آن را متصرف شد و ارسطو از آنجا به مقدونيه رفت و پادشاه اين سرزمين وي براي آموزش و پرورش پسر 13 ساله اش «اسكندر» استخدام كرد. ارسطو با امكاناتي كه پادشاه مقدونيه برايش فراهم آورده بود به تحقيق در باره طبيعت پرداخت و پس از اتمام دوره آموزش اسكندر به آتن رفت و در آنجا مدرسه «ليسيوم Lyceum » را بازكرد و به تدريس و تحقيق مشغول شد. در طول تدريس، شاگردش «تئوفراستوس» از بيانات او يادداشت بر مي داشت كه باقي مانده اند. پس از درگذشت اسكندر در سال 323 پيش از ميلاد در بابل، آتني ها كه از سلطه مقدوني ها راضي نبودند و ارسطو را مورد حمايت اسكندر و مربّي او مي دانستند با آن انديشمند به مخالفت برخاستند و همان اتهامي را كه قبلا به سقراط وارد ساخته و اورا مجبور به نوشيدن جام زهر كرده بودند؛ به ارسطو هم وارد آوردند: اتهام «بسط بي ايماني ميان جوانان». ارسطو که اعدام خودرا قطعی می دید به شهري دوردست (که با آتن قرارداد استرداد مجرمین نداشت) فرار كرد و طولي نكشيد كه در همانجا بر اثر بيماري معده درگذشت. | ||||
در قلمرو ادبيات | ||||
شاعره سرخپوست كانادايي | ||||
موهواك بود در سال 1861 در اونتاريو در يك منطقه رزرو (به نام رزور ملت ششم!) به دنيا آمده بود. «اميلي» در اشعارش كه عمدتا به زبان انگليسي است به بومي بودن (سرخپوست بودن) خود افتخار كرده است. قبيله موهواك هنگام ورود مهاجران فرانسوي ـ انگليسي به آمريكاي شمالي در منطقه وسيعي از ايالت نيويورك تا اونتاريو و كوبك (كانادا) زندگي مي كردند كه دربدر شدند!، اراضي شان توسط مهاجمان تصاحب و خودشان (آنان كه زنده و باقي مانده بودند) در ايالات متحده در رزرويشن ها و در كانادا در «رزرو» ها قرارداده شدند. | ||||
ساير ملل | ||||
امپراتوري كه مخالف جنگ غير ضروري بود | ||||
از كارهاي جالب پيوس تعيين دو جانشين براي خود بود و وصيت كرده بود كه هر دو با هم امپراتور باشند تا قدرت مردم آزاري به دست نياورند و هر كدام كه بد شود مردم به ديگري متوجه شوند. پيوس مراسم نهصدمين سالگرد تاسيس شهر «رم» در 21 آوريل سال 147 ميلادي را با شكوه هر چه تمامتر برپا ذاشت. توجه پيوس عمدتا به ايجاد ساختمانهاي تازه و عمران و اصلاح امور اداري بود. پس از مرگ پيوس سناي روم يكي از دو نفري كه او معرفي كرده بود ــ ماركوس اورليوس ــ را امپراتور و «لوسيوس وروس» نفر ديگر را «نايب امپراتور» و به اصطلاح «كمك امپراتور» تعيين كرد. | ||||
ماركوس اورليوس ـ جنگ با ايران ـ انتقال طاعون به اروپا و مرگ 5 ميليون اروپايي | ||||
براي جلوگيري از پيشروي ايرانيان در غرب، ماركوس «لوسيوس وروسLucius Verus» نايب امپراتوري (شريك خود در سلطنت) را ماموريت شرق داد ولي توصيه كرد كه بكوشد مسئله را با ايران از طريق مذاكره حل كند تا جنگ. وروس با سپاهي كامل و چند ژنرال ازجمله ژنرال «گايوس كاسيوسGaius cassius» عازم شرق شد، ولي بلاش سوم حاضر به مذاكره او نشد. وروس كه چنين ديد تصميم به جنگ گرفت. بلاش تاكتيك نظامي اشكانيان را بكاربرد و نيروهايش را به آن سوي فرات بازگردانيد تا در محل مناسبي وارد جنگ شود. وروس به ماركوس اطلاع داد كه ارتش ايران سوريه