مهمترین رویدادهای ایران وجهان در طول تاریخ دراین روز
ايران | ||||||||||
شکست عرب ها از مازندراني ها ـ اشاره اي به مهاجرت ايرانيان نگران سلطه عرب از ميهن |
||||||||||
چند ماه پس از مرگ «حجّاج» حاكم اموي كرمان و فارس كه ماموريت پشتيباني از حمله نظامي به مازندران و تصرف اين منطقه از ايران را داشت كه هنوز به تسخير اعراب در نيامده بود، يزيد ابن مهلب كه از سوي دمشق مامور اين كار شده بود 31 ماه مي سال 714 ميلادي به تنهايي دست به حمله زد كه از مازندراني ها شكست خورد و عقب نشيني كرد. ابن مهلب دو سال بعد دو واحد كوهستاني بر نيروي خود اضافه كرد و از سه نطقه به مازندران حمله برد كه بازهم شكست خورد و با دادن تلفات سنگين عقب نشيني كرد و با اين دو تجربه در صدد جمع آوري نيرو براي حمله نظامي ديگري بود كه در جريان يك توطئه داخلي به قتل رسيد. مازندراني ها و گيلاني ها بعدا، خود داوطلبانه مسلمان شيعه مذهب شدند و فشار نظامي اعراب در كار نبود. قبلا گروهي از مازندراني هاي نگران سلطه عرب بودند که در دوران ساسانيان افسران ارتش ايران را تامين مي كردند و به اسپهبدان معروف بودند دست به مهاجرت از ايران زده بودند. خاندان اسپهبدان و گروهي ديگر از ايرانيان پس از انقراض ساسانيان براي اين كه به دست اعراب نيافتند عزم مهاجرت به هند كرده بودند. اين ايرانيان در سال 716 ميلادي به گجرات هند رسيدند و شهر سنجان (سنگان) را در اين منطقه تاسيس كردند (براي اطلاع از جزئيات به كتاب قصه سنجان، چاپ بمبئي مراجعه شود). اين ايرانيان مهاجر، در هند به «پارسيان» معروف شده اند كه پس از گذشت 13 قرن همچنان به ايران و فرهنگ ايراني وفادار مانده اند. اين مهاجران در قرن گذشته به صنعتي شدن و کسب استقلال هند كمك موثر كردند و شوهر بانو اينديرا يك پارسي به نام پيروز گاندي بود كه پسرش راجيو نخست وزير هند شد و بيوه او سونيا هم اكنون رئيس حزب حاكم هند است. |
||||||||||
ضابطه سال1342 (1963ميلادي) براي تعطيل کردن نشريات کم تيراژ تهران ـ اشاره به تاسيس سنديكاي روزنامه نگاران ايران ـ تلاشهاي برزين، معينيان و همايون |
||||||||||
در اجراي آيين نامه دولت وقت که بر پايه و استنتاج از قانون مطبوعات تدوين شده بود، از خردادماه سال 1342 (آخرين روز ماه مه 1963) در شهر تهران، روزنامه هايي که کمتر از 5 هزار نسخه فروش داشتند تعطيل شدند. طبق اين آيين نامه، به انتشار هفته نامه ها و مجله هاي کمتر از 3 هزار تيراژ نيز پايان داده شد. اين آيين نامه «تيراژ» را نسخه هاي به فروش رسيده تعيين کرده بود نه نسخه هاي به چاپ رسيده؛ درست به صورتي که در استاندارد جهاني تعيين شده است. جمعيت تهران اينک (دهه نخست سده 21) بيش از شش برابر آن سال است؛ لذا طبق اين معيار نبايد روزنامه کمتر از 30 هزار تيراژ و مجله زير 18 هزار «نسخه فروش» داشته باشد، حال آنكه گفته شده است كه شمار فروش برخي از چهل روزنامه فعلي تهران (سال 2008) كمتر از اين معيار است. تهران داراي 