طهران قديم:

طهران 45 سال پيش شهري بود به وسعت تقريبي 21 كيلومتر مربع كه تعداد جمعيتش را بين 250 تا 300 هزار نفر تخمين مي زدند.تعداد جمعيت شهر از آن جهت معلوم نبود كه هنوز آمارو احصاييه معمول نشده، داشتن شناسنامه هم باب نشده بود و تا موقعي كه اولين سرشماري انجام گرفت تعداد جمعيت شهر را با حدس و گمان تخمين مي زدند. طهران صورت 8 ضلعي ناقص الاضلاعي داشت كه با خندقي كه به دورش حفر كرده بودند از اراضي اطرافش جدا مي شد و ارتباط آن با خارج شهر تنها به وسيله 13 دروازه اي بود كه اطراقش ساخته شده بود.

عرض خندق بيش از 6 تا 10 ذرع(1 ذرع معادل 1متر و 4 سانتيمتر) و عمق آن تقريبا 4 ذرع بود و آخرين خندق شهر بود كه در زمان ناصرالدين شاه حفر شده، محدوده شهر را نسبت به برج و بارو هاي كه در عهد شاه طهماسب صفوي كشيده شده بود و بيش از يك فرسخ محدوده نداشت تا چهار برابر وسعت بخشيده بود.

 

حدود جغرافيايي تهران در زمان مورد بحث عبارت بود از :

شمال : از شرق به غرب،در طول خيابان شاه رضا نرسيده به پيچ شميران تا كمي بعد از چهار راه كالج كه به شكل مايل به طرف غرب و خيابان سي متري ممتد مي گرديد.

غرب : از زير چهارراه شاه تا نزديك ميدان گمرك.

جنوب : در امتداد خيابان شوش تا ميدان شوش.

شرق : در مسير خيابان شهباز تا بعد از ميدان ژاله كه كج و معوج و با اضلاعي ناقص در جهات فرعي به يكديگر پيوسته هشت ضلعي نا متناسب شهر را به وجود مي آورد.

خيابان هاي مذكور غير از خيابان شوش كه بعد از همه احداث شد اولين خيابانهاي بودند كه در زمان پهلوي اول از زمين هاي دولتي،يعني خندق هايي كه پر شده اند به وجود آمد و با ايجاد آنها ضرر و زياني متوجه كسي نشد.

مشاغل تهران

 

اسلحه خانه

تا زماني که قشون ايران مرکب از پياده هاي چريکي و سوارهاي ايلاني بود . فرمانروايان خزانه اي از اسلحه ترتيب داده و آن را به شخص اميني مي سپردند تا در مواقع آرامش اسلحه کهنه و از کار افتاده را اصلاح کرده و در موارد جنگ افرادي را که به ميدان رزم مي رفتند مسلح مي کردند .

 

آسياب ها و عصار خانه ها

آسياب ها عبارت بودند از محوطه اي که در وسط آن دو قطعه سنگ از يک طرف با اهرمي به يک رأس چارپا مانند الاغ ، شتر ، قاطر و يا اسب متصل بود و با حرکت دوراني ، سنگ روي آسياب را به حرکت در مي آورد و با گردش اين سنگ ، آنچه مواد از قبيل نمک و دانه هاي زردچوبه و فلفل به وسط سنگ مزبور ريخته مي شد نرم مي گرديد . در قسمت بالاي متحرک جايگاهي بود که مواد خرد شونده را در داخل آن مي ريختند تا از داخل سوراخ به زير سنگ رفته و سپس خرد گردد . اما نوعي ديگر از اين آسياب ها وجود داشت که به نام عصارخانه معروف بود و اين عصارخانه ها به همان شکل و کيفيتي که گفته شد کار مي کردند با اين تفاوت که به جاي نمک و غيره مواد نباتي و روغني مثل کرچک و غوره و غيره را به داخل ان مي ريختند تا روغن و يا آب آنها گرفته شود .

 

ايشيک خانه ها

به کسي که امور مربوط به تشريفات را انجام مي داد ايشيک آقاسي مي گفتند و ايشيک آقاسي عرايض کساني را که از ولايات براي دادخواهي به دربار مي آوردند به عرض مي رساند .

 

بازار مفت برها

در تهران قديم در کنار خندق بيروني شهر بازاري بود به نام بازار مفت برها که مرغوبترين اجناس در آن فراهم مي گرديد تا آنجا که خريد دربار و درباريان نيز در آنجا صورت مي گرفت . بازاري که شامل همه نوع کالا مانند خوراک ، پوشاک ، خرازي ، بلور ، عطر ، عتيقه و ....

کله پزي ، نانوايي سنگکي ، آش فروشي ، فرني فروشي ، آجيل فروشي ، عطاري ، سقايي ، سقاخانه ، کلاهدوزي ، توتون فروشي ، سيگارپيچي ، سيگار فروشي ، ساعت سازي ، رنگرزي ، سلماني ، دندان کشي ( که جزو کار سلماني ها بود ) دندانسازي هاي خارجي ، نقالي و سخنوري ، مسگري ، صحافي ، چايخانه ، عيادوزي ، عطاري و نسخه پيچي از جمله مشاغل موجود در آن بود . همچنين بازار ارسي دوزها ، بازار خياط ها ( در جنوب امامزاده زيد ) بازار آهنگرها و بازار پالان دوزها از جمله بازارهاي موجود بود . تره بار فروشي نيز در ميدان امين السلطان قرار داشت .

 

تلگراف خانه

در سال 1274 ه.ق بناي آن شروع شد و در ابتداي امر رشته سيم آزمايشي آن به وسيله معلمين و استادان و شاگردان دارالفنون ميان تلگراف خانه و باغ لاله زاز داير شد و چند سال بعد عليقلي خان پسر رضاقلي خان هدايت ( ناظم سابق مدرسه دارالفنون ) از تهران تا سلطانيه و از آنجا به تبريز سيم تلگراف خانه را برقرار نمود . اين اقدام موجب گرديد که بعدها عليقلي خان به لقب مخبرالدوله معروف شده و وزير تلگراف کرد .

 

جارچي

زماني که روزنامه در ايران به شکل منظم منتشر نمي شد . جارچي ها مطالب مهم را به گوش مردم مي رساندند و مردم به گفته جارچي ها اعتماد داشتند رييس جارچي ها را جارچي باشي مي ناميدند.

 

 

چاي فروش هاي سيار

اين کاسب هاي دوره گرد سماور بزرگي را از حلبي و يا آهن سفيد همراه داشتند که آن را يک کمربند با خود حمل مي کردند علاوه بر اين کمربند يک کمربند ديگري هم قهوه چي به کمر مي بست که در آن براي استکان و نعلبکي ها جاسازي شده بود يک سطل آب و يک ظرف مخصوص ذغال و مقداري سوخت ديگر براي جوش آوردن آب سماور نيز از مضافات بسيار بود .

 

 

داروخانه

داروخانه شورين نخستين داروخانه اي بود که داروهاي فرنگي مي فروخت . پس از چندي موليون فرانسوي جهت تدريس در دارالفنون استخدام گرديد و داروخانه اي هم به نام خودش تأسيس کرد .

اولين داروي خارجي که به ايران آمد گنه گنه بود که يک پزشک انگليسي به نام کورمک براي عباس ميرزا نايب السلطنه فرزند فتحعليشاه وارد کرد که معالجه کننده تب نوبه بود .

 

زنبورک خانه

زنبورک تفنگ بزرگي بود که گلوله هايش به اندازه يک گردو بود و سه پايه داشت که آن پايه ها را روي زمين مي گذاشتند . زنبورک چي و زنبورکچيان نظامياني بودند که زنبورک داشتند و زنبورک چي باشي يعني رييس کل زنبورک خانه.

 

زيندار خانه

زيندارخانه زين و براق اسب ها را نگهداري مي کردند و در جايي به نام زيندارخانه آمد و شد داشتند

 

سرايدار خانه

سرايدار به نگهبانان عمارات دولتي و اثاثيه آن ها مي گفتند و اداره اي که اين اشخاص با آن سر و کار داشتند را سرايدار خانه مي گفتند.

 

سمسار هاي دوره گرد

غير از پيشه ها و کسب و کارهاي گفته شده در تهران قديم عده اي کاسب هاي دوره گرد بودند که در تمام مدت روز در خيابان ها و کوچه و بازار پرسه مي زدند و با فرياد کردن متاع و کالاي مستعمل از قبيل کت ، شلوار ، کلاه ، کهنه ، کفش ، خرده شيشه ، آهن پاره و غيره خريداري مي کردند .

 

شاطر خانه

شاطرها کساني بودند که درجلو اسب يا کالسکه شاه حرکت ميکردند تا اگر فرماني دهد ،براي اجراي امر حاضر باشند . رييس شاطرها را شاطر باشي مي گفتند.

 

فراش خانه

فراش ها کساني بودند که خلافکاران را به مجازات مي رساندند آنها در خانه اعيان مجرم را به رو خوابانيده و چند چوب به ران هايش مي نواختند . اما در کارهاي دولتي اشکلک و کند و زنجير به کار برده و حتي گوش و دماغ و دست بريدن و به طناب افکندن و سربريدن از وظايف آنها به شمار مي رفت.

 

 

کالسکه خانه

کالسکه خانه هم از عهد ناصري تشکيل شد و اين هنگامي بود که کالسکه به ايران وارد گرديد. کالسکه چي باشي رييس کالسکه خانه بود و کليه کالسکه چي ها تحت امر او بودند.

 

کشيک خانه

گارد مخصوص را مي گفتند که تحت رياست کيشيکچي باشي بود سواران کشيک خانه راغلام کشيک خانه هم ميگفتند و رييس آنها راکه بعد از کشيک چي باشي، شخص اول کشيک خانه بود قولر آقاسي باشي مي ناميدند مريض خانه نخستين مريضخانه اي که در تهران قديم داير گرديد . بيمارستان دولتي بود که در سال 1290 هجري قمري در خيابان مريضخانه ( خيابان سپه ) تأسيس گرديد . در حال حاضر اين مريضخانه بيمارستان سينا خوانده مي شود .

 

مير آخوندي

نگهداري حيواناتي مثل اسب و ماديان در اصطبل، کار ميرآخوندي بود .

 

سرگرمي پايتخت نشين ها:

خر بازي يا خر سواري

يکي از سرگرمي هاي جمعي مردم خربازي ( خرسواري ، يابو سواري ) بود و اين بازي و تفريح منحصراٌ مخصوص داش مشدي هاي خوش پوش بود که براي سوار شدن بر خرهاي معروف به خربندي و يا خرهاي دولايي به خيابان علاءالدوله ( فردوسي ) مي رفتند . در اين خيابان ده ها خر کوچک و بزرگ همراه پالان هاي ديدني و افسارهاي مزين به برنج و نقره و گل ميخ نقره کوبي شده و زنگوله هاي ريسه اي و پالان هاي مخمل و شال و ترمه و اطلس پرزرق و برق و دست و پا و بال و دم حنابسته و سم هاي سياه شده و منگوله هاي زيبا آماده شده بود .

خربازها و يا يابوسوارها نيز لباس هاي جالبي مي پوشيدند . مثلاٌ لباده هاي بلند از ماهوت و مخمل و رداهاي رالي و کپنک هاي نمدي و شال هاي ابريشمي و گيوه هاي آجيره و ملکي و غيره و اين خرسوارها در برابر چشمان صدها تماشاچي از حاشيه خيابان علاءالدوله و گاهي لاله زار بالا و پايين مي رفتند .

 

مسأله گوها يا مرشدها 

يکي از سرگرمي هاي تهراني ها مساله گوها يا مرشد ها بودند که با صداي رگه دار و زنگدار در ميدان ها و خيابان هاي دارالخلافه ، معرکه به راه مي انداختند . آنها معمولاٌ دو نفر بودند يکي خود مرشد ( مساله گو ) و ديگري بچه مرشد . به اين ترتيب که مرشد مسأله اي را در برابر جمعيت حاضر مطرح مي کرد و بچه مرشد به آن پاسخ مي گفت . اين مرشد ها معمولاٌ تا پولي از مردم جمع آوري نمي کردند شروع به مسأله گويي نمي کردند و گاهي اين حضرات مرشدها حرف هاي خود را در يک جاي حساس قطع مي کردند . الباقي را به روز ديگر حواله مي کردند تا خلايق را تشنه تر و مشتاق تر گردانند .

 

عکاسي

از ورود اولين دوربين عکاسي به ايران بيش از 150 سال مي گذرد . در اوايل سلطنت ناصرالدن شاه قاجار کلاسي در مدرسه داالفنون داير شد که جهت آموزش عکاسي به شاه زادگان و درباريان قاجار و توسط عبداله قاجار که مي توان به عنوان پدر عکاسي ايران از وي نام برد اداره مي شد .