را ترك كرده و به آن سوي فرات بازگشته و به بازگشت به پايتخت (تيسفون) در كنار دجله ادامه مي دهد. در اين هنگام ميان نيروهاي رومي بيماري مرموزي بروز كرد كه «ديوكاسيوس» مورّخ رومي آن را طاعون گزارش كرده و برخي ديگر نوعي آبله و يا سرخك (بيماري عفوني واگيردار) نوشته اند. وروس ژنرال كاسيوس را در سوريه گذارد و با بخشي از يگانها به رم بازگشت و آن بيماري را هم با خود به آنجا برد. بيماري منتقل شده از شرق سالها بلاي جاي اروپاييان بود. ديوكاسيوس جمع تلفات اروپا از اين بيماري را پنج ميليون تن (!) ذكر كرده است. اين بيماري تا سال 180 ميلادي در اروپا باقي بود و در اين سال ماركوس اورليوس هم به آن مبتلا شد و درگذشت. گزارش شده است كه اين بيماري «وروس» را هم از پاي درآورده بود. اورليوس كه در همه گيري دوم به اين بيماري دچار شده بود قبلا با كودتاي ژنرال كاسيوس در سوريه، شورش ژرمن ها در اروپاي مركزي و ايلريايي ها در بالكان رو به رو شده بود زيرا كه تلفات ناشي از طاعون، نيروهاي مسلح روم در اروپا را به يك سوم تقليل داده بود. ديوكاسيوس نوشته است كه بيماري 15 سال (از سال 165 تا 180 ميلادي) ادامه داشت و هر روز تنها دو هزار نفر را در شهر رم مي كشت و «وروس» 11 سال پيش از ماركوس از اين بيماري درگذشته بود. «ماركوس اورليوس» درعين حال يك فيلسوف رواقيStoic Philosopher و يك نويسنده بود و يكي از تاليفاتش كه به زبان انگليسي ترجمه شده و تا به امروز در دسترس و مورد استفاده است «مديتيشنز Meditations» عنوان دارد. | ||||
كنستانتين امپراتور غيرمسيحي روم تعطيل بودن «يكشنبه ها» را در غرب برقراركرد | ||||
كنستانتين يكم امپراتور معروف روم هفتم مارس سال 321 ميلادي، زماني كه هنوز مسيحيت در قلمرو روم رسميت نيافته بود فرماني صادركرد كه در آن يكشنبه ها (روز خداي خورشيد ـ خورشيد غير قابل فتح شدن Solis Invicti= Sol invictus ـ روز خورشيدSun_ Day = ،sunday) روز استراحت و تعطيل عمومي اعلام شد. اين تعطيلي هفتگي به تدريج تعميم يافته و رنگ مذهبي هم به خود گرفته است زيرا كه در جهان مسيحيت معمولا در اين روز مردم براي دعا و شنيدن موعظه به كليساها مي روند. كنستانتين مسيحي نبود و دهها سال پس از او، مسيحيت در قلمرو امپراتوري روم رسميت يافت. | ||||
نخستين عكاس جهان | ||||
نایپس نخستين عكس ماندنی را در سال 1827 ميلادي از پشت پنجره اطاق خود درپاريس كه در طبقه دوم ساختمان قرار داشت برداشت كه در كتابهاي «تاريخچه عكاسي» عنوان آن را «منظره اي از پنجره» نوشته اند. اين، نخستين عكس ثابت و بادوامي است كه در جهان برداشته شده است. ژوزف نایپس براي برداشتن اين عكس هشت ساعت وقت صرف كرده بود. نایپس در سال 1833 درگذشت و «لوئي داگر» فرانسوي و تالبوت و هرشل انگليسي به تكميل فن عكاسي همت گماشتند و موفق شدند. «ماتیو بریدی» آمریکایی اوایل دهه 1860 و درجریان جنگ داخلی آمریکا فتو ژورنالیسم (عکس خبری) را ابتکار کرد. از زمان ایجاد دوره آموزش روزنامه نگاری در دانشگاهها، یکی از تکالیف دانشجویان این رشته ساختن دوربینی شبیه دوربین نایپس (جعبه چوبی) و گرفتن عکس با این دوربین و به همان صورت و چاپ کردن این عکس در تاریکخانه دپارتمان (گروه آموزش روزنامه نگاری) است. | ||||