13 روزنامه يوميه ورزشي است (مي دانيم كه آيت الله خميني پس از بازگشت به وطن در سال 1979 انتقاد كرده بود كه رسانه ها در نظام پيشين به جاي گزارش هاي مربوط به نفت و چگونگي هزينه كردن درآمدهاي نفتي، آن همه درباره فوتبال مي نوشتند و اذهان را از مسائل اصلي كشور منحرف مي ساختند). به اظهار اصحاب نظر، در ميان ناشران روزنامه هاي يوميه فعلي تهران «روزنامه نگار حرفه اي (داراي تجربه و تحصيلات كافي در اين رشته و بدون داشتن پيشه و اشتغال ديگر)» ديده نمي شود و دارندگان پروانه هاي آنها اصطلاحا «خودي» هستند و به نوعي از سوبسيدهاي دولتي برخوردار مي شوند. در پي اجراي آيين نامه فوق الذكر، دفعتاً شمار روزنامه هاي شهر تهران سال 1342 (1363 ميلادي) به ده روزنامه يوميه کاهش يافت از جمله دو روزنامه به زبان انگليسي، يک روزنامه به زبان فرانسه و يک روزنامه به زبان عربي. شمار هفته نامه ها نيز به شش عنوان از جمله يک هفته نامه طنز و يک هفته نامه به زبان ارمني تقليل يافته بود. مجله هاي تهران هم به 15 مجله هفتگي، چهار ماهنامه عمومي و 23 مجله تخصصي محدود شده بود که مجله کودکان، بانوان و ورزشي هم در اين رديف بودند. ناشران روزنامه هاي کم تيراژ قبلاً به تصميم دولت که در نيمه اول فروردين 1342 (اوايل آوريل 1963) گرفته شده بود اعتراض، و استدلال کرده بودند که بستن روزنامه ها ـ با هرتيراژ ـ عملي مغاير اصل «آزادي بيان و انديشه» است که پاسخ داده شده بود هرکس بخواهد نظري بدهد مي تواند آن را بنويسد و به روزنامه هاي موجود و راديو ـ تلويزيون بدهد و يا به صورت آگهي، كتاب و اوراق ديگر به چاپ برساند و طبق تعاريف روزنامه نگاري؛ روزنامه کم تيراژ نشريه اي است خصوصي (شخصي) نه عمومي. به علاوه، ديده شده است که ناشران برخي از اين نشريات کم تيراژ در ادارات دولتي اعمال نفوذ مي کنند و ....
تصميم دولت در آن زمان (فروردين 1342)، وضعيت را مخصوصا بر كاركنان تحريريه هاي کيهان و اطلاعات سخت کرد زيرا مديران اين دو روزنامه که بازار کار را محدودتر از سابق ديدند باهم قرار گذاشتند که در صورت اخراج يک خبرنگار، مترجم و يا نويسنده از يک روزنامه، روزنامه ديگر اورا نپذيرد!. اين امر سبب شد که روزنامه نگاران بر تقويت سنديکا پافشاري کنند. در 24 آبان ماه 1341 (نوامبر 1962) اين سنديکا پس از تاسيس و عضوگيري، مجمع عمومي تشکيل داده و اين مجمع در نشست بزرگ خود در تالار مدرسه فيروزكوهي، «مسعود برزين» روزنامه نگار قديمي و يک دوره مديرعامل سازمان راديو و تلويزيون ايران را به سمت نخستين دبير انتخاب کرده و روزنامه نگاران امنيت شغلي يافته بودند. برزين (امير مسعود) كه به عنوان يك ناسيوناليست ايراني شهرت جهاني داشته است در عين حال مدير دوره هاي بازآموزي روزنامه نگاري دانشگاه تهران (آموزش ضمن كار ـ شبانه) بود. وي كه اينك (در سال 1387) 89 ساله است كار روزنامه نگاري را پيش از شهريور 1320 آغاز كرده بود كه پس از انقلاب 1357 خانه نشين شده است.