ناصرالدين شاه به علت علاقه اي که خود به عکاسي داشت . عکاسي مي کرد و از آن دوران عکس هاي زيادي باقي مانده که در کاخ گلستان موجود است .

بعد از دارالفنون و عبداله قاجار ، عکاسي تدريجاٌ توسط اشخاصي مانند « آنتوان عکاس » ماشاءاله خان و روسي خان توسعه يافت و از حالت درباري خارج شد و فراگير شد . از جمله عکاسي هاي قديمي مي توان به فتوگرافي نهامي با بيش از 70 سال سابقه اشاره نمود که داراي آرشيو بزرگي از عکس هاي تاريخي مي باشد .

 

سينما

سينما از سال ها پيش وارد ايران شد و همان طور که مي دانيد فيلم هايي که در آن نمايش داده مي شد همگي فيلم صامت و غيرناطق بودند . اولين سينما در خيابان مريضخانه ( سپه ) به نام سينما سپه تأسيس گرديد که چندين سال مشغول کار بود .

 

اولين فيلم هاي صامت در سينما

در دي ماه سال 1309 هجري شمسي اولين فيلم ايراني در تهران به نمايش در آمد . اين فيلم صامت آبي و رابي نام داشت توسط فردي بنام اوانس اوگانپاسن نوشته و ساخته شده بود . اوگانپاسن اولين کسي بود که مدرسه اي براي تربيت آرتيست در ايران تأسيس کرد و براي ساختن اولين فيلمش نيز از شاگردان همين مدرسه استفاده کرد . هنرپيشگان اولين فيلم آبي و رابي که يک فيلم کمدي بود عبارت بودند از محمد ضرابي و غلامعلي سهرابي که يکي نقش فرد کوتاه قد و ديگري نقش يک فرد بلند قد را بازي مي کرد . در طول فيلم حوادث غيرمترقبه و جالب و خنده داري براي اين دو به وجود مي آمد . اين فيلم براي اولين بار در سينما ماياک تهران به نمايش در آمد و طبق روايتي مي گويند که در يک حادثه آتش سوزي در اين سينما فيلم آبي و رابي از بين رفته است . پس از فيلم آبي و رابي اوگانپاسن دست به کار ساخت دومين فيلم خود به نام حاجي آقا آکتور سينما مي شود را شروع کرد و اين فيلم پس از طي مراحل توليد در اواخر سال 1312 ه.ش آماده نمايش شد ولي در همين زمان تب اولين فيلم ناطق فارسي همه گير مي شود و اين نمايش گر چه جزو اولين فيلم هاي ايراني بود توفيقي براي سازندگانش به بار نياورد و بلکه تا حدودي باعث ورشکستگي آنان نيز شد .

 

 

اولين فيلم ناطق ايراني

فيلم دختر لر اولين فيلم ناطق ايراني است که در اوايل سال 1312 هجري شمسي به نويسندگي و بازيگري نقش اول و کارگرداني هنري ، عبدالحسين سپنتا در بمبئي شروع به فيلمبرداري مي شود و پس از اتمام کار فيلم دختر لر در سال 1312 هجري شمسي در تهران به روي پرده مي رود و از همان روزهاي آغاز نمايش با استقبال چشمگير و بي سابقه اي مواجه مي شود . در آن زمان سينماهاي تهران هفته اي يک تا دو فيلم عوض مي کردند ولي اين با سينماهايي که اين فيلم را نمايش مي دادند سنت شکني را آغاز کرده و به علت فروش بسيار خوب آن مدت زيادي اين فيلم را بر روي پرده باقي گذاردند به طوري که حدود يک ماه سينما ماياک و 110 روز سينما سپه در اوايل کار به نمايش اين فيلم پرداختند و پس از آن بارها اين فيلم در سينماهاي مختلف به روي پرده رفت .

سپنتا را مي توان پدر سينماي ناطق ايران ناميد وي زماني دست به ساخت فيلم ناطق ايراني زد که ميزان آگاهي داده و آنها را با فرهنگ و گذشته خويش آشنا سازد از کارهاي بعدي سپنتا هم روشن مي گردد که وي تا چه اندازه سعي در احياي فرهنگ ايران داشت . فيلم هاي ديگر او عبارتند از : فردوسي ، شيرين و فرهاد ، چشم هاي سياه ، ليلي و مجنون ، و چند فيلم کوتاه ديگر .

 

 

نمايش لوطي عنتري

تماشاي لوطي عنتري هم از جمله سرگرمي هاي مردم تهران قديم بود و به کمک يک کمانچه ، عنتر يا ميمون تربيت شده اي را در حضور مردم به رقص و عمليات شگفت آور وار مي داشتند . گاهي به جاي يک عنتر ، خرس هاي کوچک دست آموز وظيفه اجراي نقش عنتر را به عهده داشتند و حرکاتي جالب را در معرض ديد تماشاگران قرار مي دادند . لوطي عنترها به طور سيار نمايش مي دادند و در کوچه و خيابان ها با نواختن ضرب اهل محل را خبر مي کردند .

 

تعطيلى هاى عيد و عزا

پيش از مشروطه تمام تعطيلى هاى عيد و عزا(به استثناى تعطيلات نوروز) با حساب قمرى تعيين مى شد و بيشتر جنبه مذهبى داشت. مهمترين رويداد مذهبى عيد قربان بود كه هنوز هم به اهميت خود باقى است؛ تنها در آن ايام عيد قربان يك هفته تعطيل مى شد. از عيد قربان تا عيد غدير كه به سلسله جليله سادات تعلق دارد و در طول اين يك هفته مردم مشغول گردش و مهمانى مى شدند. بازار تك و توك باز مى ماند. اداراتى هم كه وجود نداشت، فقط پستخانه و تلگرافخانه مرتب كار مى كرد. مكتب خانه ها هم غالباً يك هفته تعطيل مى كردند؛ چون معتقد بودند كه تحصيل ميان دو تعطيلى ميمنت ندارد. عقدكنان و عروسى با هم بيشتر ميان اين دو عيد واقع مى شد زيرا ماه محرم و صفر در پيش بود، كه در حال حاضر هم اين سنت پسنديده همچنان باقى است.

 

 

* اوقات فراغت تهرانى ها

مردم تهران به مناسبت فصل، برنامه خود را تغيير مى دادند، يعنى اگر زمستان نبود يكى از جاهاى ديدنى و گردشگاه، باغ وحش دوشان تپه كنار قصر فيروزه بيرون دروازه دوشان تپه(شرق تهران) بود كه با درشكه به آنجا مى رفتند. بعد ها با راه اندازى اتوبوس، در ايام تابستان رفتن به شميران به ويژه محله هاى قلهك، تيفستان و زرگنده، تجريش، دركه و دربند مورد توجه قرار گرفت.

«مهمانى دانگى»كه امروز آن را «پيك نيك»مى گويند در روزهاى تعطيل معمول بود، زيارت حضرت عبدالعظيم(ع) نيز در چهار فصل سال از جمله برنامه هاى لازم الاجرا به شمار مى رفت. عامه مردم در خيابان ها و ميدان ها و بازارچه ها پراكنده مى شدند. مهمترين تفريح آنها در تعطيلات نشستن پاى معركه مارگيرها، شعبده بازها، پهلوان پنبه ها، دراويش و پرده خوان ها و امثال آن بود.

 

* جشن تولد در موسم تعطيل

ناصرالدين شاه بعد از مسافرت به فرنگ و ارتباط با فرنگى ها، روز تولد خود را جشن گرفت كه يكى از روزهاى تعطيل عهد ناصرى روز تولد شاه به حساب قمرى ششم ماه صفر بود. مردم مذهبى آن زمان خيلى از اين بابت رنجش داشتند زيرا اين جشن درست در وسط دو ماه محرم و صفر كه ايام عزادارى است برگزار مى شد.

ترتيب جشن، به اين صورت بود كه شب جشن در خيابان باب همايون جلوى سر در الماسيه آتش بازى مى كردند شاه در بالاخانه مى نشست و صحنه را تماشا مى كرد. موزيك مخصوص دارالفنون هم به اين مناسبت پاى سردر آهنگ هاى شاد مى نواخت. از اعيان و اشراف و رجال دعوت شده به مجلس نيز در محوطه سردر الماسيه پذيرايى به عمل مى آمد. فردا هم شاه سلام مى نشست. نايب السلطنه پسر دوم شاه هم يك ميهمانى مفصل به صرف شام مى داد كه نمايندگان خارجى و رجال را دعوت مى كرد.

اعتمادالسلطنه در منتظم ناصرى تفصيل اين جشن ها و ميهمانى ها را در يادداشت هاى خود به طور مشروح آورده است.

تولد مظفرالدين شاه نيز چهاردهم جمادى الثانى بود: در آن موقع هم مراسم آتشبازى و سلام انجام مى گرفت اما اين پادشاه برعكس پدرش سر پرشورى نداشت و بيشتر اوقات را با درباريان و محارم خود كه در مدت چهل سال وليعهدى يار غار او بودند به سر مى برد.

 

 

* تفريح مردانه

قهوه خانه ها در ايام تعطيل پاتوق كاسب ها مى شد كه جولانگاه درويش سخنور، نقال، لوطى عنترى و شعبده باز بود. مهمترين قهوه خانه هاى آن روز تهران يكى قهوه خانه باغ ايلچى و ديگرى باغچه حياط شاهى معروف به باغچه على جان بود. قهوه خانه باغ ايلچى در اواخر بازار عباس آباد ميان گذر لوطى صالح و گذر قاسم خان و همان محل سابق سفارت روس كه «گريبايدوف»وزير مختار وقت روس در زمان فتحعلى شاه را در آنجا كشتند از آن روز به نام باغ ايلچى خوانده مى شد. اين باغ بزرگ چند هزار متر فضاى مشجر داشت، شب و روز داير بود.

در ايام عيد دسته خيمه شب بازى در آن راه مى انداختند و جز زن ها تمام طبقات به آنجا مى رفتند و به قدرى اين گردشگاه شهرت پيدا كرده بود كه بعضى از شب ها عيد ناصرالدين شاه و دامادش مجدالدوله با كلاه نمدى و پستك و لباس مبدل به تماشاى اين گردشگاه مى آمدند.

در اين قهوه خانه چايى جفتى سه شاهى، قليان دانه اى صد دينار، ترش(ليموى دم كرده) و گل گاوزبان استكانى صد دينار و ناهار چلوخورشت پانزده شاهى بود. ديگر قهوه خانه معروف تهران قديم، باغچه على جان(حياط شاهى) واقع در عودلاجان كه آنجا هم در ميان رندان شهرت داشت و ايام تعطيل مركز ارباب ذوق بود.

على جان پيشخدمت اين قهوه خانه و اهل دل آنجا را بر قهوه خانه باغ ايلچى ترجيح مى دادند. على جان بعدها قهوه خانه را ترك كرد و به خدمت دولت درآمد و از رجال مهم آن زمان شد. اعيان و اشراف كه نمى توانستند قهوه خانه بروند در ايام تعطيل ميهمانى دوره راه مى انداختند.  

استاد سيد جعفر شهيدى - مردم شناس معروف - در اين زمينه حرف هايى دارد: « قهوه خانه يكى از تفريحگاه هاى مردم تهران بود؛ يعنى محلى كه همه گروه ها را به طرف خود كشيده، براى هر دسته اى تفريحات و وسايل سرگرمى مخصوص شان را فراهم مى كرد. در زمان مورد ذكر نه تنها مردم تهران، بلكه جماعات همه شهرها و روستاهاى آن در راحت خيال و آسايش تام و تمام فكرى و روحى بوده چيزى جز مشغوليات نمى خواستند و به همين خاطر هم وسايل آن برايشان در انواع سرگرمى و مشغوليات فراهم آمده بود... »

به جز دو قهوه خانه معروف باغ ايلچى و باغچه على جان، ديگر قهوه خانه هاى معروف تهران قديم عبارت بودند از: قهوه خانه «پنجه باشى»زير شمس العماره، قهوه خانه «فراش باشى»در بازارچه قوام الدوله، قهوه خانه «فخرآباد»دروازه شميران، قهوه خانه «حسن ناروند»ميدان شاه(قيام)، قهوه خانه «شاغلام»بازار امين السلطان، قديمى ترين قهوه خانه تهران قهوه خانه «چال»نام داشت كه محل آن در خيابان مولوى، بازار حضرتى جنب كوچه ارامنه بود. اين قهوه خانه از زمان فتحعلى شاه قاجار داير شد و تا اواخر سلطنت احمدشاه پابرجا بود. اين قهوه خانه پاتوق بنا، شيروانى ساز و خرپاكوب و اره كش بود و يكى از مهم ترين پاتوق هاى قهوه خانه اى به شمار مى رفت.