آزمايش موشك ساخت مشترك روسيه و هند - ساخت اين موشک براي هند و فروش به کشورهاي ديگر | ||||
پنجم مارس 2008 موشك كروز «برهموسBrahMos» ساخت مشترك روسيه و هند بارديگر آزمايش شد. اين موشك كه سرعت آن سه برابر موشك هاي توماهاك Tomahawk آمريكاست هدف تعيين شده را در فاصله 350 كيلومتري نابود كرد. حداكثر برد اين نوع موشك پانصد كيلومتر است و مي تواند از زمين، دريا و هوا شليك شود. آزمايش اين موشک پنجم مارس از ناوشكن هندي راجپوتRajput صورت گرفت. اعلام شده است که فعلا در نظر است كه سه هزار دستگاه از اين نوع موشك ساخته شود؛ هزار دستگاه براي ارتش هند و دو هزار دستگاه براي فروش به كشورهاي ديگر. | ||||
فيدل كاسترو درمقاله سوم مارس 2008 : طبل ديگري در آمريکاي لاتين نبايد به صدا درآيد | ||||
فيدل كاسترو رهبر انقلاب و بنيادگذار جمهوري سوسياليستي كوبا كه پس از كناره گيري از رياست شوراي كشور و فرماندهي ارتش، به نوشتن مقاله پرداخته است در مقاله اي كه به تاريخ سوم مارس 2008 انشاء شده و در روزنامه «گرانما» انتشار يافته بود؛ تنش وقت در مرزهاي كلمبيا با ونزوئلا و اكوادور را فتنه دولت واشنگتن خوانده بود که تغيير چهره آمريکاي لاتين آن را متوحش و نگران ساخته است. اين تغيير چهره و برکنار شدن دست نشاندگان واشنگتن به اين سرعت و يکي پس از ديگري خلاف انتظار اين دولت بوده است. كاسترو در اين مقاله از دولت واشنگتن به نام «امپراتوري يانكي» ياد کرده بود. تنش در آمريكاي لاتين از يکم مارس2008 و پس از ورود كماندوهاي كلمبيا به خاك اكوادور و حمله به يك مخفيگاه چريكهاي چپگراي كلمبيايي در اکوادور آغاز شده بود كه ضمن آن 25 چريك و ازجمله يكي از فرماندهان آنان كشته شده بودند. در پي اين رويداد، ونزوئلا و اكوادور به حالت اعتراض مناسبات سياسي خود با كلمبيا را قطع كرده، مرزهاي مشترك را بسته و واحد هاي نظامي متعدد به مرز فرستاده بودند. درپي اين دو دولت، دولت نيكاراگوئه هم مناسبات سياسي خود با كلمبيارا به حالت تعليق درآورده بود. دولت هاي ونزوئلا و اكوادور تجاوز كلمبيا به اکوادور را نوعي اعلان جنگ خوانده بودند. دولت كلمبيا بعدا در نشست سازمان كشورهاي قاره آمريكا از اين عمل خود عذرخواهي كرد و تنش فروکش کرد. سران سه کشور از چهار کشور درگير در اين قضيه اکوادور، ونزوئلا و نيکاراگوئه سوسياليست هستند و آمريكاي لاتين عمدتا توسط چپگرايان اداره مي شود. فيدل کاسترو در مقاله سوم مارس 2008 نوشته بود صداي طبلي که از آمريكاي لاتين بلند شده نتيجه يك نقشه جنايتكارانه و تفرقه افکنانه دولت واشنگتن است و وجداني يافت نمي شود كه «امپراتوري يانكي» را در اين كار متهم نداند. همه مي دانند كه رئيس جمهور كلمبيا متحد دولت واشنگتن است ولي ما جملگي بايد کوشش کنيم که صداي اين طبل خاموش شود و طبل ديگري هم به صدا در نيايد. مقاله هاي كاسترو که حاوي نظرات او پيرامون مسائل روز، همچنين اندرز، مطالب فلسفي و آموزنده هستند پس از انتشار بلافاصله توسط خبرگزاري ها مخابره و در رسانه هاي ساير ملل نقل مي شود.
