شورای امنیت برای حفظ صلح در جهان است و یا ایجاد جنگ و مداخله در امور داخلی کشورها و پلیس شهری شدن؟
... رویدادهای لیبی واقعیت های جهان امروز [قرن 21] را آشگار ساخت و نشان داد که چه بازی هایی در کار و چه تغییرات و جا به جایی هایی صورت گرفته است، از این قرار:
1ـ شورای امنیت که بازوی اجرایی سازمان ملل است وظیفه حفظ صلح جهانی دارد نه برپاکردن جنگ. بعلاوه، سازمان ملل حق مداخله در امور داخلی کشورها را ندارد، به عبارت دیگر پلیس داخلی یک کشور مستقل و دارای حاکمیت ملی نمی تواند باشد. با قطعنامه 1973 که لندن، پاریس و بیروت [دولت بیروت به دلیل ناپدیدشدن موسی صدر ـ روحانی شیعه] آن را پیشنهاد کرده بودند، شورای امنیت وظیفه حفظ صلح جهانی [نه، ملی ـ داخلی]خود و اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت های عضو سازمان را نقض کرده است که اگر این رویه تکرار [عادت] شود به ریزش اعضای این سازمانِ ساخت قدرت های فاتح در جنگ جهانی دوم خواهد انجامید که آن سازمان را باهدف باطنی اِعمال اراده خود بر دیگران و استفاده ابزاری از آن تاسیس کرده اند. ناآرامی های لیبی موضوعی داخلی است که در همه کشورها روی داده و می دهد. دادن اندرز، همدردی اخلاقی و میانجیگری کافی است که گفته اند صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
2ـ شورای امنیت با تصویب این قطعنامه به راه تبعیض رفت که مغایر منشور ملل است. اگر چنین قطعنامه ای [برقرارکردن منطقه پرواز ممنوع و محافظت مخالفان غیر نظامی ولی مسلّح یک دولت مستقل ـ مآلا با توسل به زور] در مورد یمن که همان روز (17 مارس 2011) در آنجا بیش از 50 معترض به دست نیروهای دولتی کشته شدند و یا بحرین که نظامیان کمکی اعزامی دولت سعودی در آنجا به قلع و قمع معترضان پرداخته بودند تصویب می شد اتهام تبعیض مطرح نمی شد. شورای امنیت حق ندارد که چند قدرت نظامی برتر را پلیس امور داخلی یک کشور مستقل دیگر کند. چرا شورای امنیت این کاررا در مورد چچنی ها، تبتی ها، ارومچی ها، کشمیری ها و ... نکرده و سراغ لیبی 6 میلیون نفری رفته است؟. در همان روز 17 مارس 2011 که این قطعنامه از تصویب گذشت، در پاکستان بیش از 30 نفر براثر اصابت موشک یک هواپیمای بدون خلبان آمریکایی کشته شدند. چرا 29 میلیون پشتون را از قبیله خود در افغانستان جدا کردند که ناراضی باشند و در پاکستان شمال غربی پایگاه طالبان و القاعده قرارگیرند. وضعیت لیبی فوريه و مارس 2011 بی شباهت به وضعیت ایالات متحده در جریان جنگ داخلی این کشور نیست که دولتهای دیگر برغم درخواست ایالات جنوبی از مداخله خودداری کردند. ایالت های جنوبی چیزی جز استقلال داخلی (کنفدراسیون) نمی خواستند. آیا دولت واشنگتن دوست دارد که یک و یا چند دولت دیگر باقیمانده سرخپوستان آن کشوررا مسلح کنند؟ و به همین گونه تحریک مکزیکی تبارهارا که هنوز کم و بیش مدعی ایالات جنوب غربی آمریکا هستند. آیا دوست دارد که «سیبری» فروش آلاسکا توسط تزار وقت روسيه به آمریکا را غیر قانونی اعلام کند؟. آیا دوست دارد که بگویند چرا بدون مجوز همین شورای امنیت عراق را اشغال نظامی کرد که تلفات و ویرانی وسیع به دنبال داشته است و روی آرامش نخواهد دید؟ و همچنین در مورد افغانستان. اگر استقرار نظامی در افغانستان عمل درستی است چرا اصرارکردند که نظامیان روس خارج شوند؟. اِعمال منطقه پرواز ممنوع و محافظت از شورشيان ليبي، قطعا بمباران هوايي و حمله موشکي به اين کشوررا به دنبال خواهد داشت.
