ايران
تيمورتاش در ماموريت محرمانه و حساس - چگونگي ايجاد نيروي دريايي نوين ايران
رضاشاه پهلوی در آوريل 1928 (فروردين 1307) و در جريان نوسازي ارتش و تقويت بنيه نظامي ايران، تصميم به ايجاد يك نيروي دريايي براي وطن گرفت، ولي از انگليسي ها بيم داشت كه كار شكني كنند.
     به نوشته مورخان تحولات جنگ جهاني دوم، وي در اجراي اين تصميم خود، در آن ماه در جستجوي فردي مطمئن براي اعزام به اروپا و تماس با موسوليني رهبر ايتاليا بود. در آن زمان، رضاشاه جز به عبدالحسين تيمورتاش وزير دربار خود به رجل ديگري اعتماد نكرد. تيمورتاش ظاهرا به نام ديدار دوستانه و حسن نيّت از اروپا، به اين قاره رفت و [برای آنکه جلب توجه نکند] پس از پرسه زدن در چند كشور وارد رم، شهر مورد نظر خود شد و نيات رضاشاه را براي موسوليني تشريح كرد و رهبر ايتاليا كه آماده شنيدن تصميمي نظير ايستادگي در برابر سلطه ديرپاي انگلستان بر منطقه خليج فارس بود قبول كرد كه شماري از افسران نيروي زميني ايران را در ظاهر به عنوان آموزش فنون تازه «رزم پياده» بپذيرد، و در ايتاليا به طور محرمانه به آنان آموزش دريايي دهد. بعلاوه، چند کشتي جنگي به ايران بفروشد.
     پس از بازگشت تيمورتاش به وطن در سپتامبر 1928، طرح محرمانه به تدريج به اجرا درآمد. افسران نيروي زميني اعزامي به ايتاليا آموزش دريايي ديدند. پس از تکميل دوره آموزشي، موسوليني چند ناو جنگي به ايران فروخت و اين ناوها را به دست آن افسران سپرد كه از طريق دماغه اميد نيک (جنوب آفريقا) به ايران آمدند و به يكه تازي انگليسي ها در آبهاي ايران در خليج فارس پايان دادند. در آن زمان، آبراه سوئز در کنترل انگليسي ها بود و به همين سبب، کشتي هاي خريداري شده راه دور و دراز جنوب آفريقارا انتخاب کرده بودند. همين كشتي ها بودند كه انگليسي ها را از چند جزيره ايراني در خليج فارس بيرون كردند و چند پايگاهشان از جمله «باسعيدو» را بستند. ولي در جريان توطئه اشغال نظامي ايران، در آگوست و سپتامبر 1941 (شهريور 1320) به دست انگليسي ها افتادند و با افسرانشان منهدم و یا مصادره شدند.
     گفته شده است (شايعه و نه، اثباتا) كه اين ماموريت محرمانه تيمورتاش پس از رنجش او از رضاشاه، درز پيدا كرده بود و انگليسي ها به جزئيات آن پي برده بودند و ....
    عكس زير، موسوليني و تيمورتاش را در ملاقات سال 1928 نشان مي دهد كه ديداري عادي و تشريفاتي وانمود شده بود.
تيمورتاش و موسوليني

مقدمه اشغال نظامي ايران که هدف نهايي چرچيل بود
وينستون چرچيل
وينستون چرچيل نخست وزير وقت انگلستان هفتم آوریل 1941 (18 فروردين 1320) دستور انتقال يك لشكر از هندوستان آن کشور (بریتیش ایندیا) را به بصره داد. بهانه اعزام اين لشكر كه عده نفرات آن به چهار هزار تن هم نمي رسيد محافظت از حوزه هاي نفتي بيان شده بود، ولي در واقع، ماموريت اين نيرو اشغال نظامي ايران در فرصت مناسب بود؛ زيرا كه دولت تهران عميقا متمايل به آلمان شده بود و ديكته هاي لندن را مانند گذشته نمي نوشت.
     چرچيل از دو جهت هراس داشت؛ يكي سقوط شمال آفريقا و رخنه نيروهاي آلمان به شرق سوئز و ديگري عبور نيروهاي آلماني از قفقاز و سرازير شدن به مناطق نفتي خاورميانه و تصرف همه منطقه با كمك ارتش ايران. چرچيل مي دانست كه تصرف خاورميانه توسط آلمان، بدون كمك ايران امكان پذير نخواهد بود، و به اين دليل ايران را هدف قرار داده بود. چرچیل که در شرایط وقت، جنگ تمام عیار با ایران کاری آسان نمی دانست همزمان با اعزام نیرو به بصره به تطميع و خريد برخي مقامات نظامي و سياسي ايران و اطرافيان رضاشاه دست زده بود تا در اقدام نظامي انگلستان، ارتش ايران كه براي تجهيز آن 20 سال سرمايه گذاري شده بود وارد عمل نشود.
     چرچيل در همان زمان در پارلمان انگلستان گفته بود كه بدون موافقت و همراهي ايران، هيچ قدرتي نمي تواند برخاور ميانه و حتي آسياي جنوبي مسلط باشد.
     «تاريخ» نشان داد كه چهار ماه و دو هفته بعد (شهريور 1320)، لشكر اعزامي چرچيل از هندوستان، پس از مرخص شدن خائننامه سربازان پادگانهاي ايران، بدون برخورد با مانع چشمگير وارد ايران شد و در اشغال «ايران بي دفاع!» مشاركت جست.