در آبان 1341، نخستين مجمع عمومي سنديکاي روزنامه نگاران ايران داريوش همايون، ذبيح الله منصوري، لعبت والا، ويکتوريا بهرامي، پرويز آزادي، اسماعيل يگانگي، سيامك پورزند، اسماعيل رايين و هوشنگ پورشريعني را به عضويت هيات مديره و «ر. اعتمادي» تنها روزنامه نگار اينوستيگيتيو تاريخ ژورناليسم ايران را به سمت بازرس هيات مديره برگزيده بود. در جريان نخستين انتخابات سنديكاي روزنامه نگاران ايران كه گفته شده است تا آن زمان واقعي ترين انتخابات در تاريخ ايران بود «داريوش همايون» روزنامه نگار ناسيوناليست ديگر و مفسر وقت اخبار بين المللي در روزنامه اطلاعات چند راي كمتر از اميرمسعود برزين كسب كرده بود. «همايون» در انتخابات دو سال بعد، دبير سنديكا شد. پس از تشكيل سنديكا، ناشر روزنامه اطلاعات نسبت به داريوش همايون و اسماعيل يگانگي كه در ايجاد سنديكا فعاليت شديد داشتند بي مهر شده بود كه هر دو از اين روزنامه رفتند و داريوش همايون بعدا با كمك چند روزنامه نگار ناسيوناليست ديگر از جمله دكتر مهدي بهره مند (كه او نيز از كار در روزنامه اطلاعات كناره گيري كرده بود) روزنامه آيندگان را تاسيس و غلامحسين صالحيار را با اينكه يك ژورناليست چپگرا (كمونيست سابق) بود به سردبيري آن انتخاب كردند. براي مدتي هم صالحيار نيز طرف بي مهري ناشر روزنامه اطلاعات قرار گرفته بود.
به اين ترتيب، سنديكاي پرقدرت روزنامه نگاران ايران كه چراغ عمر آن برغم بي مهري نظام تازه هنوز كاملا خاموش نشده است توسط ناسيوناليست ها (راست و چپ؛ همايون راست ـ برزين و اعتمادي از مصدقي ها) پاگرفت كه بعدا روزنامه نگاران چپگرا در آن به قدرت رسيدند و عملا قدرت را در آن به دست گرفتند. اين سنديكا كه با حمايت نصرت الله معينان وزير وقت فرهنگ و ارشاد (اطلاعات و جهانگردي سابق) تاسيس شده بود تا به اعتلاي ژورناليسم ايران كمك كند و حامي حقوق حرفه اي روزنامه نگاران در برابر ناشران مطبوعات باشد، همان سنديکايي است که در سال انقلاب (1357) اعلام اعتصاب کرد و کشور به مدت 62 روز مطبوعات نداشت و صداي دولت وقت به گوش نرسيد. در اين دوره كنترل سنديكا در دست روزنامه نگاران چپگرا (عمدتا كمونيست سابق) بود و ....
|
||||||||||
در قلمرو رسانهها | ||||||||||
اشتباه و يا تعمد يك روزنامه محلي، خونين ترين رويداد نژادي آمريكا را باعث شد | ||||||||||
امروز (31 ماه مي) سالگشت خونين ترين رويداد ناشي از اختلاف نژادي در آمريكاست كه در سال 1921 اتفاق افتاد و ضمن آن بيش از 300 تن از ساكنان شهر تالساTulsa (دومين شهر بزرگ ايالت اكلاهما) كشته شدند و يكهزار و 256 خانه و ساختمان ديگر ويران شد. ماجرا از اين قرار بود: «ديك رولند» يك واكسي سياهپوست به يك بانوي سفيد پوست به نام «سارا پيج» پرخاش و با او مشاجره لفظي كرده بود و بر اثر شكايت سارا به دادگاه تسليم و چون نتوانسته بود كفيل معرفي كند زنداني شده بود. تالسا تريبيون، روزنامه محل، به اشتباه و يا از روي تعمد در خبر مربوط به توقيف «ديك رولند» نوشته بود كه وي قصد تجاوز به سارا را داشته بود. اين خبر سفيد پوستان شهر را برانگيخت و بامداد 31 مي در برابر ساختمان زندان گرد آمدند و خواستند كه «ديك رولند» به آنان تسليم شود تا او را به دار بكشند!. اين خبر كه به گوش سياهپوستان شهر رسيد