آخرين نسل از قهوه خانه هاى قديم تهران كه در سال ۱۳۴۴(۴۳ سال پيش) برچيده شد، قهوه خانه معروف «رجب تنبل»واقع در باغ فردوس مولوى بود كه آنجا علاوه بر نقالى، خيمه شب بازى هم رواج داشت و عصرها هم بساط عرضه سيراب و شيردان پهن مى شد. به طور كلى زمانى كه سينما، راديو و تلويزيون، كتابخانه، باشگاه و پارك نبود همه راه ها جهت گذراندن ساعات فراغت به قهوه خانه ختم مى گرديد. به همين دليل در هر محله تهران در كنار نانوايى، قصابى و بقالى، قهوه خانه نيز جاى ويژه اى داشت. البته اين تركيب تا دهه ۵۰ ادامه يافت كه بتدريج از رونق افتاد.

 

* اعياد مذهبى

يكى از اعياد مذهبى عيد فطر است كه دراين روز مؤمنين صبح عيد براى نماز به خارج شهر مى روند. محل هايى در جنوب خيابان شوش فعلى و شرق خيابان ۱۷ شهريور(اراضى احمديه) كه در حقيقت مصلاى آن روزهاى تهران و ميعادگاه نمازگزاران عيدفطر بود ضمناً آنها هم كه به نماز عيد نمى رفتند، نبودند براى اين كه به آزادى عيد را برگزار نمايند همراه نمازگزاران به خارج شهر مى رفتند و به قول قاآنى مى گفتند:

عيد رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شكر كه اين آمد و صد حيف كه آن رفت

 

از ديگر اعياد، جشن ميلاد ائمه معصومين است كه همچنان با شكوه درحال حاضر هم برقرار است. در ميلاد با سعادت پيامبر(ص) روز هفدهم ربيع الاول، علاوه بر مساجد و تكايا در بسيارى از خانه ها مولودى نيز مى خواندند.

 

آن روزها كه وسايل سريع السير نبود، مردم مثل حالا نمى توانستند ظرف چند ساعت جهت زيارت به مشهد، كربلا، مكه و سوريه بروند بنابراين گردش و زيارت آنها، حضرت عبدالعظيم بود.

 

كسانى كه مى خواستند ماه محرم در كربلا يا مشهد باشند؛ از اول ذى الحجه تدارك راه مى ديدند و چه بسا كه باز هم در موقع مناسب به مقصد نمى رسيدند. يكى ديگر از گردشگاه هاى زيارتى تهران، امامزاده حسن سر راه تهران به قزوين آن زمان بودكه در ۲۸ صفر روز شهادت امام حسن مجتبى(ع) حال و هواى خاصى داشت. اشخاصى كه نذرشان شله زرد بود سعى مى كردند، شله زرد را همانجا در امامزاده حسن بپزند و يا شله زرد را از تهران به آنجا حمل كنند.

 

بعضى از سال ها فرنى فروشى هاى تهران كار نذرى را آسان مى كردند به اين معنى كه خودشان در امامزاده حسن شله زرد عالى مى پختند و به صاحبان نذر مى فروختند آنها هم بدون اين كه متحمل زحمتى بشوند پولى مى دادند و همان جا نذرى حاضر و آماده را به دست مى آوردند.

 

پس از ورود اتومبيل به ايران به ويژه تهران كه پس از قاجاريه فزونى يافت؛ در كنار ديگر تحولات و تحميل فرهنگ هاى وارداتى و تغيير روش هاى سنتى به مدرن، ديگر قهوه خانه پاسخگوى اوقات فراغت نبود و درشكه هم تنها وسيله رفت و آمد به حساب نمى آمد. روزنامه اطلاعات درتاريخ ۱۶ مرداد ۱۳۰۹(هشتاد و هشت سال پيش) با درج دو تيتر جداگانه و دو مطلب مجزا تحت عنوان:

«مردم وسيله تفريح ندارند»و «اتومبيل و سرآغاز گرفتارى هاى مردم»چنين نوشت: در مملكت ما به واسطه عدم وسايل تفريح و تفرج حقيقتاً كسى كه بخواهد در ۲۴ ساعت دو ساعت وقت خود را صرف تفريحاتى بكند متعجب خواهد بود چه بكند. هيچ نيست. نه گردشگاههاى مخصوص و نه كنسرت ها نه نمايشات، نه تئاترها و مجالس تفريح ديگر. درنتيجه همين عدم وسايل است كه فوج فوج جوانان اين مملكت خود را در ميان امراض گوناگون و خطير انداخته نسل آتيه را تهديد مى نمايند يا دچار انواع اخلاق سوء و نااميد گرديده و ناراحتى خود و خانواده را فراهم مى سازند.

 

ولى اميدواريم به طورى كه درنظر گرفته شده متدرجاً داراى هرگونه وسايل تفريح و گردش بشوند زيرا آنچه را كه اكنون داريم خيلى ناقص و مثل اين است كه هيچ نداريم.

 

 

مراسم ازدواج در تهران قدیم

در قدیم الایام، مراسم خواستگارى در تهران داراى رسم و رسومات خاص خود بوده است آیین ازدواج به این صورت بوده که مادر فردى که تصمیم به ازدواج و همسرگزینى داشته به تنى چند از زنانى که کارشان پرس و جو و یافتن دختر مناسب و مورد نظر است، مى سپرد. اگر دخترى با شرایط مناسب سراغ دارند به وى معرفى نمایند پس از مدتى یکى از این زنان دخترى را انتخاب و به همراه یک یا چند نفر از زنان خانواده داماد سرزده به خانه او مى رفتند تا دختر را ببینند.

دختر دم بخت و مورد نظر مدتى پس از ورود خواستگاران با کاسه اى آب وارد اتاقى که در آنجا خواستگاران نشسته بودند مى شد و آب را به آنها تعارف مى کرد و کنارى مى نشست، در این هنگام یکى از زنان خواستگار (که معمولاً مسن تر و با تجربه ترین بود) به نزد دختر رفته و چادر یا چارقد او را کنار مى زد و دستى به سرش مى کشید و موهایش را جابجا مى کرد تا مطمئن شود دختر کم مو یا موهایش عاریتى نباشد. بعد از آن به نحوى زیرکانه از دهان، زیر بغل و بدنش، بو مى کشید تا مطمئن شود آن دختر بوى بد نمى دهد.

پس از طى این تشریفات و مورد پسند واقع شدن دختر، خواستگاران به خانه برگشته و آنچه را دیده و مشاهده کرده بودند با جوانى که قصد ازدواج داشت در میان مى گذاشتند در صورت موافقت وى، پدر داماد همراه با چند تن از بزرگان و ریش سفیدان فامیل به خانه دختر رفته و به اصطلاح شیرینى مى خوردند.

فرداى آن روز مادر، خاله، عمه و دیگر اقوام نزدیک داماد براى «بله برون» به خانه عروس رفته و راجع به مهریه و روز عقد و مسائلى از این قبیل صحبت مى کردند. پس از چند روز از طرف خانواده داماد هدایایى که در چندین و چند مجمعه قرار داده شده بود به منزل عروس فرستاده مى شد که از جمله هدایا مى توان به شیرینى و میوه هاى فصل اشاره داشت.

پس از خواستگارى و پسند طرفین و انجام مراسم «بله برون» قرار خرید وسایل عروس، گذاشته مى شد. براى این خرید یک یا دو نفر از خانواده عروس و داماد انتخاب مى شدند. معمولاً مادر و خواهر عروس و داماد از جمله کسانى بودند که حق حضور در مراسم خرید را داشتند. لازم به توضیح است این خرید بدون حضور عروس و داماد انجام شده و در عوض نمایندگان آنان به سلیقه خود وسایل مورد نیازشان را خریدارى مى کردند ضمن اینکه تمامى خرج خریدها به عهده داماد بود.

چند روز قبل از سر گرفتن مراسم عروسى، مراسم جهازبران بود.

براى بردن جهیزیه چند نفر طبق کش به همراه چند قاطر اجیر شده تا جهیزیه عروس را به خانه داماد حمل کنند که عده اى نقاره زن نیز آنها را همراهى و در طول راه به هنرنمایى مى پرداختند. قبل از رسیدن این گروه به خانه داماد، چند تن جلوتر به خانه داماد رفته و جاهایى از منزل داماد را که براى سکونت عروس در نظر گرفته شده بود نظافت و به اصطلاح آب و جارو مى کردند.

هنگامى که جهیزیه به خانه داماد منتقل مى شد فردى از طرف خانواده عروس صورت اسبابى را که آورده بودند به داماد نشان مى داد و از وى رسید مى گرفت علاوه بر آن دادن انعام به طبق کش ها و نقاره چى ها جزء وظایف داماد محسوب مى شد طبق کش ها علاوه بر انعام مزبور اجازه داشتند نقل و پارچه هاى کف طبق ها را که به منظور تزیین، تدارک دیده شده بود براى خود بردارند. ضمن اینکه وسایل جهیزیه طبق توافقى که قبلاً میان خانواده هاى عروس و داماد صورت پذیرفته بود تهیه مى شد.

 

روحیه‌ی تهرانی‌ها

برای مردم تهران به خاطر روح راحت‌طلبی‌شان از اول «حَمَل» یعنی فروردین فعالیت و کسب و کار تقریبا تعطیل و عیش و خوشگذرانی، مثل تماشای سبزه و صحرا و لمیدن کنار آب روان و سیر و سیاحت به پیش می‌آمد تا اواخر پاییز که هوا رو به سردی و گزندگی نهاده به خانه و دکان و کسب و کار معاودت بکنند. اما این نیز اندکی به طول نمی‌انجامید که برودت هوا روبه صعوبت نهاده مجددا فعالیت و کار را کنار نهاده، همراه پرندگان به لانه‌ها بازگشته، شعار «تابستان تندرستی- زمستون زیر کرسی» را دنبال بکنند و در هر صورت آن‌چه تحت‌الشعاع جمیع عقاید اهالی بود: کمتر جان کندن و بیشتر لذت بردن و کمتر دویدن و زیادتر لمیدن و به قول معروف «دنیا را اوف و پلو را پوف» گفتن و دل به آن نبستن و عقیده‌ی «آنچه خوردی بردی، هر چه نخوردی سپردی» و تربیت بی‌آلایش و بی‌نیازی و قناعت و «دَم غنیمت دانی» و دل به مال و منال نداشتن و درویش و قلندری و عوالم آن در حدی که «سگ کجا لانه کجا؟» شاهد زنده‌ی روحیه‌ی آنان بشمار می‌آمد، که سگ در سرمای زمستان همواره با خود می‌گوید اگر تابستان شود لانه‌ای چنان و اسباب آسایشی چنین برای زمستان فراهم می‌آورم و چون زحمت آن مرتفع می‌شود به جست و خیز درآمده می‌گوید سگ کجا لانه کجا و برنامه گذشته و استخوان‌خواری را دنبال می‌کند تازه در حد اعلا و در صورت مال‌اندیش بودن که مگر آرد و بلغور و نان خشک و قرمه‌ای[گوسفند تازه را قطعه قطعه کرده در کمی آب پخته، سپس در روغن خود او که از روی دیگ گرفته بودند با کمی پیاز سرخ کرده نمک زده در کوزه یا شکنبه‌ی خود گوسفندکه تمیز کرده بودند ریخته در جای خنک می‌آویختند. برای مصارف زمستان و غذاهای حاضری. ترتیب ریختن در شکنبه هم آن بود که شکنبه را پس از شستن باد کرده چوب تراشیده کلفت یا استکانی بر دهانه‌اش قرار داده بالای آن‌را نخ می‌بستند و آویزان کرده خشک می‌کردند «استکان یا چوب هم برای آن بود که جرائی برای ریختن قرمه داشته باشد.» آب قرمه را هم در روز قرمه‌پزان اختصاص به مهمانی قرمه داده همسایه‌ها را دعوت کرده نان ترید نموده با ترشی می‌خوردند.] ذخیره کرده سه ماهه‌ی زمستان را آذوقه داشته باشند و دل به بادهایشان که همان آرد و بلغور را هم پشت پا زده رزق را از طرف خدا دانسته، هیچ روزی را برای کسی بی‌روزی نمی‌دانستند که در هر صورت ازجایی فراهم خواهد گردید.