3ـ این استدلال درست نیست که بگویند شورای امنیت قبلا هم منطقه «پرواز ممنوع» برفرار عراق و بر ضد صربهای کنفدراسیون پیشین یوگوسلاوی برقرار کرده بود و این کار تازگی ندارد. عراق کویت ـ یک عضو سازمان ملل ـ را با توسل به نیروی نظامی و ایجاد تلفات و تخریب تصرف و اشغال کرده بود و صربها کشورهای تازه استقلال یافته کنفدراسیون را که در قدیم هم استقلال داشتند مورد تعرض قرار داده و کشتار می کردند.
4ـ برقراری منطقه پرواز ممنوع و سپردن اجرای آن به نظامیان قدرتهای بزرگتر، معنایی جز جنگ ندارد زیراکه دولت مربوط حق خود می داند که از استقلال و حاکمیت خویش دفاع کند. بعید نیست که چنین درگیری به یارگیری مجدد و جنگ منطقه ای و دگرگونی جهانی دیگری انجامد. هر دولتی مترصد است که از هر رویداد در جهت اِعمال سیاست و پیشبُرد برنامه هایش استفاده کند.
5ـ شورای امنیت نباید آلت دست دولت لندن و دولت پاریس مي شد. این دو دولت قرنها استعمارگری می کردند و شمال آفریقا در دست این دو دولت بود. روح این سیاست و تقسیم منابع ملل کوچک و بی اسلحه میان خود هنوز در دولتمردان اين دو کشور باقی است [استثمار و سلطه با لباسی تازه و شاید با کمک شورای امنیت]. آیا کسی می پرسد که چرا از میان این همه ناآرامی ها، تظاهرات و اعتراضات ملل، تنها سراغ لیبی رفته اند؟. سرهنگ قذافی با اشاره و کمک آمریکا ادريس سنوسی پادشاه دست نشانده انگلستان را بیرون کرد و بعد هم پایگاه هوایی ويلوس متعلق به آمریکا در لیبی را بست. جدّ ادريس سنوسي که از حجاز به ليبي مهاجرت کرده بود موسس فرقه اسلامي سنوسي بود. ادريس تنها سلطان ليبي در طول تاريخ اين کشور است که تا نيمه قرن بيستم به ترتيب مستعمره روم، عثماني، ايتاليا، انگلستان با مشارکت فرانسه بود. استعمارگران اروپایی از فکر استثمار و سلطه خارج نشده اند و اینک در لباسی دیگر و به دست سازمان ملل و کشاندن پای آمریکا به آن. «ناتو» که قرار بود با انحلال بلوک شرق [پیمان ورشو] منحل و یا تبدیل به سازمان سیاسی شود خودرا گسترش داده و با استفاده از تداوم ضعف و فساد داخلی روسیه وارد قلمرو شوروی سابق شده، کنفدراسیون یوگوسلاوی را منهدم ساخته و اینک می خواهد همانند امپراتوری روم منطقه مدیترانه را زیر نگین داشته باشد و آن را دریای مرکزی خود کند و سرانجام راه ورود احتمالی روس هارا به آن ببندد. روسها در دهه یکم قرن 21 مداخله غرب (ناتو) در اوکراین، گرجستان، قرقیزستان و ... و استقرار نظامی در بالتیک شوروی [سابق] را تجربه کردند و معمّا در اینجاست که [باوجود این] چرا قطعنامه 1973 را «وتو» نکردند. جهانیان در کتابهای درسی دبیرستانی خوانده اند که در قرن 20 ایتالیا لیبی را از دست عثمانی خارج ساخت و انگلیس بعدا آن را از چنگ ایتالیا به درآورد و سازمان ملل بر اين تصرف عنوان قيمومت گذارد. فیدل کاسترو که در سطح جهان شهرت انقلابی بودن دارد و قاعدتا باید از تظاهرات مردمی و اعتراضات حمایت کند دو روز پس از آغاز ناآرامی های لیبی و شنیدن سخن از تجزیه اين کشور و مسلح شدن! شورشیان، نسبت به ماهیّت گردانندگان شورش و مسلح کردن آنان و تصرف شهرها و جنگ، در مقاله ای در «گرانما» نوشت که هدف؛ نفت لیبی و استیلای مجدد غرب بر این سرزمین استراتژیک منطقه مدیترانه است ـ سرزمینی که در جریان جنگ جهانی دوم، رومل ـ فیلد مارشال آلمانی انگلیسی ها را بیرون راند و تا مصر [العلمین] دنبال کرد.