ايران در آوريل 1951 - در ميان ناآرامي، تحريکات و اخطارهاي لندن، علاء رفت و مصدق آمد
حسين علاء
آوريل 1951 (فروردين 1330) در ايران با ناآرامي آغاز شده بود. چون در ماه مارس (اسفند)، قانون ملي شدن نفت به تصويب رسيده بود؛ انگليسي ها با همه توان و امكانات به آغاز و گسترش آن ناآرامي ها كمك كرده بودند، ازجمله با قطع پرداختي به كارگران صنايع نفت در خوزستان، دادن اخطار پشت اخطار به ايران و انتشار شايعات و تحريكات ديگر در سراسر كشور.
    در آوريل 1951 انگليسي ها پرداختي كارگران نفت را قطع کرده بودند و اين کارگران به خاطر قطع درآمد و مبهم بودن آينده و وضعيت استخدامي شان بود که در آبادان دست به تظاهرات زده بودند و اين تظاهرات به صورت کاري روزانه درآمده بود. در موارد متعدد ميان اين كارگران و روشنفكران و جوانان (حاميان ملي شدن صنعت نفت) برخورد روي داده بود و ماموران انتظامي مداخله و شماري از دو طرف و عده اي انگليسي را كشته بودند. اين وضعيت دولت حسين علاء را مجبور به اعزام يك هيات عالي نظامي به آبادان کرده بود. اعزام اين هيات و ترميم كابينه هم نتوانست به ناآرامي پايان و دولت علاء را نجات دهد و وي 26 آوريل (ششم ارديبهشت) پس از دريافت يک اخطار سراسر تهديد از دولت لندن جاي خود را به دكتر مصدق داد و از آن پس، وزير دربار شاه شد. دولت لندن در اخطار خود که ششم ارديبهشت توسط سفير اين دولت در تهران به علاء تسليم شده بود براي ايران [اگر از ملي کردن نفت خود منصرف نشود] خط و نشان بسيار کشيده بود.

ترور سرلشکر «فرسيو» رئيس دستگاه قضايي ارتش ـ تشدید عملیات چریکی در تهران
فرسيو
بامداد هجدهم فروردین 1350 (هفتم آوریل 1971) هنگامي كه سرلشكر ضياء فرسيو رئيس وقت دستگاه قضايي ارتش از خانه اش در قلهك عازم محل كار خود بود هدف گلوله قرار گرفت و كشته شد. در اين تيراندازي، فرزند 16 ساله فرسيو كه با خودرو پدر عازم مدرسه بود مجروح گرديد. سه روز پيش از ترور فرسيو، در نزديكي همين محل به سوي نگهبان ورودي كلانتري پليس قلهك تيراندازي مرگ آور شده بود.
     در پي ترور فرسيو، گفته شده بود كه وي به دست چريكهاي فدايي كشته شده است. فرسيو درجريان تعقيب قضايي چپگرايان و متهمان رويداد سياهكل خشونت بسيار به خرج داده و آنان را خشمگین و ناراضی تر كرده بود. دولت برای یافتن سر نخ جهت شناخت قاتل و یا قاتلان فرسیو 900 هزار تومان (در آن زمان؛ به ارزش 130 هزار دلار) جایزه نقدی تعیین کرده بود. همان روز (18 فروردین 1350) پرویز ثابتی که رسانه های وقت وی را «مقام امنیتی» می نوشتند در یک برنامه طولانی تلویزیونی، فعالیت های چریکی و بویژه رویداد سیاهکل را (ازدیدگاه دولت) شرح داد. توضیحات پرویز ثابتی و انتشار گزارش ترور فرسیو در روزنامه ها سرآغاز گسترش عملیات چریکی شهری در تهران بود که تا پیروزی انقلاب ادامه یافت. دولت وقت بعدا متوجه شد که اظهارات پرویز ثابتی نتیجه معکوس داشته و باعث گسترش فعالیت های ضد دولتی مسلحانه شده است. دور تازه عملیات چریکی شهری با ترور آمریکاییان بویژه مستشاران نظامی آمریکایی آغاز شده بود. درجریان یکی از این عملیات، اتومبیل حامل مک آرتور سفیر وقت آمریکا در ایران هدف گلوله قرارگرفته و باعث کناره گیری وی از این سمت شده بود.

اعدام امیرعباس هویدا که از جداشدن بحرین حمایت و به روزنامه ها کمک مالی می کرد - ماجراي عبرت آموز جسد هويدا
جسد هويدا در پزشكي قانوني
هفدهم فروردین 1358 اميرعباس هویدا که در دهه های 1340 و 1350 سیزده سال نخست وزیر ایران بود در پايان دومين دور محاكمه اش در دادگاه انقلاب اسلامي به اعدام محكوم شد و حكم، دقايقي پس از صدور در محوطه زندان قصر درباره او به اجرا درآمد و تيرباران شد و جسدش به تالار معاینه جهت صدور پروانه دفن در پزشكي قانوني انتقال يافت. هويدا 59 ساله بود. پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، تا چند روز هيچيک از دوستان و بستگان هويدا براي تحويل گرفتن جسد او مراجعه نکرده بود! و این وضعیت سبب شده بود که مسئول پزشکی قانونی تهران به روزنامه ها خبردهد که جسد امیرعباس هویدا روی دست آن سازمان مانده و حتی یک نفر برای انتقال جسد به گورستان مراجعه نکرده است. اين واقعيت عبرت آموز در گزارش روزنامه هاي وقت آمده بود. يكي از اتهامات اصلي هويدا حمايت از استقلال بحرين (طبق قانون مصوّب پارلمان وقت؛ استان چهاردهم ايران) بود كه با اين عمل، سوگند خودرا كه حافظ تماميت ايران باشد نقض كرده و مستوجب مرگ شناخته شده بود. اتهام بزرگ دیگر هویدا، دادن کمک مالی مستمر به روزنامه ها بود که «ژورنالیسم، به عنوان قوه چهارم دمکراسی» آن را اکیدا ممنوع کرده زیرا نه تنها مغایر تفکیک قوا است بلکه روزنامه ای که از دولت کمک بگیرد تسلیم نظر دولت خواهد بود و به «خود ـ سانسوری» روی خواهد آورد که مآلا بزیان جامعه خواهد انجامید. «ژورنالیسم» تنها کمک دولت به نشریات تخصّصی و حزبی را با شرایطی روا داشته است.
     نخستين دور محاكمه هويدا 24 اسفند 1357 برگزار شده بود. هويدا باور نمي كرد كه اعدام شود. چند دولت عضو بلوک غرب مهدي بازرگان نخست وزير وقت را تحت فشار قرار داده بودند كه مانع اعدام هويدا شود و به همين سبب شیخ صادق خلخالی در طول دومين دور محاكمه هويدا، تلفن هاي زندان قصر را از كار انداخته بود كه به او تلفن و سفارش نشود.
هويدا در زمان نخست وزيري