براي ممانعت از اين كار به مقابل زندان آمدند. در اين هنگام يك مرد سفيد پوست وارد گروه سياهان شد تا تفنگ يك سياه را از او بگيرد كه در اين كشمكش گلوله اي از تفنگ خارج شد و صداي اين شليك، دو گروه را به جان هم انداخت و كشتار و تخريب به راه افتاد. سرانجام، شهردار تالسا از گارد ملي استمداد كرد و افراد گارد سياهپوستان شهر را در محوطه استاديوم محصور كردند و آرامش برقرار شد ولي پس از اين واقعه، سياهپوستان تالسا (تولسا) را ترك و به نقاط ديگر آمريكا مهاجرت كردند. در آن زمان شهر تالسا به جاي هوستون امروز، مركز كمپاني هاي نفتي آمريكا بود. اين شهر 90 سال پيش از آن واقعه توسط بوميان (سرخپوستان) تبعيدي از مناطق شرقي آمريكا (محل استقرار و سكونت مهاجران اوليه انگليسي) ساخته شده بود كه مهاجران سفيد پوست تازه (اروپايي ها) از سال 1892 به بعد كه درهاي اكلاهما به روي آنان باز شد در تالسا جاي بيشتر سرخپوستان را گرفتند و بخش بزرگي از اراضي آنان در اكلاهما را صاحب شدند. |
||||||||||
مجله اي با چند ابتكار تازه | ||||||||||
31 ماه مي سال 1941 كمپاني ادونس پابليكيشن نخستين شماره مجله «پاريد» که توزيع آن در هر شهر آمريکا به ضميمه روزنامه محلي (به صورت پري پرينت) انجام مي شود انتشار يافت. اين مجله كه يكشنبه ها به همراه (داخل) صدها روزنامه آمريكايي انتشار مي يابد 11 تا 20 ميليون خواننده دارد. برخي از مخاطبان، روزنامه را تنها به خاطر اين مجله كه در داخل آن قرار داده مي شود خريداري مي كنند. درآمد مجله تنها از آگهي هاي آن است. مجله سبك خاص خود را دارد و داراي چند صفحه پاسخ به پرسش هاي مخاطبان است. يك صفحه اختصاص به پرسش هاي مربوط به زندگي و فعاليت معاريف و شخصيت ها دارد، در صفحه ديگر تحت عنوان از ... بپرسيد (ذكر نام پاسخ دهنده) به پرسش هاي معلومات عمومي و موضوعهاي مطرح در اخبار پاسخ داده مي شود. مطالب پزشكي دكتر روزنفلد در چند صفحه انتشار مي يابد، صفحه و يا صفحاتي تحت عنوان «صداهاي تازه» دارد كه مطالب مربوط به جوانان و نامه هاي آنها را منتشر مي كند. چند گزارش «اين ـ دپت و به عبارت ديگر اينوستيگيتيو» دارد، به علاوه گزارش تحليلي و فيچر موضوعهاي روز. صفحاتي نيز تحت عنوان هشدار به مصرف كننده دارد كه در آن نقص كالاها و مصنوعات افشاء مي شود و به اين ترتيب محتوايي سواي مجله ها و روزنامه ها دارد كه مي توان گفت در عين حال تركيبي از همه آنها است و به همين جهت خواننده فراوان دارد و در نتيجه درآمد سرشار. شمار صفحات اين مجله هيچگاه از 40 تجاوز نمي كند. در 65 سال گذشته در وطن حتي يك نفر نيامده است كه مجله اي به اقتباس از پاريد منتشر كند كه جايش خالي است. |
||||||||||
اعلاميه بسيار مهم فدراسيون جهاني روزنامه نگاران: چشم و گوش روزنامه نگار بايد به مردم باشد |
||||||||||