دیگر ساده دلی، خوش‌قلبی، بی‌شیله پیله‌گی، روراستی، رفیق‌دوستی، مهمان‌نوازی و غریب‌نوازی، خوش رویی و دست و دل بازی، خوش باوری و زودباوری، ناموس پرستی، مروت و مردانگی، درویش صفتی و عاشق پیشه‌گی، صورت پسندی، بی‌قید و بندی، ولخرجی، بی‌خیالی، لاابالی‌گری، تک‌روی و تک‌تازی و در مشکلات و مسائل زندگی معتقد به (آخرش یک طوری می‌شود). در معایب افراط و تفریط در کل امور، همراه نافرمانی و یاغی‌گری و میل به آزاد زیستی و سرخودی.

افراط و تفریطی غلیظ‌تر از ته سوزن تو رفتن و از در دروازه تو نرفتن و فرمان‌ناپذیری‌ای که به هیچ قانون و قید و قرار و قیادت و قائد سرتسلیم نداشته مگر به آن وادار بشوند، در بازگشت همه‌ی این صفات به راحت‌طلبی و خوش‌گذرانی و دَم غنیمت دانی و آزاد زیستی، در آن حد که جهانگردان و مورخان آنان را یاغیان به دور از خانه و کاشانه معلوم بکنند. در حالی که نه چنین و فرار از تمرکز و خانه و قانون و قیدو قرار به خاطر همان راحت‌طلبی و به اختیار خودزیستی‌شان بوده که آقا بالاسر و اسباب مزاحمت نمی‌خواسته همه را مخل راحت می‌دیده‌اند.

 

تفریح و تفریحگاه‌های تهران قدیم

تقریبا چهار طرف تهران را باغات مشجر و سبزه‌زارهای متعدد در بر می‌گرفت، باغ و باغچه‌های سبز و خرمی که هم وسیله هواخوری و خوشگذرانی مردم بوده، هم کمک به تصفیه‌ی هوا می‌نمود و میوه‌جات و سبزیجاتشان که برای فروش به شهر می‌رسید. باغات مذکور توسط رعایا و خرده مالکین اداره می‌شد و باغات در و دیواردار را اعیان و رجال در اختیار داشتند که بتوانند عیش و طرب‌های خود را در آن‌ها بدون مزاحم برگزار بکنند.

این اماکن نیز تفریحگاه‌های مردم تهران و عبارت بود از: دهات و قراء و قصبات و پستی بلندی‌های شمیرانات مانند تجریش، پس قلعه، دربند، توچال، آبشار، امام‌زاده ابراهیم، دزاشیب، سلطنت‌آباد، اقدسیه، قلهک، زرگنده، جُوِستان، امام‌زاده قاسم، گلاب‌دره، ناودانک، نیاوران، فرمانیه، استخر ملک، اوین، درکه، امام‌زاده صالح، لویزان، رستم‌آباد، اختیاریه، جماران، کن، سولقان، باغ فیض، طرشت، فرحزاد، یونجه‌زار، امام‌زاده داوود، ونک، آسیاب فرمانفرما. دیگر تمام محوطه‌ی خارجی آسیاب‌های اطراف شهر که آب و درختی از آن به نظر می‌رسید. دیگر هر دِه و باغ و سبزه‌زار و آبادی‌ای که درخت و سایه و آبی از آن سراغ می‌شد، مانند: منصورآباد، دولت‌آباد و هر باغچه و مزرعه و تفرجگاهی، اعم از شخصی و وقفی و اجاره‌ای که اذن دخول در آن می‌یافتند! مثال باغ‌های عشرت‌آباد، یوسف‌آباد و دیگر: فضای امام‌زاده‌ها و باغ‌ها و باغات و درختکاری و سبزه‌زارهای اطراف آن‌ها مانند شاه‌عبدالعظیم و باغات وقفی اطراف آن امثال: باغ ملک، باغ طوطی و صحن و اطراف و آب و سایه‌های آن. امام‌زاده حسن، امام‌زاده معصوم و خلاصه هر نقطه‌ای که آب و درخت و سبزه و صفایی داشته می‌توانستند اوقاتی را در آن گذرانده به استراحت و تفریح بپردازند، که البته اماکن زیارتی مخصوص متشرعان و غیرالوات‌ها و باغ و باغات دور دست‌تر و غیرزیارتی برای داش‌مشدی‌ها و خوش‌گذران‌های بی‌بند و بار می‌آمد.

از اول بهار مردم دسته دسته در مواقع فراغت به یکی از این اماکن رو آورده، یعنی از شهر و مشغله‌ی آن به در زده وقت‌گذرانی می‌کردند و این هواخوری‌ها و تفریحات مستمر همچنان ادامه داشت تا فصل خزان و برگ‌ریزان که پرندگان ییلاق قشلاق کرده آن‌ها نیز به خانه لانه‌های خود سر بکنند.

تهرانی یعنی خوش‌گذران و بی‌خیال که از هر فرصت استفاده کرده خلاف روحیه‌ی زیردرروی و دفع‌الوقت در امور مثبت زندگی در طریق خوشگذرانی هر دقیقه و لحظه را غنیمت دانسته هیچ فرصت را از دست نگذارد و از این رو چندان‌که نسیم نوروزی شاخه‌های درختان را به جنبش درآورده زحمت لشکر سرما از سرشان برمی‌خواست جمع‌جمع و دسته‌دسته راه طرفی از اطراف شهر را در پیش گرفته، پای آب و کنار سبزه‌ای آرمیده خود رادر اختیار طبیعت می‌گذاردند و شاید اگر در میان دراویش و اهل تصوف مملکت کسانی یافت می‌شدند که عالَمِ «دم غنیمت است» رادر کمال عقیده و ایمان پیروی داشتند همان مردم تهران و نژاد اصیل همین آب و خاک بودند که جز بر آن و بر آن‌چه که ساعت و دقیقه و لحظات ایشان را شادمان داشته باشد نمی‌اندیشیدند.

بدین سبب تا آن‌که این تعیش را بهتر تکمیل نموده آن‌را به سر حد کمال برسانند در این خوش‌گذرانی‌ها نیز قانونی به نام «دانگ» (سهم، قسمت) داشتند که مخارج هر گردش و عشرت را در شبانگاه همان روز به سهم و تقسیم آورده میان خود سرشکن می‌کردند تا تحمیلی بر یکدیگر نکرده باشند و از همین جهت هم بود که دوستی‌هایشان خلل‌ناپذیر گشته عمری بدون دلخوری از هم و ریب و ریا دوام می‌نمود، مگر مهمانی‌ها و ضیافت‌های دعوت از یکدیگر که از این اصل برکنار و جان‌نثار می‌کردند.

قانون دانگ هم به این صورت بود که برای گشت و گذار خارج شهر «مادر حساب»ی داشتند که کار خرید و خرج و دِه و داد را به عهده‌ی او می‌گذاشتند و برای آن‌که تحمیلی به جیب او نشده و احیانا در مضیقه بی‌پولی و خجالت تنک‌مایگی قرار نگرفته باشد هر یک قبل از حرکت علی‌الحساب مبلغی پرداخته در آخر حساب می‌کردند، یا یک نفر خود، داوطلب خرج شده آخر وقت تسویه می‌نمود، که توضیحا این قرار و قاعده خاصه‌ی گردش و تفریح خارج شهر و دروازه و سفر و اجتماع و مثل آن بود و در خانه و منزل و دکان و داخل و در و بیرون‌های دو سه نفره هرگز این قرار برقرار نمی‌گردید که دوستی و رفاقت و مصاحبت برایشان ارزشمندتر از این می‌آمد، اگرچه در آن صورت نیز هر یک ملاحظه‌ی دیگری را نموده حساب «یک سربنشین، یک سر پاشو» را که اگر جایی او دست در جیب کرده این در جای دیگر دست به جیب بکند و اگر آن، دفعه‌ای جُورِ این را کشیده مرتبه‌ای هم این رنج آن را تحمل نماید نگاه می‌داشتند.

همچنین بود قانون خدمات این گشت و گذارهاکه آن نیز میان همه تقسیم شده، یکی پخت و پز و بساز و بیارش را به عهده می‌گرفت و یکی امر نظافت و جاروی و آب‌پاشی مکان را عهده‌دار می‌گردید و یکی خرید اشیا را متقبل گشته، یکی کار چای و سماور و یکی شست‌وشوی استکان نعلبکی قوری آن‌را به گردن می‌گرفت و به همین ترتیب، یکی دیگ و کماجدانش را بار گذاشته یکی هیمه جمع کرده، آن دگری آبش را می‌آورد و آن سفره گشوده، این سبزی، میوه افشره‌اش را می‌گذاشت و یکی سفره را جمع کرده، یکی ظروفش را می‌شست و شاد و خوش و خرم شروع کرده، خوش و شاد و خندان از هم جدا می‌شدند و همه حساب هم‌دگر را داشته تحمیلی بر یک‌دگر نمی‌شدند، در قاعده و قانون درویشی و درویش صفتی که هیچ یک کَلّ و سربار دگری نبوده، اولِ رفاقت را صفا و صداقت و ملاحظه و دوام آن‌را در یگانگی و برابری و برادری و یک سوزن به خود زدن و یک جوالدوز به دیگری دانسته، رندی و زیرکی و مفت خود دانی به فکر خود نمی‌گنجاندند. در فرایاد داشتن رویه‌ی پسندیده‌ی نصفت و مرافقت از صوفیان و قلندران که هرگاه گردهم آیی و ملاقات هم را طالب می‌شدند اگر یکی «دیگ جوش»اش را بار گذاشته بود یکی نانش را می‌برد و یکی پیازش را و برای چای و قلیانش یکی ذغال و یکی قند و آن دگری تنباکویش را وسط می‌گذاشت، همچنین دیگر حوائج و امور و خدمات آن را که هر یک چیز و امریش را متقبل می‌گردید.

دروازه هاي داخل شهر :

غير از دروازه هاي سيزده گانه اطراف شهر كه در امتداد خندق ها شهر را محاصره داشتند دروازه هاي ديگري نيز در داخل،يعني در مركز شهر وجود داشت كه حدود ارگ شاهي و عمارت شاهي و كاخ هاي سلطنتي را از شهر مجزا مي كرد و عبارت بودند از :

1- دروازه خيابان چراغ گاز : در شرق ميدان سپه و اول خيابان اميركبير كه با آجر و گچ و بدون زينت ظاعر ساخته شده بود و شايد عمر و فرصت سازنده به تكميل ساختمان آن كفاف نداده بود.

2- دروازه ناصريه : ابتداي خيابان ناصر خسرو در ضلع جنوب شرقي ميدان سپه،مقابل تلگرافخانه.

3- دروازه باب همايون : اول خيابان باب همايون مشرف به ميدان سپه،يعني در قسمت جنوب غربي آن، مقابل ديوار غربي پست و تلگراف،يا سر در نقاره خانه كه در اعياد و جشنها بر سر در آن نقاره مي نواختند و بعد از خرابي آن دروازه و نقاره خانه اي شبيه به آن جلو ميدان مشق به دستور سردار سپه بنا شد كه تا كنون برقرار ميباشد،اما آن گيرندگي و ظرافت را نتوانست بدست آورد.

4- دروازه خيابان علاءالدوله : اول فردوسي،مشرف به خيابان سپه.

5 و 6 – دروازه هاي باغشاه و لاله زار : در زمان خود قاجار براي عبور و مرور واگن برداشته شد و اثري از آنها نمانده بود.

7- دروازه ارك : جنوب ميدان ارك كه بر سر در آن نيز نقاره خانه ساخته شده بود.

8- دروازه نو : بر خلاف نامش دروازه اي كهنه بود در انتهاي بازار عباس آباد كه از دوران صفويه برجاي مانده،مخروبه آن هنوز باقي است.

9- سر در الماسيه : انتهاي خيابان باب همايون سر دري دروازه مانند داشت كه باغ اندرون شاهي را به خارج مرتبط مي كرد،شبيه به ديگر دروازه ها و با بسته شدن آن دروازه ها راه رفت و آمد به اندرون قطع مي گرديد.

 

دروازه هاي اطراف شهر :

در هر طرف از جهات چهارگانه شهر سه دروازه نيز وجود داشت كه عبارت بودند از :

شمال : دروازه شميران (حدود سر پيچ شميران فعلي يعني محل تقاطع خيابان كورش كبير و شاهرضا) و دروازه دولت (محل تلاقي خيابان هاي سعدي شمالي و شاهرضا و روزولت) و دروازه يوسف آباد (چهارراه كالج)

غرب : دروازه باغشاه (انتهاي خيابان سپه) دروازه قزوين ( ميدان قزوين) و دروازه گمرك (انتهاي خيابان اميريه رو به ميدان گمرك)

جنوب : دروازه خاني آباد (ميدان خاني آباد در محل تلاقي خيابان خاني آباد يا مولوي با خيابان شوش) دروازه غار(فاصل بين خاني آباد و ميدان شوش) دروازه شاه عبدالعظيم (ميدان شوش ابتداي جاده شهر ري)

شرق : دروازه خراسان (ميدان خراسان ابتداي جاده ري) دروازه دولاب (سه راه شكوفه) و دروازه دوشان تپه (انتهاي خيابان ژاله مشرف به ميدان ژاله) و جدا از اينها دروازه بي سقفي كه ماشين دودي يا قطار حضرت عبد العظيم از آنجا به شهر ري فعلي رفت و آمد مينمود.