كارتر و قطع مناسبات آمريكا با ايران

جيمي كارتر رئيس جمهوري وقت آمريكا از حزب دمکرات هفتم آوريل 1980 همه مناسبات آن دولت با ايران را كه هنوز ادامه دارد قطع و ويزاهاي ايرانيان براي ورود به آمريكا حتي كارتهاي سبز ايرانياني را كه در خارج از آمريكا بودند لغو كرد و دستور داد كه تا اطلاع ثانوي به ايرانيان ويزاي ورود به آمريكا داده نشود و دستور ندادن ويزا تا نزديك به يك سال به قوت خود باقي بود. در اين ميان وزارت دفاع آمريكا (با احتياط تمام كه باعث تحريك و مقابله شوروي نشود كه در افغانستان مستقر شده بود) خودرا براي عمليات نظامي خارج كردن اعضاي دستگيرشده سفارت اين كشور در تهران (گروگانها) آماده مي ساخت كه اين عمليات بعدا در صحراي طبس شكست خورد. دولت کارتر قبلا به خليج فارس و آبهاي نزديک به آن، کشتي جنگي فرستاده بود. دولت لندن هم براي نشان دادن حمايت خود از واشنگتن يک ناوشکن وارد خليج فارس کرده و گزارش رسانه ها حکايت از اعلام حمايت دولت استراليا از اين قدرت نمايي دريايي داشت. واشنگتن چندي بعد تحريم اقتصادي را هم بر قطع رابطه افزود كه هرچند وقت يكبار تشديد مي شود و دولت "اوباما" درصدد جهاني کردن اين تحريم است.
     كارتر كه در ژانويه 1977با شعار گسترش دمكراسي و رعايت حقوق بشر درجهان زمام امور ايالات متحده را به دست گرفته بود، از زمان روي كار آمدن (به دلايلي) خواهان تعديل اساسي در روش حكومتي شاه بود و بنابراين از منتقدين شاه و معترضين به خودكامگي هاي او حمايت كرد و تا توانست مانع از برخورد شديد شاه نسبت به ملّيون ليبرال شد، ولي برخلاف انتظار كارتر و دستيارانش، اينان در جريان انقلاب و پس از آن [با اينکه دولت موقت را در دست داشتند] نتوانستند ستون قدرت شوند و به تدريج همان قسمت از قدرت را هم كه به چنگ آورده بودند از دست دادند و ....


دنياي هنر
تئاتر 2هزار ساله جزيره کفالونياKefallonia


    وزارت فرهنگ يونان پنجم آوريل 2007 با توزيع عکس بالا ميان رسانه ها اعلام كرد كه باستانشناسان در جزيره كفالونيايKefallonia اين كشور واقع در مديترانه يك تئاتر را از زير خاك بيرون آورده اند. كف و پلكان اين تئاتر به همانگونه كه در عكس ديده مي شود از سنگ ساخته شده است. از تئاترهاي يونان باستان براي جلسات نطق و بحث و راي گيري هم استفاده مي شد. باستانشنان گفته اند كه اين تئاتر در فاصله ميان سال 146 پيش از ميلاد تا سال 330 ميلادي ساخته شده و احتمالا براثر زمين لرزه به زير خاك فرو رفته است.
     در مجاورت اين تئاتر، يك مقبره 5 نفره هم به دست آمده كه در يك گور، مرده را با جواهرات و ازجمله گردنبند طلايش در تابوتي سنگي مدفون كرده بودند.


در قلمرو انديشه
نويسنده اي كه نگران نابرابري و جدايي انسانها بود
Flora Tristan
هفتم آوريل زادروز «فلورا تريستان» نويسنده سوسياليست فرانسوي است كه در سال 1803 به دنيا آمده بود. پدر بانو فلورا يك سرهنگ نيروي دريايي اسپانيا و متولد كشور «پرو» بود. در آن زمان «پرو» متعلق به اسپانيا بود و دولت فرانسه (ناپلئون) بر اسپانيا حكومت مي كرد. فلورا با اين كه در ناز و نعمت بزرگ شده بود، داراي افكار سوسياليستي و خواهان برابري اقتصادي ـ اجتماعي انسانها بود و مي گفت كه با شكم گرسنه، برابري سياسي و آزادی فردی (ليبراليسم) مفهوم ندارد. او در كتابهايش ـ داستاني و غيرداستاني ـ به بهترين وضعيتي ضرورت تساوي اقتصادي ـ اجتماعي انسانها، ولو به گونه اي نسبي و محدود را منعكس ساخته كه بر تمامي وجود مخاطب تاثير مي گذارد. مهمترين كتابهاي فلورا، «گشت و گذري در لندن»، «خشم بي پايان»، «آواره بي آشنا»، «نعمتي به نام اتحاديه»، «چه كسي مورد تنفر است»، «بي پول بي احترام مي شود»، «درد بي اطميناني»، «ما همه، هنوز انسان هستيم»، « در دو زمان برابر هستيم: پيش از تولد و پس از مرگ» و ....
    فلورا در كتاب «آواره بي آشنا» شرح سفر خود به سرزمين «پرو» جهت به دست آوردن ميراث پدري را دقيقا بيان داشته و ضعف و فساد دستگاه قضايي آن سرزمين را منعكس كرده و نتيجه گرفته است كه خرابي يك كشور از دستگاه قضائي آن آغاز مي شود، و عقب ماندگي، سرگرداني، «مشكلدار» و «دغدغه دار» بودن يك ملت را بايد در خرابي چرخهايي قضايي آن جستجو كرد. كتاب فلورا نشان مي دهد كه او نتوانست ارث پدري را كه حق مسلم او بود و ديگران بالا كشيده بودند به دست آورد.
    در كتاب در دو زمان برابر هستيم، ثابت مي كند كه با ادامه وضعيت موجود، در اين دنيا (در طول زنده بودن) برابري وجود نخواهد داشت زيرا كه آزمندي و خودخواهي همزاد انسان است و تنها نظام حكومتي است كه آزمندي و زيادت طلبي آدم را مي تواند كنترل كند. فلورا در كتاب نعمتي به نام اتحاديه نوشته است كه هر فرد به تنهايي نمي تواند احقاق حق كند و حرفش شنونده داشته باشد، ولي افراد؛ بله و «افراد» يعني اتحاديه، وقتي كه باهم باشند و از منافع مشترك پاسداري و دفاع كنند. مفسران بر پايه اين كتاب، فلورا را يكي از مادران پيدايش «سنديكا» در جهان خوانده اند.