فدراسيون بين المللي روزنامه نگاران سي ام ماه مي سال 2004 به جلسات بيست و پنجمين كنگره خود در آتن پايان داد و از روزنامه نگاران سراسر جهان خواست كه همبستگي حرفه اي بيشتري ميان خود ايجاد كنند و از ناشران تقاضا كرد كه با توجه به پيشرفتهاي فني و تكنولوژيك، در تكميل آموزش اعضاي تحريريه خود همت بگمارند و انتصابات تحريريه ها را دمكراتيك تر (انتخابي) كنند و پيش از حذف يك صفحه و يا يك ستون روزنامه و برنامه تلويزيوني و تغيير ساعت پخش قبلا نظر مخاطبان را استعلام كنند و به آن احترام بگذارند. بايد بدانند كه يك رسانه بدون مخاطب و آن هم مخاطب راضي و وفادار برابر است با «هيچ». در اعلاميه برگرفته از قطعنامه بسيار مفصل پاياني اين كنفرانس تاكيد شده بود: "روزنامه نگار بايد چشم و گوشش به مردم باشد تا بتوان نام روزنامه نگار بر او نهاد. يك روزنامه نگار، از خبرنگار تازه كار تا سردبير اجرايي بايد دائما در جريان خواست و نیاز مخاطب و نظر او باشد و آن را تامين کند. بايد توجه كند كه بقاء حرفه او بستگي تام و تمام به اقبال مخاطب دارد و بنابراين بايد بداند كه او (مخاطب) چه مي خواهد تا برايش تهيه كند. قرن 21 زماني نيست كه روزنامه نگار انتظار داشته باشد هرچه را كه به سليقه خود و خواست دولت و يا اصحاب آگهي توليد مي كند مورد استقبال و قبول مخاطب قرار گيرد. در قرن 21، اين خواست مخاطب است كه روش يك رسانه را تعيين مي كند. خواننده، بیننده و شنونده داشتن كافي نيست، بايد ديد كه اين خوانندگان و شنوندگان (مخاطبان رسانه) از محتوا و متاع رسانه راضي هستند یا نه، و يا اين كه صرفا و برحسب عادت روزنامه را مي خرند و تلويزيون را باز مي كنند. برخلاف زمانهاي سابق، مخاطبان كنوني رسانه ها شناخت كامل از آنها دارند و هر حركتشان را ارزيابي و «جهت» را تشخيص مي دهند و اجازه نخواهند داد كه تحت تلقين ناخواسته قرار گيرند و يا اين كه متاع ناقص به آنان داده شود و يا از دانستن موضوعي ضروري محروم شوند. مخاطبان مي دانند كه يك رسانه چه چيزهايي را به آنان نداده است و چرا؟. یک رسانه باید دائما روش خودرا بر پایه خواست و نیاز مخاطبان اصلاح کند.". فدراسيون در قطعنامه خود سپس از كار انجمن هاي حمايت از مصرف كنندگان كه نقص رسانه ها را در نشريات و مجله هاي خود عنوان مي كنند و اين نقص ها را كمفروشي مي خوانند جانبداري كرده ولي در عين حال از اتحاديه هاي صنفي گلايه كرده بود كه اگر اين بنيادها زودتر وارد عمل مي شدند، مجال انتقاد براي انجمن هاي حمايت از مصرف كنندگان باقي نمي ماند كه انتقادهاي آنها تاثير منفي در روحيه مخاطبان رسانه ها دارد. |
||||||||||
نيويورك تايمز از خود انتقاد كرد: نبايد ادعاي عراقي هاي دور از وطن را بدون تحقيق و بررسي چاپ مي کرديم | ||||||||||
سي ام مه 2004 «دانيل اوكرنت» دبير عمومي روزنامه قديمي و پرفروش نيويورك تايمز در برنامه «انتقاد از خود» گفت كه نيويورك تايمز در انتشار اظهارات يكطرفه عراقي هاي تبعيدي درباره وجود اسلحه كشتار جمعي در عراق خودرا مقصر مي داند و اعتراف مي كند كه كوتاهي شده بود. او گفت: اين مطالب در آستانه حمله نظامي آمريكا به عراق منتشر شده بود كه برخي از مخاطبان، مارا متهم كرده اند كه با اين مطالب راه را بر اين حمله نظامي باز كرده بوديم. خبرنگاران ما اظهارات اين عراقي هاي دور از وطن را بدون تحقيق از منابع ديگر به دبيران مربوط داده بودند و اين دبيران اينك قبول كرده اند كه جملات را به صورت «ادعا» ، «ترديد» و «رفع مسئوليت از روزنامه» درنياورده بودند كه كاري مغاير حرفه روزنامه نگاري بود و ما اعتراف مي كنيم كه اين بار دقت لازم را بكار نبرده بوديم و به ژورناليسم حرفه اي كه فنون و زبان خاص دارد و اصول مشخصي را دنبال مي كند لطمه وارد شده است. ما اعتراف مي كنيم كه اين تبعيديان از جمله احمد چلبي اطلاعات نادرست داده بودند و ما با انتشار آنها اعتماد مخاطبان را متزلزل كرده ايم. ما به خبرنگاران تاكيد كرده ايم به حرف كساني كه منافع خاص دارند اعتماد نكنند، مگر اين كه از چند منبع ديگر تاييد شوند و دبيران تحريريه هم دقت بيشتر خواهند كرد. |