 

نظميه (اداره) :

اسم اين موسسه گرچه در ابتدا نظميه گذاشته شد اما هيچ يك از ماموران و مردم اين اسم را نپذيرفتند و اداره اش خوانده به اسم اداره صدايش زدند و كلا كلمه اداره در اذهان مردم از نظميه شروع و شناخته شد و اسمي كه مردم بسياري شيفته آن گشته ديوانه عضويت آن گرديدند، از آنجا كه بهترين البسه و كفش و كلاه متعلق به نوكرهاي ان بود كه مي پوشيدند و چشم گيرترين عوايد از طريق كلك بازي و دزدي گرگي به طرف آنها سرازير مي گرديد.پوشششان كلاهي پشمي با نشاني پهن، شير و خورشيد، برگ خرما و انيفرمي زيبا و شلواري گاليفه و چكمه اي ورني و كمربند و حمايلي چرمي و باتوم لاستيكي كه چوب قانونش مي گفتند در پهلو،صورت ظاهريشان را تشكيل مي داد كه با هيبت و آبروي آن مي توانستند بي آبرويي هاي بسيار بكنند!

اين اداره كه به جاي داروغه خانه هاي سابق برقرار شده بود چندان كه كنت رئيس خارجي آن بر كنار شده دست خودماني ها افتاد به فوريت رنگ وطني گرفته حدت و خشونتش با خلافكاران به سازش و همگامي با آنان تبديل يافته محل شراكت با دزد و رفاقت با قافله گرديد، تا آنجا كه به سرعت آوازه خلافكاري هايش در اذهان افتاده روي داروغه ها را سفيد گردانيد!

از جمله افتضاحات آن اينكه حاجي كرمعلي نامي زوجي قاليچه ابريشمي و يك جفت شمعدان دانه نشانش به سرقت مي رود و با توصيه يكي از دوستانش به خانه ريئس نظميه مي رود و وقتي به اتاق وي راهنمايي مي شود قاليچه هاي خود را كوبيده به ديوار و شمعدانهايش را بر سر بخاري مي بيند كه هرچه رئيس نظميه دليل آمدنش را مي پرسد جوابي نمي آورد تا آخر كه در اثر سماجت بي اندازه او مي گويد براي حل دو معما آمده بودم كه جواب يكي را از قاليچه هاي منصوب به ديوار و جواب ديگرش را از شمعدانهاي بالاي بخاري دريافتم!

در هر صورت ابتدا اداره نظميه در خيابان جليل آباد بود تا اينكه از دست آدم لخت كن ها و قزاق هاي قزاقخانه كه مامورانش را مورد دستبرد قرار داده كفش و كلاه و تفنگ و اسلحه شان را ربوده لختشان مي كردند آنرا به ميدان توپخانه كه محل امن تري بود نقل مكان دادند و تابلويي بر سر درش زدند، به عنوان (تشكيلات كل نظميه مملكتي) و سه اتاق آنرا هم در اختيار اداره تامينات(آگاهي) گذاشتند تا زمان رضا شاه كه نظميه جديد را با نام (شهرباني) در ميدان مشق ساختند و با تشكيلاتي ديگر مشغول به كار شد و محل سابقش اداره عبور و مرور و محكمه خلافي هاي آن شد و ساختمان ضلع جنوب غربي آن در اختيار اداره تصديق(گواهي نامه) قرار گرفت.

 

ساختمان هاي تهران :

ساختمان هاي تهران كه مانند ساير شئون طبقاتي او كمتر حد متوسطي در آن به نظر مي رسيد يا متشكل بود از قصور رفيعه و ابنيه ممتازه، در صحن و سرا هاي عالي،متعلق به شاهزادگان و رجال و بزرگان و ديوانيان و منصوبين به دربار؛مانند: پارك ظل السلطان (وزارت فرهنگ بعد و آموزش و پرورش فعلي) پارك امين الدوله در دروازه شميران. عمارت نگارستان.پارك اتابك در لاله زار و ... و خانه هاي بي انتها و ابتداي بزرگان مانند قصر سپه سالار (مجلس شوراي ملي) .عمارت ركن الدوله.عمارت مشيرالدوله.فرمانفرما.مستوفي الممالك.امين الملك.وزير دفتر.قوام الدوله.نايب السلطنه و ديگران كه هر يك قصري بهشتي و عمارتي افسانه اي به حساب آمده،ده ها و گاهي صدها غلام و كنيز و نوكر و كلفت و خدمه،از مهتر و كالسكه چي و مير آخور و باغبان و آشپز و لله و دايه و چراغ چي و نسق چي و چي و چي و چي هاي ديگر را در خود جا داده،مكان و ماوا معلوم كرده بود،و يا خانه هاي كوچك محقر خشت و گلي اهالي،با 2-3 اتاق كه فقط رفع سرما و گرما مي نمود و اگر در بين اين دو دسته ساختمانها و خانه هاي قابل توجهي يافت مي شد متعلق به تجار و كسبه دسته اول و دوم كه باز منتصب به دربار و راهداران با بزرگان و سر سپردگان به سفارتها و اين و آن و مانند آن بود كه پولهاي بي حساب و كتاب به چنگ مي توردند و خانه هايي كه در تبديل احسن كردن ها به گير پايين تري ها افتاده پس مانده خورشان بودند.

 

امکانات پايتخت نشينان در تهران قديم

آب انبارها

 

در تهران قديم علاوه بر قنوان ، آب انبارهاي متعددي وجود داشت که بناکنندگان آن اکثراٌ مردم خيرانديش و نيکوکار بودند . اين آب انبارها که اغلب گنجايش مقدار زيادي آب را داشت . در موقع خشکسالي و هنگامي که قنوات تهران جوابگوي احتياجات مردم را نمي داد . نقش مهمي را به عهده داشتند و از طرفي ذخيره آب را در اين انبار يک کار مال انديشانه بود که نگراني هاي مردم را در مواقع خشکي و احتياج مرتفع مي ساخت . يکي از مهمترين آب انبارهاي داراخلافه آب انبار سيد اسماعيل بود . اين آب انبار تاريخي کهنسال در زمان حکومت سلجوقيان و سلطنت طغرل اول به وجود آمد ولي بعدها متروک گرديد . آنگاه در دوران صفويه شاه طهماسب اول امر به تعمير آبانبار داد ولي باز هم متروک شد تا اينکه حاج عيسي وزير دستور تجديد بناي آن را داد .

 

اولين کارخانه برق

موتر برق

 

 

اولين کارخانه برق توسط حاج امين الضرب اصفهاني ( مهدوي ) به کار افتاد . حاج امين الضرب که اصفهاني زيرک و تاجر حسابگري بود . قبلاٌ نيز ضرب مسکوکات را به عهده داشت و ضمناٌ آدم سرمايه داري بود . وقتي جز ملتزمين مظفرالدين شاه به روسيه رفت . روزي هنگام قدم زدن در خيابان چشمش به کارخانه برق افتاد که شهر را روشن مي کرد . وي چنان مجذوب روشنايي برق شد که تصميم گرفت او نيز چنين کارخانه اي در دارالخلافه داير نمايد و براي اين منظور ابتدا امتيازش را از مظفرالدين شاه اخذ نمود و سپس کارخانه را رو به راه کرد . کارخانه حاج امين الضرب فقط 400 کيلو وات نيروي برق داشت که مي توانست قسمتي از خيابان هاي دارالخلافه را روشن نمايد .

 

چراغ گاز

کارخانه  گاز ابتدا در خيابان چراغ گاز ( چراغ برق ) تأسيس شد و کار خود را شروع کرد . طرز کار اين کارخانه چنين بود که ديگ هاي در داري تعبيه کرده بودند که درهايشان با پيچ و مهره هايي بسته مي شد در آن کار گذاشته بودند و از آن کار گذاشته بودند و از آن لوله هايي به اطراف کشيده بودند که اين لوله عمده اش به خيابان ناصريه و در اندرون مي آمد . هنگام غروب شيرهاي ديگ باز مي شد و گاز کاربيت در لوله جريان پيدا مي کرد و در همين وقت عده اي چراغچي با ميله هاي بلند مشتعل ، فانوس هاي مخصوص گازي را که به ديوار نصب شده بود روشن يا خاموش مي کردند .

 

روشنايي پيه سوز و فانوس

قبل از اينکه در خيابان هاي تهران چراغ هاي گازي و بعدها برقي به کار افتد . اکثر معابر و گذرگاه ها و مخصوصاٌ محلات بازار ، شب ها به وسيله فانوس هاي فتيله اي و پيه سوز و غيره روشن مي شد . پيه سوزها با روغن پيه افروخته مي گشت و فانوس ها را با نفت پر و روشن مي ساختند . اين چراغ ها ، فانوس ها و پيه سوزها را در فاصله هاي معين بر فراز ديوار نصب مي کردند و هر محله اي براي اين چراغ ها يک متصدي داشت که شب ها آنها را روشن کرده و صبح ها خاموش مي کردند .

فانوس ها تحت کنترل شخصي به نام حسين خان چراغچي بود که سر دسته چراغچيان به شمار مي رفت و آنها را استخدام مي کرد .

 

سقاخانه

در تهران قديم سقاخانه ها را بيشتر به دليل مذهبي و ثواب آن مي ساختند و بناي آن چنين بود که در يک دکان نيم يابي يا ظروف سنگي بزرگي قرار مي دادند و در اطراف آن جامها و يا پياله هايي که معمولاٌ بسته به زنجير بود مي نهادند و اين کارها بيشتر در ايام عزاداري و يا روضه خواني سيدالشهداء و با شهيدان دشت کربلا انجام مي شد . در شب هنگام براي اينکه چشم تشنه لبان بهتر ببيند در محفظه هايي در کنار محل آب شمع هايي روشن مي کردند و بعد از مدتي اين کار مقدمه اي شد براي کساني که نذر و نيازي داشتند . آنها هر شب جمعه شمع هايي را در سقاخانه هاي تهران قديم نصب و روشن مي ساختند . در بعضي از سقاخانه ها که کار و وضعشان مفصل تر بود تعدادي شمايل مقدسين مثل حضرت عباس و حضرت علي اکبر را به ديوار مي آويختند و معمولاٌ هر سقاخانه اي براي خود يک متولي و کارگردان داشت معروفترين سقاخانه ها عبارت بودند از :

سقاخانه نوروز خان ، سقاخانه مرحوم آشيخ هادي نجم آبادي ، سقاخانه آيينه .