انديشه هاي «گوستاو لاندائوور» و سوسياليسم با هدفهاي مادي و معنوي
گوستاو
«گوستاو لاندائوور» فيلسوف و نويسنده چپگراي آلمان در اين روز در سال 1870 به دنيا آمد. وي بر افكار «كروپتكين» و «باكونين» با كمي پالايش تعريف نوشت و به صورت اصول درآورد. او دركتاب خود تعريف تازه اي از سوسياليسم به دست داده و نوشته است كه سوسياليسم، تنها برآورده ساز عادلانه نيازهاي مادي افراد و به عبارت ديگر «عدالت مادي (اقتصادي)» نيست، بلكه بايد عدالت معنوي ميان مردم را هم برقرار سازد تا روح و روان آنان ارضاء و اقناع شود. «آرزوي زندگاني کردن در يک محيط برخوردار از عدالت عمومي» طبيعت مشترك بشر است و براي رسيدن به آن آمادگي لازم، اتحاد و بستن پيمان و بذل مساعي دارد، و اين دولتها و حاكمان هستند كه به خاطر باقي ماندن در قدرت - قدرتي كه به داشتن آن عادت كرده اند و طبيعت ثانوي شان شده است با توسل به دستاويزهاي گوناگون مانع از اين اتحاد و مساعي مي شوند و سنگ اندازي مي كنند؛ بنابراين قدرت دولت بايد به شوراها كه شرط عضويت در آنها انساندوستي و معنويت باشد سپرده شود.
     «لاندائوور» نوشته است: هرجا كه طبقه زحمتكش (وركينگ كلاس) احساس استثمار شدن كند، وقوع انقلاب قابل پيش بيني است و نمي توان با توسل به زور براي مدتي طولاني مانع از وقوع آن شد. بشر كارگر مي داند كه چه كساني از دسترنج او برخوردار مي شوند و كينه استثمار شده نسبت به استثمارگر روز افزون است، پايان ناپذير و روزي به انتقام تبديل مي شود. در نظر كارگر، سرمايه با زحمتي كه او تحمل مي كند قابل مقايسه نيست.
     اين انديشمند که توصيف يک انقلابي راه تعميم عدالت را به «آنارشيست» يک جعل قدرت طلبان و اسثتمارگران مي داند تا بتوانند به نام مبارزه با آنارشيست (در قرن 21 «تروريست») هر کار که بخواهند بکنند همچنين نوشته است كه خواست تامين عدالت عمومي (به زعم لاندا ئوور؛ سوسياليسم مادي و معنوي) واقعيتي است در نهاد هر انسان، و تنها گروهي كم ولي با سرمايه و نيروي زياد هستند كه نمي گذارند بشر براي رسيدن به آن آرزو با هم متحد شود. اين گروه كوچك دست به هر اقدامي مي زند تا اين قدرتهايش (از جمله حكومت) را از دست ندهد.
    «لاندائوور» كه افكار فلسفي خود را به صورت داستانهاي كوتاه هم براي درك مردم عادي مي نوشت دوم مه 1919 در مونيخ آلمان در پي يك تظاهرات خياباني به دست نظاميان كشته شد.


در دنياي اقتصاد
در دنياي کاپيتاليسم: 28 ميليون دلار حقوق و 18 ميليون دلار پاداش مديرعامل كارخانه اي كه زيان مي داد!
Allan Mulally
سالهاست که در كشورهاي صنعتي، رسانه ها پر از اخبار مربوط به دستمزد بسيار هنگفت مديران شركت ها هستند، حتي شركت هايي كه سود ندارند. اين رسانه ها درآمد افراد عادي را با مديران شركتها مقايسه كرده و براي حفظ آرامش جامعه خود، خواستار قانون تعديل دستمزد بوده اند.
    رسانه هاي آمريکا ششم آوريل 2007 (17 فروردين 1386) به مناسبت سالگرد مرگ «هنري فورد» موسس كارخانه فورد آمريكا و از پدران صنعت اتومبيلسازي نوشته بودند: دستمزد ثابت (حقوق) «الان مولاليAllan Mulally» مدير عامل (CEO = بالاترين مقام كمپاني) كارخانه فورد، سالانه 28 ميليون و 180 هزار دلار بوده که 18 ميليون و پانصد هزار دلار هم پاداش گرفته است و اين در حالي صورت گرفته كه اين كمپاني در سال 2006 دوازده ميليارد و هفتصد ميليون دلار زيان داده بود. رسانه هايي كه اين خبر را منتشر كرده بودند با تعجب نوشته بودند: پاداش به خاطر چي؟، زيان دادن!.
    در آن سال كمپاني قديمي فورد براي صرفه جويي حتي تصميم گرفته بود كه شعبه هشتاد ساله خود در نورفك ويرجينيا را تعطيل كند. هنري فورد هفتم آوريل سال 1947 در 84 سالگي درگذشت.
هنري فورد