6ـ هنگام رای گیری به قطعنامه 1973، روسیه، چین، هند، برزیل و آلمان از دادن رای خودداری کردند. چین و روسیه باید بدانند که با این کار نمی توانند جهانیان را فریب دهند. امروزی ها مردم نیمه اول قرن 20 نیستند و می دانند که این عمل روسیه و چین فریب افکار عمومی بود. اگر ساخت و پاخت قبلی در کار نبود و جرأت داشتند (!!!) قطعنامه را «وتو» می کردند. این دو دولت که از قبل می دانستند قطعنامه ده رای مثبت می آورد و تصویب می شود، دولتهای لندن و پاریس را مطمئن به خودداری شان از «وتو» کردند و رای «ممتنع» دادند یعنی «هیچ». دولت مسکو در نیمه قرن 20 و در جریان جنگ کره هم به جای «وتو کردن» قطعنامه شورای امنیت، به آن رای نداد [به جای «وتو» کردن قطعنامه از دادن رای امتناع کرد] و دولت آمریکا و متحدانش ازجمله ترکیه به استناد آن قطعنامه وارد جنگ کره شدند و نظامیان آمریکا پس از گذشت 60 سال از آن زمان هنوز در کره جنوبی مستقر هستند. روسیه پس از فروپاشی شوروی، غرق در فساد اداری و باندبازی و «هرکس به فکر خویش است» شده و بعید است به جایگاه روسیه تزاری بازگردد و غرب این را می داند که تُرکتازی می کند و به اين ترکتازي ادامه خواهد داد. «ناتو» اراده روسیه را در جریان استقلال کوزوو آزمایش کرد و دید که «توخالی» است. تاکنون دولت مسکو از کوتاه آمدن هایش در قبال «ناتو» و اتحادیه اروپا چه امتیازی به دست آورده است؟، هیچ. اتحادیه اروپا چیزی جز اجتماع دولتهای مختلف الزبان و فرهنگ منطقه به سرکردگی استعمارگران اروپایی قرون و دهه های گذشته نیست و همان سلطه گری ها را [به شکلی دیگر] اِعمال می کند که کنگره برلین در قرن نوزدهم می کرد [تقسیم آفریقا و ملل دیگر میان اروپاییان]. چین شده است یک کاسب و تاجر ـ تاجر کالای ارزان و احیانا بُنجل ـ حمایت از ملل ضعیف را فراموش کرده و حرص پول می زند. می خواهد هرچه بیشتر پول به دست آورد، دیگر آن چین مائو نیست، خودرا اسما سوسیالیست می خواند! تا توجه توده هارا جلب کند. این دولت دیگر حتی از «تایوان» حرفی نمی زند. فراموش کرده است که قدرت های قرن 19 و اوایل قرن 20 چه به روزش آوردند و ژاپن چگونه چین را گرفت و چینی ها قطعه ـ قطعه کرد و سوزانید. دلش خوش است که پول به قرض آمریکا داده است. کافیست که یک آمریکایی به دادگاه شکایت کند که مثلا مواد شیمیایی نادرست درای وال های ساخت چین [پوشش تخته ای دیوار اطاقها] اورا سرطانی ساخته و یا اسباب بازی ساخت چین فرزندش را بیمار کرده است و دادگاه حکم دهد که یک تریلیون دلار غرامت به شاکی بدهند و طلب دولت چین در یک لحظه «صفر» شود. دیدیم 31 میلیارد دلار سرمایه گذاری لیبی در آمریکا با نخستین ایستادگی پلیس لیبی در برابر شورشیان چگونه توقیف شد و این، باید درسی برای دولتهای دیگر مخصوصا کشور سعودی باشد.