سقاخانه نوروزخان معروف ترين و مفصل ترين سقاخانه هاي تهران قديم بود ولي سقاخانه شيخ هادي معروفيتش به علت کشته شدن ماژورايميري ، مأمور کشور آمريکا بود که هنگام عکسبرداري از چگونگي استفاده از سقاخانه و طريقه روشن کردن شمع و بعضي نذر و نيازها به تحريک جمعي از ماجراجويان مرموز که در وراي آن سياست خاصي پنهان بود . مورد ضرب و شتم قرار گرفته و هنگام فرار از پناه بردن به کميسري به قتل رسيد

 

مشک سقاها

در آن زمان يک قسمت از خانه ها و محلات تهران به وسيله آب مشک سقاها مشروب مي گرديد و اين سقاها که هر کدام خيک و يا مشک بزرگي بر دوش افکنده بودند . از قنوات موجود در تهران آنها را پر کرده و به خانه ها مي بردند و تدريجاٌ که تغييراتي در نحوه آب رساني پديدار شد . اين کار به وسيله شبکه هاي آبي صورت مي گرفت که توسط چارپاياني مثل اسب و الاع کشيده مي شد . اما در کنار اينگونه آب رساني ها ، در بيشتر خانه ها آب انبارهاي کوچک و بزرگي نيز مي ساختند و آنها را اواخر شب که احتمالاٌ آب نهرها و جوي ها کمتر آلوده بود ، پر مي کردند . بيشتر اين آب ها از نهر کرج مي آمد و ميراب هاي بلديه ( شهرداري ) که مأمور رساندن و به جريان انداختن و تقسيم عادلانه آب در جويهاي محلات بودند . از آنجايي که اين افراد سر رشته کاري مهم را در دست داشتند در واقع نفوذ و قدرت زيادي داشتند و گاهي اتفاق مي افتاد همين ميراب هاي کذايي وقتي از ساکنان خانه اي دلخوري پيدا مي کردند . به انواع بهانه هاي مختلف مانع جريان آب به خانه هاي مورد نظر مي شدند و گاه هم يک کوچه با يک محله بر سر حق تقدم آب و يا تأخير در استفاده از آب ، نزاع ها و مناقشات خوئيني راه مي انداختند

رمضان در آخرين روزهاي تهران قديم

آن‌قدر درگير مسائل روزمره هستيم كه ديگر در ذهنمان هم نمي‌گنجد رو زگار، ساليان سال است كه به همين منوال در گذر است. روزهاي خاك گرفته را فراموش كرده‌ايم و غرق در دنياي كوچك خود روز و شب مي‌گذرانيم. به قرار آيين اسلامي و رفتار مسلماني از حلول رمضان هر سال روزه مي‌گيريم و پايان ماه روزه به جشن مي‌رسيم. هر سال و هر سال اين روال را ادامه مي‌دهيم. هر سال رمضان در برگ‌هاي تقويم جلوه مي‌كند و بعد هم كهنه مي‌شود تا سالي ديگر. در مرور اين تقويم‌هاي كهنه آنچه يكسان است و همواره به وجودش ادامه داده، زندگي است و رسم و آيين و مذهب و آنچه كه تغيير يافته روال روزمرگي‌ها است كه در كهنگي انبار جا خوش كرده‌اند. بي‌بهانه سراغ روزهاي دور رفتيم. قرار ثابتمان طول رمضان و روزه‌داري بوده و البته به اين بهانه اخبار چند ماه مانده به آغاز دهه50 را هم مرور كرديم. اخباري كه حالا با گذر زمان، مرورشان جنبه خبري ندارد و صرفا گردگيري دلنشين تقويم كهنه را مي‌ماند. اخباري از زندگي، ‌از مردم و از روزهاي دور. 10 آبان‌ماه 1349 مصادف با اول ماه رمضان 1390 هجري قمري. اين يعني اينكه ايراني‌ها روزهاي ماه مبارك را آغاز كرده‌اند. مهم‌ترين خبر دومين روز ماه رمضان افزايش نرخ تلفن است و افتتاح درمانگاه شماره6 تامين اجتماعي در محله خزانه تهران كه اورژانس 24ساعته دارد. روزهاي آغازين ماه رمضان 1390 هجري قمري براي آنهايي كه رمضان را فرصتي براي كسب فيض مي‌دانستند هم با يك آگهي، خاطره‌انگيز شده بود؛ دوره‌هاي تجويد، تعليم و تلاوت قرآن كريم از سوي مؤسسه خيريه تحقيقاتي، تعليماتي، علمي و ديني حسينيه ارشاد براي خيلي‌ها سبب خير شده بود. *عدد و رقم‌هاي خاك گرفته آبان ماه از نيمه گذشته و كمتر از 5 ماه ديگر دهه 40 براي ايراني‌ها خاطره مي‌شود. خبرسازان روزهاي كمركش آبان، شهربازي‌ها و شهرداري‌ها هستند. البته مركز آمار هم رئوس برنامه‌هايش براي آغاز سرشماري سال 1350 را اعلام كرده است. شهرباني حسابي عابران پياده را كلافه كرده و دستور داده هر عابري كه از خط‌كشي عابر پياده عبور نكند بايد 50 ريال جريمه بپردازد. اين مبلغ در سال 1349 رقم بسيار بالايي در جريمه به شمار مي‌آمده است. شهردار وقت تهران هم اعلام كرد تهراني‌ها بابت عوارض نوسازي 100ميليون تومان پول به شهرداري پرداخته‌اند. در همان روزها بود كه «محمد بلوري» سلسله گزارش‌هاي بيماران رواني را براي روزنامه كيهان نوشت. در بخشي از گزارش بلوري و به نقل از معاون سازمان پزشكي قانوني آمده است «براي هر 5 بيمار رواني يك تخت در ايران وجود دارد». در صفحات ورزشي آن روز روزنامه‌ها هم خبر انتخاب «ايگورنه‌تو» مربي روسي به سمت سرمربيگري تيم فوتبال ايران چاپ شد. در همين روزها «علي گرامي» با دو پاي مصنوعي مسير انديمشك تا تهران را ركاب زده بود و خبر اين كارش نقل محافل بود. ماجراي دعواي مسئولان وزارت منابع طبيعي و شهرداري بر سر زغال سنگ، روزه‌داران را شوكه كرد. قيمت توافقي خريد زغال با قيمت تحويل آن به مشتريان تفاوت زيادي داشت و اين در حالي بود كه به‌رغم رواج وسايل گازي و برقي سالانه 100هزار تن ذغال سنگ در ايران مي‌سوخت. تصويب طرح حريم 10 كيلومتري شهر تهران بر اساس طرح جامع شهرداري و ربوده شدن هواپيماي «داكوتا» دو موتوره ايران با 13 مسافر در مسير دوبي - بندر عباس و فرود آن در عراق از جمله بحث‌هاي داغ آن روزها ميان مردم بود. آبان ماه تا آخرين روز خود 48 ساعت فاصله داشت كه اولين برف شميران را سفيدپوش كرد. ژنرال دوگل درگذشت و اروپا در ماتم فرو رفته بود. *«اين ماه مبارك» حتما شما هم ديده‌ايد افرادي را كه در ايام رمضان بهانه‌اي مي‌يابند تا در منابع ديني غور كنند و بحث‌هاي ديني را جدي‌تر پيگيري كنند. در روزهاي دور هم چنين وضعيتي وجود داشت و اهل كتاب و ژرف‌‌انديشان از مكاشفه مسائل ديني بهره‌مند مي‌شدند. يكي از بهانه‌هاي اين مكاشفه‌ها صفحه ويژه روزنامه كيهان به مناسبت اين ايام بود. اين صفحه كه با سركليشه «اين ماه مبارك» به چاپ مي‌رسيد، هر روز با پيش كشيدن بحث‌هاي جدي در باب فلسفه رمضان، ايام قدر و شب‌هاي ضربت اميرالمؤمنين، طرفداران خاص خودش را پيدا كرده بود. شايد خاطره‌انگيز باشد دانستن اينكه در اين صفحه برنامه منبر وعاظ تهراني هم به صورت روزانه به چاپ مي‌رسيد تا علاقه‌مندان بتوانند در اين سخنراني‌ها شركت كنند. برنامه يكي از روزها از اين قرار است: «حجت‌الاسلام هاشمي‌نژاد – مسجد امام حسين» «شيخ علي دواني – ظهر مسجد اميرالمؤمنين اميرآباد و شب‌ها بعد از اذان مغرب مسجد شفا در جاده شميران».«آقاي ناطق نوري بعد از نماز مغرب در مسجد پاچنار خيابان خيام»، «دكتر جواد باهنر ظهرها مسجد هدايت در خيابان اسلامبول و شب‌ها مسجد الجواد در خيابان مفتح (روزولت سابق)». *داد «بازار» «احداث يك چهارراه ارتباطي، چند پاركينگ و توقفگاه تا چند ماه آينده آغاز مي‌شود». اين دستورالعمل شوراي عالي شهرسازي براي اصلاح وضعيت بازار تهران بود. طرح اصلاح وضعيت بازار تهران در حالي خبرساز شد كه بسياري از بازاريان از انجام تعميرات طولاني‌مدت در بازار ابراز نگراني كرده بودند. اولين روز آذر سال1349 اولين سراي سالمندان ايران در پل رومي تهران با 7هزار متر مربع مساحت، 32 اتاق تك نفره و 6 اتاق مسكوني 2 نفره افتتاح شد. آن روز روزنامه‌ها براي شهروندان توضيح دادند كه بر اساس آمار رسمي سال1345، ايران 25 ميليون نفر جمعيت دارد و از اين ميان 6 درصد آنها بالاي 60 سال سن دارند. با اين حال مردم به اين اقدام اعتراض داشتند و اين موضوع تا آنجا پيش رفت كه وعاظ مساجد آن شب‌ها بارها و بارها از كرامت احترام به والدين براي روزه‌داران سخن گفتند. *فطريه براي آوارگان پاكستاني در روزهاي پاياني رمضان 1390 هجري چند اتفاق مهم رخ داد كه دهان به دهان ميان مردم گشت؛اولي توافق ميان مقامات امنيتي و وزارت بهداري براي ساخت بيمارستان ويژه معتادان بود. خبر ديگر توفان عظيم در پاكستان بود كه هزاران كشته و بي‌خانمان به‌جا گذاشت. در همان روزها از طرف عده‌اي از مراجع اعلام شد كه مردم فطريه خود را براي كمك به آوارگان پاكستاني اختصاص دهند. يكي از خبرهاي قابل توجه در اين ايام انتشار داستان زندگي مرد 60 ساله بابلسري در يكي از روزنامه‌ها بود؛ روح‌الله در سال‌هاي جواني و در يكي از شب‌هاي ماه رمضان به خاطر تب زياد و تشنج قدرت تكلم خود را از دست داده بود و از آن سال به بعد نذر كرده بود تا بازيابي مجدد سلامتي‌اش سحرها مردم را با صداي طبل خود بيدار كند. *حرف روزگار روزگار آرام و قرار ندارد، زود مي‌آيد و زود هم كهنه مي‌شود. آنچه مي‌ماند تصويري مبهم و گنگ از گذشته است كه گاهي مرورش خاطره‌انگيز است. شاعر مي‌گويد خيلي زود دير مي‌شود. امسال كه مهماني رمضان را آغاز كنيم، سوژه ساليان بعد آنهايي را فراهم كرده‌ايم كه مي‌خواهند بدانند ما امروز چه كرده‌ايم، چه شنيده‌ايم و چه گفته‌ايم

 

ضرب المثلهای تهرونی های قدیم

اما :

به امید روزی که در قصه های مادر بزرگ و نیز تمثیل هایمان به جای کشتن " شغال زرد " و " گرگ ناقلا " به فرزندانمان بیاموزیم که نسبت به حیوانات بی نهایت رئوف و مهربان باشند - اگر حیوانی مریض است در علاج آن کوشا و اگر گرسنه است اطعام نمایند و اگر تشنه است سیراب و اگر خسته در راحتی اش بکوشند و این تمثیل ها نیست مگر وسیله ای برای عنوان کردن انواع و اقسام شرارت های انسانی با کمک گرفتن از نام حیوانات به استعاره ..!! وگرنه تا به حال هیچکدام از ما نه گرگ بدجنس دیده ام و نه چیزی از خساست خرس به گوشمان خورده ....!

گر گرگ مرا شیر دهد میش من است

بیگانه اگر وفا کند خویش من است

دوست مهربان بهتر از خویش نامهربان و مضر است . بیگانه مهربان به از خویشتن حتی فرزند و برادر نامهربان است .

کوسه ریش پهن

حرف دو پهلو - مغایرت داشتن - در یک جلسه نفی را اثبات و اثبات را نفی کردن - معارض گویی .

شغال هایی که فقط برای خوردن خروس - پسر خاله میشن

دوستی های مصلحتی - رفاقت های تجارتی

خر عاریه را باید یه ور سوار شد

به مال امانت دل نبستن و از آن خود ندانستن

اگر تو هم سگ توی ماهیتابه دیده بودی بیشتر فرار میکردی !

در جواب عیب گیر از ترسیدن و ترس

" سگ به مرغ گفت : چه ناسپاسی تو - که من با یک تکه استخوان یا یک لقمه نان تا صاحبم صدایم کند به طرفش جست می زنم و تو با اینهمه پذیرایی که می شوی صاحبت برای گرفتنت باید خودش را هلاک کند . مرغ جواب داد : برای اینکه من مرغ در ماهیتابه - سرخ شده بسیار دیده ام - اما تو حتی یک سگ هم در ماهیتابه ندیده ای . "

از ناعلاجی به خر میگه خانوم باجی

نظیر : از اجبار به زن بابا میگه خاله حوری .

مثل سگ نازی آباد میمونه - نه خودی سرش میشه نه بیگونه .

نظر به افراد بی چشم و رو

آنقدر نجیبه که از ماهی توی حوض روی میگیره

کنایه - تکذیب عفت زن یا دختری که در وصف نجابتش بگویند .

انشاءالله گربه بود

به شک انداختن خود به مصلحت و راحت نمودن خیال

" مردی از حمام بیرون آمد که سگی از جوی آب بیرون جهید و به وی خورد و مرد گفت : انشاءالله گربه است . "

حیف از این شتر اگر گردن بندش نبود

معامله ارزشمندی که مزاحم - همراهش باشد - مثل زنی که پسندیده اما فرزند و یا فرزندانی را داشته باشد .