در دنياي كشورداري
حق توسل به رئيس كشور و پارلمان (The Right To Petition) ـ روش کار از آغاز تا به امروز
خرابه هاي «فوروم» عهد باستان در شهر رم
از دهه هشتم قرن هفدهم رسم بر اين شده است كه هفتم آوريل هر سال را روز حق تظلّم و دادخواست و به عبارت ديگر «حق دادن عريضه مستقيم به رئيس كشور و يا رئيس پارلمان» بخوانند. در اين روز در سال 1689 پارلمان انگلستان حق دادن عريضه مستقيم به پادشاه را براي اتباع اين كشور تضمين كرد كه بعدا ساير كشورها آن را اقتباس كردند و در همه جا رعايت مي شود.
    علت وضع اين قانون كه در انگلستان به پارگراف پنجم معروف شده است اين بود كه پادشاه وقت نسبت به عرايض مردم بي اعتنايي مي كرد. دستگاه قضايي هر كشور ذاتا مرجع رسيدگي به شكايات و حق خواهي است؛ بنابراين رسم شده است كه «توسل به رئيس كشور و يا رئيس پارلمان» را حق تازه براي اتباع بشمار آورند و The Right To Petition عنوان دهند.
    عريضه به رئيس كشور مي تواند سرگشاده باشد يعني به صورت آگهي در روزنامه ها چاپ و يا رونوشت آن براي اين و آن ارسال شود و و (امروزه) در وبلاگ شخص قرارگيرد که دسترسی به آن برای همگان آزاد است و همچنين ارسال آن برای افراد از طریق ایمیل.
     عرايض به رئيس کشور و رئيس پارلمان مشمول سلسله مراتب اداري نخواهند بود و ازاين عرايض در محاكم قضايي بر ضد عريضه دهنده نمي توان استفاده كرد. رسيدگي به اين عرايض نوعي تكليف حكومت و پاسخ دادن به آنها قطعي (الزامي) است و بعدا پاسخها مي تواند مورد استناد قرار گيرد. به همين سبب در جوار دفاتر روساي كشورها يك دفتر ويژه رسيدگي به اين عرايض (بازرسي اختصاصي) و در پارلمانها كميسيون عرايض (در ايران؛ كميسيون اصل 90 ) داير شده است. در انگلستان قرن 17 رئيس مجلس نمايندگان (مجلس عوام) ياSpeaker، براي اطمينان از رسيدن اين نامه ها به دست رئيس كشور، خود را واسطه اين كار قرار داده بود و عنوان «سپيكر Speaker از همينجاست يعني سخنگوي مردم نزد رئيس كشور و طرح عريضه در جلسه پارلمان. يكميسيون عرايض هر پارلمان مكلف است پس از رسيدگي كامل به شكايات واصله از عمل مقامات دولتي نتايج را اگر عام المنفعه باشد اعلام دارد تا همگان آگاه شوند. به هرحال، متن عريضه ـ اگر حاوي يک مسئله مبتلاء به عموم و يا افشاگري باشد ـ بايد به مجلس اطلاح داده شود و درصورت لزوم، مسئله با وضع قانون حل شود. عادت براين شده است که اين عرايض که علني هستند در دسترس رسانه ها قرارگيرند تا درصورتي که لازم باشد انتشار يابند. لنين در طول زمامداري خود، نامه هاي وارده را با اقدامي که صورت گرفته بود به «پراودا» مي داد تا منتشر کند و همگان و بويژه مقامات دولتي و حزبي در جريان قرارگيرند.
    اگر تاريخ را مرور كنيم خواهيم ديد كه پيش از پارلمان انگلستان، در شهر رم مردم مي توانستند عرايض خودرا در «فوروم» مطرح كنند و يا در همانجا مستقيما به امپراتور بدهند. در ايران قديم هم خسروانوشيروان و شاه عباس شخصا به عرايض مردم رسيدگي مي كردند. طبق خاطرات پزشگ ويژه مائو تسه دونگ رهبر فقيد چين، وي هر روز درست نيمي از ساعات كار خود را به خواندن نامه هاي مردم اختصاص داده بود. به دستور او در ميدانهاي شهرهاي چين تابلو هاي سياه بزرگ نصب كرده بودند تا اگر كسي شكايتي دارد روي آن بنويسد و هر چند ساعت يكبار ماموران ويژه از اين شكايات رونوشت بر مي داشتند و به دست مائو مي رساندند. همچنين وي دستور داده بود كه در روستاها صندوق نامه ها نصب كنند تا از درد دل روستانشينان آگاه باشد.


ساير ملل
مهاجرت اسلاوها به جنوب و استقرار آنان در بالكان - فروپاشي دو کنفدراسيون اسلاو (شوروي و يوگوسلاوي) ـ پيشنهادي که به برژنف داده شده بود
تيتو
اسلاوهاي مهاجر كه از روسيه و اوكراين به حركت در آمده و وارد بالکان شده بودند و قصد تصرف قسطنطنيه را داشتند هفتم آوريل 690 در شرق مقدونيه (مكدونيا) از ارتش حكومت روم شرقي شكست خوردند و موقتا به عقب رانده شدند. مرور زمان نشان داد كه اين شكست مانع استقرار اسلاوها در بالكان نشد.
    اسلاوها كه پس از استقرار در اراضي شمال شرقي آدرياتيك (از جمله اسلونياي امروز) با ايتاليا همسايه شده بودند از طريق اسلواكي خط اتصال خود را با مناطق اسلاو نشين (لهستان، اوكراين، روسيه و بلاروس) امروز قطع نكردند و به پيشروي خود در اروپاي جنوبي ادامه دادند كه صربستان اينك بزرگترين سرزمين اسلاو نشين در اين منطقه است.
    اسلاوهاي جنوبي در پايان جنگ جهاني اول كشور واحدي در جنوب اروپا براي خود تاسيس كردند كه در سال 1929 نام يوگوسلاوي (سرزمين اسلاوهاي جنوبي) برخود نهاد. تيتو پس از جنگ جهاني دوم يوگوسلاوي را به صورت يك كنفدراسيون سوسياليستي در آورد كه در دهه دوم پس از مرگ او به تدريج تجزيه شد و قدرتهاي بزرگ غرب كه منافعشان در تقسيم كشورها به قطعات كوچكتر است به اين فروپاشي كمك كردند. جاه طلبان محلي كه با تقسيم كشورها به مقام و منزلت مي رسند، با كمك خارجي، عامل عمده تجزيه كشورها هستند. تيتو در ايجاد کنفدراسيون يوگوسلاوي همان اشتباهي را مرتکب شد که لنين در جماهيريه کردن امپراتوري روسيه و هر دو اتحاديه هم فروپاشيدند. تجربه اين دو فروپاشي، تفکر کنفدراسيون سازي را تضعيف و به هواداري از اين انديشه عملا پايان داده است. در دوران حکومت برژنف، به او پيشنهاد شده بود که اتحاد جماهير شوروي را به صورت قبل از انقلاب (امپراتوري روسيه) بازگرداند و نام «فدراسيون سوسياليستي روسيه» بر آن بگذارد و همزمان يک جامعه مشترک المنافع کنفدراسيون مانند بوجودآورد و اعضاي پيمان ورشو را وارد آن کند و درهايش را به روي عضويت ساير کشورها باز بگذارد و با سازش با تيتو، روسيه را تضمين کننده بقاء کنفدراسيون يوگوسلاوي قراردهد که امروز و فردا کرده بود و پيشنهاد معلق مانده بود که به باور مورخان، اگر پذيرفته و عملي شده بود نه تنها دو فروپاشي بزرگ اواخر قرن 20 صورت نمي گرفت بلکه جهان امروز چهره ديگري داشت.
     همچنين گسترش «ناتو» پس از آن دو فروپاشي و عضويت چند دولت اسلاو در آن، اين آرزوي قديمي برخي از اسلاوها به ويژه روسهارا که ميان خود يك جامعه مشترک المنافع بزرگ بوجودآورند فعلا به بايگاني سپرده است. احتمالا تلاش غرب و به ويژه دولت واشنگتن در گسترش ناتو [پس از فروپاشي شوروي] که در معرض تهديد نظامي هم نيست، جلوگيري از تحقق آرزوي اتحاد اسلاوها به رياست روسيه باشد.