7ـ تحولات اخیر نشان داد که مقامات دولتی کشورها که طبق آمار در سراسر جهان جمعا از 40 هزار نفر تجاوز نمی کنند برای باقی ماندن بر اریکه قدرت، نان به قرض هم می دهند تا بر هفت میلیارد انسان درگیر تامین معیشت روزمره حکومت و آقایی کنند. از کدام دمکراسی دفاع می کنند؟. به من بگویند که در کدام کشور دمکراسی واقعی وجود دارد. قوانین انتخابات را همین 40 هزار مقام وضع و اجرا کرده اند تا بر سر قدرت باقی بمانند. چند سال پیش در یک شهر آمریکا از درصدی از مردم پرسیده بودند که نام اعضای شورای شهر خودرا بگویند. فقط هفت درصد اسامی همه اعضای شورا را که 11 نفر بودند می دانستند. مابقی یا نمی دانستند و یا تنها چند عضو را. در شهر «دِل» ایالت کالیفرنیا اعضای شورای شهر که کسر بودجه هم داشت برای خود صدها هزاردلار دستمزد تصویب کرده بودند!. بروید ببینید که امتیازات رفاهی و دریافتی اعضای کنگره آمریکا چقدر است. اگر دمکراسی واقعی برقرار بود که فرانسویان سارکوزی مجارستانی تبار و یهودی تغییر دین داده را رئیس جمهور خود نمی کردند و ایتالیایی ها برلوسکنی دخترباز و دارای پرونده تقلب در مالیات را.
8ـ بدبختی روزافزون بشر امروز که وضعیتی بهتر از دو هزار سال پیش ندارد نتیجه مرگ ژورنالیسم اصیل است. نه اخبار رویدادها آنطور که باید عرضه شوند تنظیم و نه همه مسائل و وضعیت به صورتی بی طرفانه و جامع پوشش داده می شوند، مطالب دستوری و ... است و براي آماده ساختن راه اجراي سياست ها و برنامه هاي قدرت ها. دیدیم که این رسانه ها چه جنجالی برسر لیبی بپاکردند تا چند عضو بزرگتر ناتو بتوانند متوسل به قدرت نظامي برضد ليبي شوند که چند دهه قبل واژه سوسياليست را بر نام خود افزود. اگر دقت کرده باشید گزارشهای تحولات خاورمیانه توسط چند گزارشگر معیّن و تبعه دولت لندن که انگلیسی بودن از لهجه آنان پیداست تهیه و از شبکه های تلویزیونی ازجمله آمریکا پخش می شود. همین ها زمینه را هموار کردند که سران دولتهای فرانسه، انگلیس و آمریکا صریحا و علنی بگویند که قذّافی باید برود. تاکنون در جهان اينگونه سخن گفتن سابقه نداشت و می رود که روال شود. در جریان انقلاب ایران، جیمی کارتر در یک پیام محرمانه دیپلماتیک به شاه اشاره کرده بود که بهتر است فعلا ایران ترک گوید.
در این وب مطالب ورخدادهای تاریخی از دیدگاهای مختلف ذخیره میشود