||||||||||
ساير ملل | ||||||||||
2200 تن بر اثر شكسته شدن يك سد در آمريكا كشته شدند | ||||||||||
31 ماه مي سال 1889 در پي چند روز بارندگي شديد، سد «ساوت فورك» در ايالت پنسيلوانياي آمريكا شكسته شد و آب به ارتفاع 18 متر شهر جانزتاون از مراكز توليد فولاد آمريكا را فراگرفت كه ويراني فراوان ببار آورد و بيش از 2 هزار و دويست تن نيز جان دادند. اين شهر در دامنه كوههاي الگيني قرار دارد و ساكنان آن عمدتا از اعقاب مهاجران آلماني هستند. |
||||||||||
آخرين فورد مدل «تي» | ||||||||||
توليد آخرين فورد سواري مدل (T) پس از 19 سال از آخرين روز ماه مي 1927 متوقف شد. از سال 1908 تا 1927 پانزده ميليون و 7003 دستگاه اتومبيل از اين نوع ساخته شده بود. فورد مدل «تي» اتومبيلي غير لوکس و ويژه رفتن سر کار و عمدتا انفرادي بود. عکس، يکي از آخرين فوردهاي مدل «تي» را نشان مي دهد. |
||||||||||
بوته هاي خشم | ||||||||||
برخي از رسانه ها رويداد تروريستي سي ام مه 2004 در منطقه نفتي «خبرKhobar» كشور سعودي را كه منجر به مرگ بيش از 20 تن شد كه بيشتر آنان خارجي بودند نتيجه خشم بعضي اتباع آن كشور از توزيع نابرابر درآمد نفت نوشته بودند. طبق اين نوشته ها، كشور نسبتا كم جمعيت سعودي روزانه نزديك به ده ميليون بشكه نفت صادر مي كند و توزيع نابرابر اين درآمد و سرمايه گذاري متزلزل بيشتر اين پول در خارج باعث خشم و از جان دست شستن بعضي اتباع مي شود كه وسيله اي ديگر براي ابراز اعتراض خود ندارند. اين رسانه ها ابراز عقيده كرده بودند كه عاملان رويداد تروريستي «خبر» صرف نظر از وابستگي به كدام دسته، در اوج خشم و سير شدن از زندگي بودند كه به چنين كاري كه نتيجه اي برايشان جز مرگ و نيستي نداشت دست زده بودند. |
||||||||||
فرانسويان به طرح قانون اساسي اتحاديه اروپا، نه گفتند. چرا؟ | ||||||||||
طرح پيشنهادي قانون اساسي واحد اتحاديه اروپا در رفراندم 29 مه 2005 از
سوي 55 درصد فرانسوياني كه در آن شركت كرده بودند رد شد. در اين رفراندم 70
درصد راي دهندگان فرانسوي مشاركت كرده بودند.قريب به اتفاق مفسران تصميم فرانسويان را موضوعي جدي و چرخشي تازه دانسته اند كه بر نظر اروپاييان ديگر تاثير خواهد گذارد. اين مفسران عموما اظهارات وزير امور خارجه انگلستان را در اين زمينه سند قرار داده و از آن در نتيجه گيري خود استفاده كرده بودند كه گفته بود: اقدام فرانسويان همه ما در قبال آينده اروپا در برابر يك سئوال بزرگ، پيچيده و عميق قرار داده است. برخي از مفسران نسبت به ادامه حيات اتحاديه به شكلي كه برايش در قانون اساسي پيشنهادي طراحي شده بود ترديد كرده و نوشته بودند كه اگر با اين اقدام فرانسويان، اتحاديه را «مرده» تصور نكنيم بايد قبول كنيم كه ديگر انسجام و قدرتي را كه برايش در نظر گرفته شده بود نخواهد داشت. |
||||||||||
نوزادي با سه دست! | ||||||||||
|
||||||||||
|
||||||||||