" کسی را مشکلی پیش آمد - نذر کرد چنانچه حل شود - شترش را به یک ریال میفروشد . کارش گذشت اما دلش نیامد . پس گربه ای را به گردن شتر بسته به بازار برد . شتر را به یک ریال و گربه گردنش را به صد تومان قیمت گذاشت که با هم می فروشد . یکی رسید و گفت : حیف از شتر اگر گردن بندش نبود .

تا زیر پالون نره حال خر رو نمی فهمه

تا به رنج و مرارت دچار نشود حال کسی را که به او رنج رسانده نمی فهمد .

" یک شب ای خر سوار جو می خور تا بدانی رسد چه بر سر خر "

 

 

بچه ها شوخی شوخی به قورباغه ها سنگ می زنند

قورباغه ها جدی جدی می میرند....

 

اولین اتومبیل تهران

 

 

به دنبال کالسکه هایی که با بخار و آتش حرکت می کردند اولین اتومبیل هایی که به ایران وارد شد . سواری های فورد کروکی کلاچی با لاستیک توپر بود . اتومبیل هایی نیز شبیه وانت امروزی وارد تهران شد که به آنها ماشین لاری می گفتند و همچنین اتومبیل های دورسیمی که برای حمل بار و مسافر می آمدند . به هر جهت نخستین اتومبیل در زمان مظفرالدین شاه وارد تهران گردید .

 

اولین خط آهن ( ماشین دودی )

 

 

نخستین خط آهن ایران ، خط آهن تهران به شهرری بود که در سال 1261 هجری شمسی و 1883 میلادی امتیاز آن را یک نفر مهندس فرانسوی به نام مسیوبواتان از ناصرالدین شاه گرفت . ماشین های که در این خط به کار افتادند نام ترن نداشتند بلکه در دارالخائفه آنهار را ماشین دودی می گفتند .

دلیجان

دلیجان کالسکه ای هشت نفره بود با اطاق و پشتی باربنددار با دور چرخ هایی از آهن که از درشکه و کالسکه که چرخ هایش رزین دار ، سخت تر و از گاری فنر نداشت راحت تر بود .

 

کجاوه ، پالکی و هودج

سه وسیله نقلیه ساخته شده از چوب بودند که بر روی قاطر ، الاغ ، اسب و یا شتر حمل می کردید هر کجاوه و پالکی و هودج فقط جای یک نفر بود و بر مرکب از هر نوع دو تا از این جایگاهها قرار می گرفت که تعادل آن برقرار گردد .

آداب و رسوم تهرونی های قدیم در ایام نوروزی

عید نوروز در گذشته ای نه چندان دور، تنها به ۱۴ روز آغاز فروردین محدود نمیشد و به پیشواز رفتن آن شامل جزئیات و ریزه کاریهایی بود که این عید را از اعیاد دیگر متمایز میکرد و رسیدن آن برای همه از پیر و جوان، شادی آور بود. در آن زمان تقریبا تمام کارهای مربوط به عید، توسط اعضای خانواده انجام میشد که در بیشتر مواقع، همه در یک خانه زندگی میکردند و دست به دست هم داده به خیاطی و خانه تکانی، خرید و پخت و پز میپرداختند، باغچه را صفا داده و گلکاری میکردند و خلاصه با آغاز سال نو، همه با احساس رضایت از نتیجه کوششهای خود، پذیرای مهمانان شده و خود به دیدار فامیل میرفتند و روزهای خوشی را در کنار یکدیگر میگذراندند.

عید نوروز برای کودکان از حال و هوایی استثنایی برخوردار بود و اکثر آنان تنها در همین زمان صاحب یک دست لباس نو میشدند و شاید یکی دو اسکناس تا نخورده عیدی میگرفتند و برای آن هزارتا نقشه میکشیدند. ناگفته نماند که در بیشتر موارد این اسکناسها به جیب والدین میرفت و خرج گوشه ای از اجاره خانه یا یک مورد ضروری دیگری میشد که آنرا به بعد موکول کرده بودند.

زیرا در این روزها هیچ کس از خرج کردن پول کم نمیگذاشت و ضرب المثل “چو فردا شود فکر فردا کنیم” در این مواقع خیلی صدق میکرد! اما تمام اینها چیزی از لذت عیدی کم نمیکرد و بچه هایی هم که میدانستند قرار است عیدی نقد آنها به مصارف دیگر برسد، با این ایده که کمک خرج پدر و مادر خود شده اند به خود دلگرمی میداده و حتا بادی به غبغب میانداختند و احساس بزرگی میکردند.

پیشواز نوروز

رخت نو : از آغاز ماه اسفند کم کم اندیشه عید نوروز موجب شادی اغنیا و نگرانی فقرا میشد و در این میان اوضاع کسبه بازار از همه بهتر بود و فصل رونق بازار فرا رسیده بود. اولین کار، که زمان و دقت بیشتری لازم داشت تهیه رخت و لباس نو بود. البسه کودکان معمولا از رنگهای شاد و زنده تهیه میشد که معمولا توسط خانمهای خانه دوخته میشد و کفش و کلاه تنها مواردی بودند که از بازار خریداری میشدند. خانم و آقا هم(در خانواده های متوسط) معمولا به نو کردن چند تکه اصلی لباس خود که شامل چادر مشکی و چادر نماز، کفش و عبا بود میپرداختند و در صورت امکان البسه دیگر را شسته و رفو میکردن، یقه ها را آهار میزدند و خلاصه برای سال نو، نو نوار میشدند.

خانه تکانی

هر چند که تهیه لباس نو در بعضی از خانواده های بی بضاعت انجام نمیشد ولی رسم خانه تکانی، فقیر و غنی نمیشناخت و برای انجام شدن آن، تمام وسایل خانه باید بیرون ریخته شده و تمام خانه شسته، جارو و گردگیری میشد و بعد تمام اسباب پس از تمیز شدن به داخل برده شده و چیده میشد.در همین خانه تکانیها، دو کار مهم انجام میگرفت، یکی دل کندن از لوازم و اسباب کهنه و شکسته بود که پس از یک یا چند سال کار کردن و تعمیر شدن، دیگر نفسهای آخر را کشیده و تنها به درد دور انداختن میخورد و همچنین تغییر و تحول شکل چیدن اثاث منزل که با بیرون ریختن و دوباره چیدن، شکل تازه ای به خانه داده و موجب تنوع میشد.

خانه تکانی در آن روزها وقت بسیاری میگرفت زیرا از تکاندن فرش و گلیم و قالی شروع میشد و با صیقل دادن لوازم فلزی، شستن پارچه ایها (ملافه و پرده، روتشکی و پشتیها و…)، سشتن در و پنجره ها و ظرف و ظروف و دوده گیری از اتاقها به پایان میرسید و بعد همه چیز باید دوباره چیده میشد تا سال بعد که روز از نو، روزی از نو.

سبزه سبز کردن

سبزه عید از بیست روز تا ده روز مانده به عید باید سبز میشد. به این ترتیب که خانم خانه به تعداد جمعیت خانواده مشت مشت گندم یا عدس یا هر دانه سبز کردنی دیگر را برداشته و در ظرفی سفالی میریخت، این کار باید طوری با دقت انجام میشد که از دستشان دانه ای به زمین نیافتد و در ضمن با هر مشت دانه باید برای سلامتی، خوشی، سعادت و گشایش بخت و مال آن شخص دعا میکردند، سپس روی دانه ها را با آب نیم گرم پوشانده و در جایی نه گرم و نه سرد قرار میدادند و هر روز آب تازه بر ریش میریختند تا جوانه بزنند.

این دانه های جوانه زده را در دستمال مرطوبی نگه میداشتند نا برگهای آن نیش بزند و بالا بیاید، سپس سبزه را در یک سینی یا بشقاب زیبا قرارداده، و هر روز آب میدادند تا سبز شده و برای هفت سین آماده شود، سپس آنرا با روبانی قرمز و گلهای پارچه ای تزیین کرده و سر سفره میگذاشتند.

خانمهای باسلیقه با تخم تره تیزک (شاهی) سبزه سبز میکردند، و با دانه های شاهی که پس از خیس شدن لعاب پیدا میکند، روی پارچه ای جملاتی چون “سال نو مبارک” یا “یا مقلب الالقلوب و الابصار” را مینوشتند و سبزه خود را به این شکل سبز میکردند.

خوردنیهای شب عید

 

سبزی پلو: یک شب مانده به تحویل سال، زمان خوردن سبزی پلو با کوکوی سبزی، سیر تازه و ماهی فرا میرسید. عقیده به پلوی سبزی دار این بود که میگفتند خوردن آن دل را زنده، احشا را تازه ، بدن را رطوبت مفید می بخشید و روح تازه به تن میدمید. با توجه به اینکه در تهران سبزی تازه هنوز نرسیده بود و وسایل تندرو برای رساندن ماهی تازه به تهران موجود نبود، بیشتر تهرانیها از سبزی خشک و ماهی دودی استفاده میکردند. سبزی تازه در گلخانه ها عمل می آمد و به قیمت گزافی فروخته میشد و تازه به دوران رسیده ها برای آنکه نشان بدهند سبزی و ماهی تازه استفاده کرده اند، آشغال سبزی و کله ماهی را کنار در خانه خود میگذاشتند.

از طرفی بسیاری از افراد خیر در این شب به یاری مستمندان شتافته و با بردن برنج، روغن، ماهی و تخم مرغ به در خانه آنها، دلشان را شاد میکردند.

رشته پلو

شب سال نو، یعنی شب تحویل سال، وقت خوردن رشته پلو بود که خوردن آن آدابی داشت. رشته پلو که با رشته پلویی و همراه با خرما و کشمش سرخ کرده آماده میشود، غذایی است که نه تنها پر قوت و گرم کننده مزاج به شمار می آمد، بلکه خوردن آن موجب میشد که “سر رشته کار” تا آخر سال در دستشان باشد.

آداب تهیه و خوردن رشته پلو از این قرار بود: اگر مرد و سرپرست خانه دچار مشکلی در کار و کسب شده بود، بشقاب اول برای او کشیده میشد، اگر در خانه دختر بخت بسته ای بود، او باید زیر دیگ را روشن میکرد و موقع کشیدن در دیگ را باز میکرد.

رشته خشک کرده این پلو، برای رفع بی پولی داخل کیف قرار میگرفت.

دختر یا پسر بخت بسته در هنگام کشیدن پلو باید از منزل خارج میشد و بعد مادر یا مادر بزرگ او بشقابی از برنج برایش میکشید و پشت در برده و می پرسید کی هستی؟ و او جواب میداد باز کن، مادر در را باز میکرد و بشقاب را به دستش می داد، آن شخص باید دو لقمه پلو را همان بیرون میخورد و بعد به داخل می آمد تا بختش گشوده شود.

چراغهای شب عید

از اعتقادات دیگر شب سال نو این بود که باید شعله و نور در خانه زیاد باشد کهاین شامل اجاق یا منقل و چراغها بود که باید تا صبح روز دوم سال روشن نگه داشته میشد به طوریکه باید با کمال دقت نفت گیری میشد تا دود نزده و خاموش نشود.

از طرفی، شیوه سوختن این چراغها، خود تعبیر و تفسیری داشت که شنیدن آن خالی از لطف نیست.

اگر چراغها از ابتدا تا انتها روشن و سالم باقی مانده بود، سالی پربرکت با دلخوشی و تندرستی در انتظار اهل خانه بود، اگر لوله چراغها دود زده میشد یا شمع درون آنها به یکسو می افتاد، تاریکی و کدورت در زندگی رخنه میکرد، اگر خاموش میشد، مالی از دستشان میرفت یا امیدی به نا امیدی مبدل میشد و بدتر از همه اینکه اگر لوله چراغ میشکست یا چراغ واژگون میشد، به معنای درگذشت کسی از نزدیکان یا زیر و رو شدن زندگی اهل خانه بود.

هفت سین

 

چیدن سفره هفت سین یکی از مهمترین آداب استقبال سال نو بود که نچیدن آن معادل با نگون بختی در سال جدید به شمار می آمد. پارچه سفره هفت سین معمولا سفید و تمیز بود که هفت نوع خوردنی که با حرف سین آغاز میشد بر روی آن چیده میشد که شامل: سیر، سرکه، سماق، سمنو، سبزی، سنجد و سیب بود و با اشیا و مواد دیگر تکمیل می گشت.