ایتالیا با هدف احياء امپراتوري روم آلبانی را تصرف کرد
ايتاليا كشور آلباني در شرق درياي آدرياتيك، نه چندان دور ازخاك خود را به اين بهانه كه قرنها پيش گوشه اي از امپراتوري روم بود هفتم آوریل 1939 اشغال نظامي كرد و جامعه ملل نتوانست مانع اين كار شود. اين ضعف نقطه پايان كار اين جامعه بود كه سران آمريكا و انگلستان در جريان جنگ جهاني دوم طرح تاسيس سازمان ملل را به جاي آن ابداع كردند. سقوط آلبانی در آن سال، دولت لندن را برآن داشت تا به کمک یونان بشتابد تا این کشور به وضعیت آلبانی دچار نشود. با ورود انگلستان به صحنه، آلمان نيز به حمايت از ايتاليا به يونان لشکرکشيد و با اخراج انگليسي ها آنجارا متصرف شد.
    

فرضيه «دامينو» و ادامه آن در سياست خارجي آمريکا - اهميت ايران
آيزنهاور
ژنرال آيزنهاور رئيس جمهور وقت آمريكا هفتم آوريل سال 1954 در يك مصاحبه مطبوعاتي، فرضيه «دامينو» را مطرح ساخت كه به نام او باقي مانده و هنوز از دستور كار سران آن كشور (به عنوان يك «فارين پاليسي») خارج نشده است. تا زمان فروپاشي شوروي، كمونيستها و اينك تروريست ها! هدف (بهانه) ادامه اين پاليسي بوده اند.
     در آن روز آيزنهاور گفت: اگر يك كشور و حتي يك ناحيه از يك كشور تحت سلطه و يا نفوذ كمونيستها درآيد اين سلطه به سرعت فراگير مي شود مگر اين كه در نطفه خفه شود و دولت آمريكا عزم جزم دارد كه نگذارد حتي يك ناحيه كوچك به دست كمونيست ها افتد. به عبارت ديگر، هر تغيير و تحول كوچك از اين دست، سريعا گسترش مي يابد و پس از گسترش، مقابله با آن دشوار است. بنابراين، چنين حرکت هايي پيش از قوت گرفتن بايد سركوب شوند.
     وي دراستدلال فرضيه خود گفت که اگر ترومن در دهه گذشته (پس از جنگ جهاني دوم) با دادن كمك نظامي و اقتصادي انبوه به يونان و تركيه و حمايت سياسي از محافظه كاران ايتاليا و دادن اخطار پشت اخطار به شوروي بر سر مسئله آذربايجان ايران وارد عمل نشده بود خاورميانه و منطقه مديترانه به دست عوامل دولت مسکو افتاده بود. با اين مصاحبه،Domino Theory («دامينو ثياري = تئوري دومينو) وارد دستور كار دولت آمريكا در سياست خارجي اين كشور شده است. در پی فروپاشی بلوک شرق و شوروی، تفسیرنگاران نوشته بودند که اگر «دکترین ترومن» و «فرضیه دامینو» نبود و ایران در کنار روسیه قرارگرفته بود، به جای بلوک شرق و شوروی ـ این بلوک غرب و ناتو بودند که فروپاشی می کردند زیرا که ایران کلید آسیای غربی و آسیای جنوبی است.