| ||||
«احراز مقام عمومي» از ديدگاه فيدل كاسترو در مقاله او در توجيه تغيير 30 مقام كوبايي | ||||
سوم مارس 2009 فيدل كاسترو بنيادگذار نظام سوسياليستي كوبا كه از 2008، در 82 سالگي و پس از نيم قرن رهبري مستقيم کشوش خودرا بازنشسته كرده و به مقاله نويسي و دادن اندرز به لاتين هاي قاره آمريكا و ديدار با رهبران آنان و سایر ملل پرداخته است در مقاله اي كه در وب سايت او و نيز روزنامه "گرانما" و به نقل از آنها در سراسر جهان انتشار يافت از تصميم برادر و جانشين خود ـ رائول كاسترو رئيس جمهور كوبا در بركنار كردن از سمت و انتقال به سمت هاي ديگر 30 مقام كوبايي دفاع كرد و نوشت كه اين اقدام موّجه بود و او آن را تاييد كرده است زيرا كه در اين افراد حس جاه طلبي، قدرت خواهی و شيفته ميز بودن بروز كرده بود، وضعيتي كه مآلأ به زيان نظام كوبا، كوباييان و انفعال دوستانمان در گوشه و كنار جهان تمام مي شد. كاسترو در مقاله خود كه لازم است مفاد آن در تاریخ بماند تا یادآور دولتمردان ملل باشد و براي سران دولت هاي با نظامي ايدئولوژيك الگو قرارگيرد ضمن اشاره به تغيير سمت داده شدگان نوشته بود: در وجود اين افراد و بويژه دو تن از آنان [اشاره به فليپ پرز روكو Felipe Perez Roque وزير امور خارجه 43 ساله سابق و Carlos Lage پنجاه و هفت ساله معاون سابق شوراي دولتی و دبیر کنار گذارده شده شورای وزیران کوبا و هر دو کمونیست] كشش و اشتياق به ميز و مقام پديدآمده بود [كه از عوامل ماديگري و دنيا دوستي است]؛ حال آنكه مفهوم داشتن مقام عمومي؛ داوطلب فداكاري كردن و خدمت تمام عيار به مردم و وطن است نه به خود و ارضاء شهوت قدرت. از ميان اين چند نفر دو نفرشان به گونه اي خودرا چسبيده به ميز و مشتاق ارتقاء به مقام بالاتر نشان داده بودند كه دشمن خارجي [دولت واشنگتن] دچار توهّم و حساب باز كردن روي آنان شده بود و در انتظار روزي نشسته بود كه آنان برسر كار آيند و .... اينان چه فداكاري براي ملت كرده بودند كه در انتظار ترفیع و ارتقاء باشند؟. جاه طلبي و برتري جويي ناشي از حس خودخواهي است [نه مردم خواهي]| كه در شأن يك انسان واقعي و ارزشمند نيست. اينان با اين حس، افراد بي ارزشي بودند. «مقام عمومي» اين نيست كه به خواست فرد و تماشاي بازي اش در شو (نمايش) به او بدهند؛ جامعه بايد برود و از فردي كه به شايستگي و امانتداري و توان فداكاري او اعتماد كامل يافته بخواهد، اصرار كند [التماس كند] تا آن را بپذيرد ـ بپذيرد براي چي؟، براي خدمت بي دريغ به جامعه، فداکاری و ازخودگذشتگی. فيدل كاسترو در مقاله خود افزوده بود: در نوشتن اين مطالب درنگ نکردم تا خبرگزاري هاي [اصطلاحا] جهاني يقه پاره نكنند و درباره اين تغييرات هرچه را كه مي خواهند[خواست صاحبانشان است] بنويسند و كاهي را كوه كنند و باعث سوء تفاهم و دلسردي دوستان كوبا شوند. فليپ پرز روكو قبلا رئیس دفتر فیدل کاسترو بود.
درهمين روز (سوم مارس 2009) فيدل كاسترو در هاوانا و در اقامتگاه خود با لئونل فرناندز Leonel Fernandez رئيس جمهور «دومينيكن ريپابليك» ملاقات كرده بود (عكس بالا) ـ دو جمعه پيش از آن، كاسترو و در يك روز دو بار با هوگو چاوس رئيس جمهور ونزوئلا ديدار كرده بود. چاوس در پي پيروزي در رفراندم 15 فوريه آن سال به هاوانا رفته بود تا درباره گام هاي بعدي اش با فيدل كاسترو تبادل نظر كند. وي در اين سفر كه هر چند ماه يكبار تكرار مي شود با رائول هم مذاكره كرده بود (عكس زير)
| ||||
فحشاء و خودفروشی با استفاده از اینترنت ـ اعلام جرم یک سرکلانتر پلیس آمریکا | ||||
وی ضمن تشریح خطر انتقال خودفروشی از خیابان و براثل (Brothel = فاحشه خانه) به اینترنت که در دسترس خانواده هاست؛ به گزارشگران رسانه ها گفته بود که ابزارهاي آزادی بیان نبايد برای بسط فساد بکار روند و انتشار این نوع آگهی ها (اراتیک ادز) سوء استفاده از آزادی بیان است و باید از آن جلوگیری شود و او که منتخب مردم "شهرستان کوک" است گام نخست را در این راه برداشته است. چینیان از دیرزمان هربار که مقامات آمریکایی از محدودیت در آن کشور سخن به میان آورده بودند اشاره به خروج آنلاین های آمریکا از کنترل و انتشار چنین مطالبی کرده بودند. | ||||
برخي ديگر از رويدادهاي 7 مارس | ||||
| ||||
| ||||
| ||||
| ||||
| ||||
| ||||
| ||||
|
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۱۲/۱۶ ساعت 6:12 توسط شاگرد تاریخ
|