اما آداب چیدن از این قرار بود که ابتدا سفره را در محل مناسبی در بالاترین قسمت اتاق پهن میکردند و یک جلد کتاب مقدس ( با توجه به اینکه عید نوروز عید ایرانیان است و مختص مسلمانان نیست، هر خانواده کتاب مقدس دین خود را بر سفره میگذاشت) در وسط سفره گذاشته، کاسه آب و یک گلاب پاش در دو طرف آن قرار داده، آیینه را در بالا و بشقابی آرد و نان بریده را در دو طرف آب و گلاب قرار داده و چهار گوشه سفره را با چهر شمعدان روشن میکردند که نشانه رحمت، گشاده دستی، روشنایی و خیر و برکت بود.

مواد هفت سین نیز بر روی سفره قرار داده میشد که نشان از برکت، سلامتی، زایش، زیبایی و شادابی داشتند. اسفند برای رفع چشم زخم و شیرینی برای شیرین کامی بر سر سفره آورده میشد. یک کاسه آب که نارنجی در آن انداخته بودند هم جزو ضروریات سفره بود زیرا نام نارنج (نا-رنج) را به معنی بدون رنج معنا میکردند و حضور این میوه را دافع درد و رنج میدانستند.

آداب نشستن بر سر سفره هفت سین

از زمانی که خانواده با بهترین لباسهای خود بر سر سفره گرد هم جمع میشدند، دیگر تمام حواسها متوجه خیر خواهی و خوش اقبالی بود و همه باید با خلق خوش، ابروی گشاده و لبخند بر لب بر سر سفره مینشستند و همه گفتگوها درباره خیر و خوشی و ذکر و دعا برای رفع بیماری، روا شدن حاجت و دفع بلا باشد.خواندن دعای “یا مقلب القلوب و الابصار” نیز بسیار مطلوب بوده است. با تحویل شدن سال و به صدا درآمدن توپ سال نو، همه به دیده بوسی و تبریک سال نو مشغول میشدند، کام خود را شیرین کرده و به شادی می پرداختند.

تفریحات نوروز تا روز سیزده

روزهای عید به دید و بازدید و شادی و تفریح میگذشت و رسم بر این بود که در این روزها کسی بداخمی و تندی نکند، پول یا مالی قرض نکند، نزد پزشک و دوا فروش هم نرود و خلاصه از هر مورد غم افزا و مکدر کننده دوری کند. البته زیارت اهل قبور و پخش نذری برای رفتگان جزو آدابی بود که هرچند غم افزا، اما موجب شادی روح رفتگان و در نتیجه بسیار پسندیده به شمار میرفت.

دو سه روز اول عید برای دیدار از بزرگترها بود که از منزل پدر و مادر آغاز میشد و منازل دایی و عمه و دیگر بزرگان و دوستان میگذشت. در این دید و بازدیدها عیدیهایی هم رد و بدل میشد و به خصوص عروس و دامادها در اولین عید پس از ازدواج عیدی فراوانی میگرفتند.

گشت و گذار و سفر هم در برنامه های روز چهارم به بعد بود و تفریح و استراحت معمولا تا روز سیزده ادامه داشت و در این روز به اوج خود میرسید.

برگرفته از “طهران قدیم” نوشته جعفر شهری

 

از مراسم تعزیه خوانی - تهران قدیم

 

 

عزاداری محرم در تهران سابقه ای طولانی دارد و همه ساله بر شکوه و جلال آن افزوده شده است. از حدود دهم و پانزدهم ماه ذی حجه مساجد و تکایا برای مراسم ماه محرم آماده شده و چادرها و خیمه ها برای اجرای روضه خوانی و تعزیه برپا میشد.

گفتگو درباره مراسم متعدد این ایام، معنا و مفهوم هر پرچم، علم و کتل و اعتقادات مردم، در این مطلب مختصر نمیگنجد، اما بد نیست کمی از چگونگی روضه و شکل گیری شیوه اجرای آن و همچنین از نذرها و آداب جالب عاشورا و محرم- که شاید کمتر درباره آن شنیده ایم-، بشنوییم.

در کتاب طهران قدیم، تالیف جعفر شهری، تاریخچه روضه خوانی به این صورت نقل شده است:

"از ازمنه دور یعنی از رسیدن طایفه بنی اسد به دشت کربلا و شناختن اجساد شهدا و به خاک سپردن ایشان و مویه ردن بر مزارشان که روز سوم و به روایتی پنجم شهادت بوده، مردم شیعه مذهب پنهانی و در زمان دیلمیان و دودمان صفویه بطور آشکار همه ساله در دهه محرم، بیستم صفر(چهلم امام) که اربعین حسین نامیده میشود مجلس تذکاری در عزای آن بزرگوار برپا میداشتند که تا سنه نهصد هجری قمری [ ادامه داشت. تا زمانی که] ملا حسین کاشفی هراتی واعظ با استفاده از مقاتل و کتب گذشه ها در مقتل کتابی به نام (روضة الشهدا) [روضه به معنای باغ] تدوین و تمام نموده استفاده و استنساخ آنرا وقف عام نمود و چون جامعترین کتاب در این زمینه بود، در این ماه هرکس عقیده و سوادی داشت آنرا بر مردم میخواند و گریه میگرفت تا کم کم این کتاب اجتماع مذهبی را بر آن داشت تا در خانه و مسجد وقتی را به روضة الشهدا خوانی مخصوص گردانند و به خوش خوانها و بهتر خوانها اجرتی بپردازند"

به گفته ایشان، با اقبال مردم از این مراسم و شیوه برگزاری آن، تغییراتی در جهت جذابتر شدن این مجالس صورت گرفت تا اینکه این مجالس به روضه خوانی و کتاب خوان آن به روضه خوان شهرت یافت.

سیاه پوشی در محرم

از روزهایی که مساجد و تکایا برای محرم آماده میشدند، کم کم رنگ سیاه بر پوشش مردم از زن و مرد و پیر و جوان غالب میشد تا جایی که در روز اول ماه محرم همه یک پارچه سیاه پوش بودند و این سنتی بود تغییر ناپذیر، تا جایی که فقیرترین مردم که از مال دنیا جز پیراهن و قبای تنشان چیزی نداشتند، همان را فروخته سیاه میخریدند یا با لباس کهنه سیاه معاوضه نموده یا حتا با جوهر رنگ میکردند.

یکی از نذرهای مجرب مردم نیز نذر پیراهن، دستمال و پارچه سیاه بود که بین فقرا و بی سیاه مانده ها تقسیم میشد. در این روز تمام مساجد، سقاخانه ها، حسینیه ها و تکیه ها سراپا سیاه میشد و آماده اجرای مراسم و پذیرایی از عزاداران میشد.

نذرهای رایج و از یاد رفته

ایام محرم همواره به عنوان روزهای خیرات و روا شدن حاجات شهرت داشته و ه همین دلیل هنوز هم در روزهای محرم هر کسی به وسع خود در اطعام عزاداران میکوشید و از دیگهای بیست منی گرفته تا کماجدانهای کوچک، با شور و شعفی خاص بر سر اجاق میرفت و موجودی آن با خلوص نیت در بیم مردم پخش میشد. حتا کسانی که توانایی اطعام نداشتند، با ریختن مشتی برنج در پلوی نذری یا تکه گوشتی در خورش، در نذر شریک میشدند.

اعتقاد به اینکه این شبها، بهترین زمان طلب آمرزش برای رفتگان است، خرما، حلوا، شکرپنیر، آش و سمنو نیز بر اقلام دیگر نذورات اضافه شد و تهران در این ایام شهری بود یکپارچه نعمت و کرم و بذل و بخشش.

نذرهایی که مردم در ماههای محرم و صفر برای خود و فرزندانشان و رفع گرفتاریها انجام میدانند اینها بود: آب دادن، شربت دادن، سقایی، پختن آش امام زین العابدین و آش ابودردا که مصالح آن را گدایی میکردند و آنرا برای رفع هر بیماری مناسب میدانستند،اطعام با انواع غذاها، نذر شمع، نفت و روغن چراغ به امام زاده ها، گل مالیدن بر سر و صورت، سینه زدن، زنجیر زدن، زیر علم، کتل و علامت رفتن، سنگ زدن، تیغ زدن، قمه زدن، خواندن زیارت عاشورا، ختم قرآن، روزه گرفتن و....

علاوه بر اینها انجام خدماتی چون پذیرایی، کفش داری و اسفند دود کردن در مساجد و تکیه ها نیز با نذر و قصد قربت انجام میگرفت. تهیه مواد مورد نیاز دسته ها از سازهایشان گرفته تا زنجیر و علم و کتل و علامت، پرچم، دیگ، سینی، استکان و...نیز از مله موارد نذر بوده و هست.

یکی از انواع نذورات، گرفتن روزه سکوت بود و فرد روزه گیر، در تمام دوازده روز عزا تا آخر محرم و گاهی صفر، یک کلام سخن نمیگفت.

انجام امور عام المنفعه مانند رسیدگی به وضع خیابانها، تامین روشنایی معابر تاریک، پوشاندن چاله ها و راه آبها، کمک به نابینایان، پرداخت بدهی زندلنیان یا تهیه غذا و پوشاک برای خانواده ایشان، غذا دادن به پرندگان، میانجیگری در اختلافات خانوادگی و دوستانه و...نیز با قصد قربت انجام میگرفت و انصافا در این دو ماه، عمل خلافی از کسی سر نزده و بساط عیش و نوش و عروسی و جشن تعطیل بود.  

قمه زنی و تیغ زنی

از جمله اعمال منسوخ که در زمانی موجب مباهات و امروزه به شدت نکوهش میشود، قمه زنی و تیغ زنی در سحرگاه روز عاشورا بود. دسته های قمه زن شبهای هفتم تا دهم، کفن پوشیده و با حرکاتی مهیب، پای به جای پا کوفته، شمشیرهای خود را در زیر نور فانوسها به حرکت در می آوردند.

سحرگاه روز عاشورا این گروه با همان هیبت اما تنها با چند پرچم و کتل، راه می افتادند. این گروه پس از رسیدن به حسینیه خود به چند دسته از اطفال، نوجوانان، جوانان و سالمندان تقسیم شده و آماده حرکت میشدند.جلو سر اطفالی که والدینشان برایشان نذر کرده بودند، و افراد کمی ترسوتر، توسط دلاکان مجرب، با چند حرکت کوچک تیغ، زخمی میشد تا حدی که سرخی خون نمایان شود و سپس دسته حرکت کرده و با خواندن نوحه و  

نوای سنج یکدیگر را تهییج میکردند تا وقتی که نوحه خوان با فریاد "یا حسین" برای شروع قمه زنی علامت بدهد.میاندار دسته در فاصله خیابان مانند دو گروه قمه داران ظاهر شده و با فریاد یا حسین اولین قمه را بر سر خود میزد. پس از او بقیه نیز با شمشیر و قمه قداره های خود بر سر میزدند.

دسته سنگ زنها

اگرچه رسم بر این بود هرکس به اندازه نذر خود قمه زده و سپس به راه ادامه دهد، اما همیشه در میانه کار عده ای از خود بیخود شده و گاهی موجب مرگ خود میشدند. یکی از دسته های عزاداری، دسته سنگ زنها بود که افراد در آن به جای سینه زدن و زنجیر زدن، هر یک دو قلوه سنگ در دست گرفته با نوای نوحه خوان و صدای سنج بر هم میزدند. به این ترتیب که هر زدن سه ضربه داشت که سنگ زنها، در حالیکه در دو صف روبروی هم تشکیل میدادند، با خم و راست شدن، یکی را نزدیک زمین، یکی را برابر شکم و یکی را بالای سر میکوفتند، بر این نشانه که روز عاشورا چنین سنگهایی بر سر و پا و سینه امام و شهدا خورده بوده است.

 

قفل آجین

در مراسم عاشورا، عده ای دست به کار اعمالی میشدند که ریشه و دلیل وجودی آن بر کسی معلوم نیست. یکی از این کارهای شکنجه آمیز، قفل آجین بود که این شخص از مدتی قبل بدن خود را با داروهای کرخ کننده بی حس نموده و قسمتهایی از بدن، از گردن به پایین، را سوراخ کرده و از آنها قفل، نیزه، سیخ و میخ و امثال آن میگذرانید و خود را در جلو دسته به نمایش میگذاشت تا جایی که از شدت درد بی حال میشدند. گاهی این افراد را بر اسب سوار میکردند و دسته به خاطر مراقبت از آنها به آهستگی حرکت میکرد و صدای فریاد درد نها را در فریاد "یا حسین" غرق میکرد.

خوشبختانه امروزه این رسوم وحشیانه از بین رفته و روزهای محرم و عاشورا، با ذکر مصیبت، انجام نذورات، تعزیه و دسته های باشکوه انجام میشود. کلاسهای مذهبی، انجام اعمال خیر و کمک به دوستان و همسایگان، از جمله اعمالی است که همچنان این ایام را برای شیعیان به روزهایی پر از خیر و برکت مبدل کرده است.