انفجار يک کاباره ، بهانه حمله نظامي آمريكا به ليبي قرار گرفت
کابارهLa Belle پس از انفجار
پنجم آوريل 1986 براثر انفجار بمب در ديسكوتك (كاباره) لابل در برلن غربي كه پاتوق نظاميان آمريكايي مستقر در آلمان غربي وقت بود دو تن كشته و بيش از صد نفر مجروح شدند. يكي از مقتولان، يك نظامي آمريكايي و ديگري يك زن تبعه تركيه بود.
    رونالد ريگن رئيس جمهوري وقت آمريكا كه درصدد حمله نظامي به ليبي بود، از اين فرصت استفاده كرد و بمب گذاري را كار عوامل ليبي اعلام داشت و پرواز دو هواپيماي ليبيايي در نزديكي يك ناو آمريكايي در مديترانه را بر آن اضافه کرد و خاك ليبي را مورد حمله هوايي قرارداد و تلفات و زيانهايي وارد ساخت. از يک هفته پيش از اين تعرض، رسانه هاي آمريکا دست به انتقاد از دولت ليبي و سياستهايش زده بودند.
     اين حمله درعين حال ضعف هواپيماهاي ساخت شوروي را که نيروي هوايي ليبي مجهز به آنها بود عيان ساخت. مورخان نظامي نوشته اند كه همين ضعف باعث شد كه گورباچف در مذاكرات بعدي خود با ريگن كوتاه بيايد. اين رويداد موقتا باعث كاهش صادرات جنگ افزار ساخت شوروي شد كه پس از گذشت 21 سال، 21 مارس 2007 ولاديمير پوتين مرد قدرتمند روسيه اعلام داشت كه اين كشور دارد صادركننده شماره يك اسلحه در جهان مي شود. روسيه در سالهاي 2005 تا 2009 صادرکننده شماره 2 اسلحه در جهان بود و يک چهارم صادرات اسلحه به اين کشور تعلق داشت.

سازش پنهانی مسکو و واشنگتن بر سر افغانستان
در اين روز در سال 1988، در پي مذاكرات و قول و قرار هاي پنهاني مسكو و واشنگتن، دولت گورباچف اعلام داشت كه نيروهايش را از افغانستان خارج خواهد ساخت. اين نيروها كه شمارشان از 119 هزار تجاوز نكرده بود 9 سال پيش از آن وارد افغانستان شده بودند تا افغانستان كه گرفتار نزاع داخلي كمونيستهاي اين كشور شده بود تحت نفوذ آمريكا قرار نگيرد. روسها در افغانستان نزدیک به 15 هزار کشته تلفات داده بودند زیرا که دولت آمریکا با کمک مالی و دادن اسلحه، برخی از قبایل افغانستان در برابر روسها قرار داده بود. طالبان و القاعده محصول همین سیاست آمریکا بوده اند. خروج نظاميان دولت مسکو از افغانستان در سال 1989 تکميل شد.
    

هفتم آوریل 2003 روزی که نظامیان آمریکا وارد بغداد شدند
هفتم آوریل 2003 واحدهای نظامی آمریکا که بدون مجوز سازمان ملل و در میان اعتراض جهانیان به عراق تعرض کرده بودند وارد شهر بغداد شدند و دو روز بعد پایان حکومت صدام حسین التکریتی که فرارکرده بود اعلام شد و دولت آمریکا زمام امور عراق را به دست گرفت و جورج دبلیو بوش رئیس جمهور وقت آمریکا 23 روز بعد (یکم ماه مه 2003) پایان عملیات نظامی مربوط به تصرف عراق را اعلام داشت و این عملیات را «جنگ برای آزادی عراق») نام نهاد. صدام حسین در دسامبر همان سال دستگیر و بعدا اعدام شد. مخالفت عراقیان با اشغال نظامی وطن چندماه بعد با انهدام ساختمان دفتر سازمان ملل در بغداد آغاز شد و این ناآرامی های مسلحانه هنوز ادامه دارد زیرا که اشغال نظامی عراق آتش اختلافات مذهبی ـ نژادی عراقی ها را روشن ساخت. بعلاوه، خاورمیانه ای می دانند هدف آمریکا از اشغال نظامی عراق استقرار در این سرزمین کلیدی منطقه و حفظ برتری جهانی خود بوده است. جورج بوش که برای اشغال نظامی عراق و ادامه آن 700 میلیارد دلار هزینه و بیش از چهار هزار و 250 نظامی کشته داده بود پس از ترک کاخ سفید، برخلاف انتظار، از آن بابت مورد انتقاد جدی قرارنگرفته است!. جمع تلفات نظامی آمریکا در عراق از 22 مارس 2003 تا ششم آوریل 2010 چهارهزار و 388 کشته و 31 و 770 مجروح بوده است.
    در مارس 2007 بانو «هيلري كلينتون» سناتور وقت و يکي از متقاضيان نامزدي براي انتخابات نوامبر 2008 رياست جمهوري آمريكا و وزیر امور خارجه کنونی در پاسخ به پرسشي گفته بود كه قول نمي دهد اگر نامزدي او به تصويب کنوانسيون حزب برسد و برنده انتخابات هم بشود؛ پس از ورود به کاخ سفيد همه نظاميان آمريكايي را از عراق خارج کند زيراکه با توجه به موقع استراتژيك عراق، به مصلحت است كه آمريكا در آن كشور پايگاه داشته باشد. وي افزوده بود که تنها مخالف بکاربردن نظاميان آمريكا در ناآرامي هاي داخلي عراق و قرار گرفتن این نظاميان در جاي پليس عراق است. شمار نظامیان آمریکایی نيز بايد کاهش يابد و یگانهای رزمی خارج شوند [قرارگاهها، انبارهای اسلحه و نگهبانانشان باقی بمانند] زيرا که انتقال نيرو با وسائل امروز، آني است و نيازي نيست که شمار نظاميان ثابت در یک نقطه زياد باشد.

ازدواج به طريقهCommon Law: افزايش اكراه از ازدواج رسمي
روزنامه هاي آمريكا پنجم آوريل 2005 گزارشي منتشر كرده بودند كه بي سابقه به نظر مي رسد و در نتيجه مي تواند رويداد تاريخي به شمار آورده شود. اين گزارش نشان مي داد كه روز پيش از آن «زينس اوهير» 95 ساله ساكن اوكلاهما با بانو «الي وارن» 94 ساله رسما ازدواج كرده بود. اين دو بيش از 75 سال با يكديگر زندگي مشترک داشتند و ازدواجشان از نوع «كامان لا Common Law» بود. اين دو داراي چند فرزند و نوه و نتيجه مشترك بوده اند. زينس و سالي هنگام ثبت ازدواجشان گفتند كه چون ازعمرشان چيزي باقي نمانده و ديگر از تشريفات طلاق بيم ندارند حاضر به ثبت آن شدند.
     در كشورهاي مسيحي كه تشريفات طلاق طولاني تر از نقاط ديگر است، مشكلات قضايي طلاق و به ويژه حل مساله اموال مشترک، بسياري از مردم را متوجه ازدواج خودماني (كامان لا ــ قرارداد و صيغه شفاهي - متعه) كرده است.
     براي حل اين مسئله از چند سال پيش در بسياري از ايالتهاي آمريكا ازدواج آزمايشي (كاوننت) قانوني شده است كه چون طرفين تعهد دائمي براي آن نمي سپارند طلاق آن تشريفات سخت ندارد. اين نوع ازدواج با اعلام رضايت طرفين آن مي تواند تبديل به دائم شود. ازدواج غير رسمي (كانكوباين) از صدها سال پيش در چين مرسوم بوده است.

بحران بودجه کالیفرنیا و پرداخت هزینه درمان ایرانیان مهاجر
رسانه های آمریکا ششم آوریل 2008 ضمن گزارش از کسر بودجه ایالت 37 میلیونی کالیفرنیا و اجبار دولت ایالتی به صرفه جویی و حتی کاستن از ساعات دروس مدارس، به تقلبات مهاجران خارجی این ایالت در ندادن مالیات و مدرک سازی برای استفاده از کمک های دولت ایالت اشاره کرده و از جمله نوشته بودند که این مهاجران درآمد خودرا به دولت گزارش نمی کنند و این درآمد با «کار زیر میزی» یعنی کار در برابر دریافت پول نقد [نه، چک بانک و حساب و کتاب] از چشم دولت پنهان می ماند. این رسانه ها کثرت مهاجران ایرانی کالیفرنیا و ... را برشمرده بودند. وخامت وضعیت مالی دولت ایالتی کالیفرنیا سبب شده است که در آوریل 2010 هزینه های این ایالت باردیگر خبر چشمگیر رسانه ها شود ازجمله نوشته بودند که بیش از سه هزار ایرانی در کالیفرنیا از برنامه «مدی کل (درمان بیماری با پول مالیات دهندگان ایالت کالیفرنیا- اصطلاحا؛ بیت المال ایالت)» استفاده می کنند زیرا که خودرا «بینوا و نادار» اعلام کرده اند و هزینه درمان آنان که عمدتا سالخورده هستند بسیار سنگین است و سر به میلیونها دلار می زند. این کمک درمانی منحصر به ایالت کالیفرنیاست [ایالات دیگر آمریکا چنین برنامه ای ندارند]. این رسانه ها همچنین اشاره به پیشنهاد مردی کرده بودند که گفته بود برای حل مسئله مالی دولت ایالتی کالیفرنیا، این ایالت کشت و مصرف ماری جوانا (مری وانا) را قانونی و بر آن مالیات سنگین وضع کند!. در آمریکا، هر شهر برای تامین هزینه های خود از قبیل مدارس و کتابخانه ها، امور بهداشت، پلیس و زندان، آسفالت و توسعه و ترمیم شهر و ... از اموال شخصی ساکنان شهر ازجمله مستغلات و اتومبیل و ... مالیات می گیرد، ایالت مالیات جداگانه دریافت می کند و عمدتا مالیات خرید که خریدار جنس از فروشگاه باید فورا و نقدا آن را که درصدش برحسب ایالت متفاوت است (از 5 درصد تا 9 درصد بهای جنس) به صندوقدار فروشگاه بپردازد و دولت فدرال (واشنگتن) از کل درآمدهای افراد و کمپانی ها و موسسات مالیات می گیرد و این مالیات سنگین است، بعلاوه عوارض گمرکات. به این ترتیب یک آمریکایی باید سه نوع مالیات و به سه مرجع جدا از هم بپردازد و تقلب در دادن مالیات مجازات بسیار سنگین دارد. با این حساب، دولت فدرال آمریکا بسیاری از هزینه های دولت های دیگر را ندارد و ایالت ها و شهرها این هزینه هارا راسا بر عهده دارند. بنابراین دست دولت آمریکا در هزینه های نظامی و امور خارجی بازتر از هر دولت دیگر در جهان است. همین دغدغه نداشتن از مسائل داخلی ایالت ها و شهرها سبب شده است که در پهنه جهان وارد عمل شود و اعمال قدرت و نفوذ کند.


برخي ديگر از رويدادهاي 7 آوريل
  • 1341:   نخستين دانشگاه اروپاي مركزي به معني واقعي كلمه، هفتم مارس سال 1341 در شهر پراگ آغاز بكار كرد.
        
  • 1652:   هلندي هاي مهاجر در جنوب افريقا در«كيپ تاون» مستقر شدند كه بعدا اقليت سفيد آفريقا ي جنوبي را به وجود آوردند.
  • 1770:   فرانسيس لاول نخستين كارخانه نساجي كه پنبه خام را تبديل به پارچه مي كرد به وجود آورد.
  • 1788:   نخستين دسته اروپائيان مهاجر وارد « اهايو » شدند و در محلي كه آن را مارييتا نامگذاري كردند مستقر گرديدند.
  • 1942:   سازمان انتشارات و تبليغات 18 فروردين 1321 از وزارت فرهنگ مجزا و به نخست وزيري وابسته شد كه اينك قسمتي از وظايف وزارت ارشاد را تشكيل مي دهد.
  • 1948:   سازمان جهاني بهداشت WHO تاسيس شد.
  • 1990:   يک دادگاه فدرال آمريکا درياسالار «جان پويندكستر» رئيس شوراي امنيت ملي آمريكارا در جريان مسئله «ايران ــ كنترا» مقصر تشخيص داد و محكوم كرد. كنگره آمريكا دولت اين كشور را از دادن كمك مالي به مخالفان مسلح دولت چپگراي نيكاراگوئه منع كرده بود كه پاره اي از مقامات دولت امريكا با يك عمل غير مستقيم پول حاصله از فروش اسلحه به ايران را به كنترا ها (مخالفان دولت نيكاراگوئه) مي دادند كه قضيه افشاء شد و پاي محاكمه به ميان امد.



  • http://www.iranianshistoryonthisday.com