ايران
زادروز شاهرخ ميرزا تيموري
شاهرخ ميرزا چهارمين پسر امير تيمور از يك زن ايراني اش سي ام آگوست 1377 به دنيا آمد و در 28 سالگي برجاي پدر نشست و از سال 1405 تا 1447 به مدت 42 سال بر ايران زمين حكومت راند. پايتخت او شهر هرات بود. شاهرخ 12 مارس 1447 و هشت روز مانده به نوروز در فشاپويه (ري) درگذشت و فرزندش الغ بيگ بر جاي او نشست.
     شاهرخ هنگامي بر جاي پدر نشست كه برادران و برادرزادگانش و نيز سرداران پدرش هركدام درگوشه اي از ايرانزمين خودرا پادشاه اعلام كرده بودند كه وي به تدريج آنان را سركوب كرد. شاهرخ ميرزا در طول حكومت خود با چين، هند و ملل اروپايي مناسبات سياسي حسنه داشت. بانوي او، گوهرشاد دو مسجد بزرگ در مشهد و هرات ساخته است كه شهرت اورا حفظ كرده اند.
روزي كه به جاي دفاع، سربازان ميهن را مرخص كردند!
سرلشکر نخجوان
30 آگوست 1941 (هشتم شهريور 1320 و پنجمين روز تجاوز نظامي به ايران) هواپيماهاي شوروي براي نخستين بار برفراز تهران ظاهر شدند ولي تنها به فروريختن اعلاميه تبليغاتي مبادرت كردند كه در اين اعلاميه ها به زحمتكشان ايران وعده زندگاني بهتر داده شده بود!. تهراني ها از اين كه پرواز هواپيماهاي شوروي بدون واكنش واحدهاي دفاع ضد هوايي وطن صورت گرفته بود شگفت زده شده و به حدس زني درباره فعاليت هاي پشت پرده پرداخته بودند. مدتي بود كه تهراني ها در نگراني از كهولت رضاشاه و محاصره او توسط مقامات دولتي در سعدآباد بسر مي بردند. در همين روز ابلاغيه محرمانه مرخص شدن سربازان پادگانها از سوي سرلشكر نخجوان كفيل تازه وزارت جنگ به واحدهاي ارتش كه خودرا براي دفاع آماده مي كردند و دو لشكر مستقر در تهران در اطراف پايتخت سنگر گرفته بودند ارسال شده بود و رضاشاه به عنوان فرمانده كل قوا از ارسال چنين ابلاغيه اي اطلاع نداشت! و منتظر نزديك شدن واحدهاي انگلستان و شوروي و دفاع و جانبازي نيروهاي نظامي وطن بود و ....
تعیین جایزه برای نشان دادن مخفیگاه دکتر مهدی آذر، دکتر فاطمی و ملک اسماعیلی
هشتم شهریور 1332 (30 آگوست 1953) و 11 روز پس از براندازی 28 امرداد آن سال، فرمانداری نظامی تهران با صدور اعلامیه ای که به مدت دو روز و هر روز چندبار از رادیو ایران پخش شد از کسانی که از مخفیگاه ملک اسماعیلی معاون سابق دکتر مصدق، دکتر حسین فاطمی وزیر امورخارجه کابینه او، دکتر مهدی آذر ناسیونالیست بنام و وزیر فرهنگ، مهندس حقشناس وزیر راه سابق و چند تن دیگر از جمله خلیل ملکی رئیس جنبش معروف به نیروی سوم اطلاع دارند خواست که جریان را به آن سازمان اطلاع دهند. در این اعلامیه آمده بود که این مقامات از ظهر روز 28 امرداد خودرا پنهان کرده اند و تلاش ماموران برای یافتن آنان به جایی نرسیده است.
دکتر مهدي آذر
در پایان دومین روز پخش اعلامیه که به اعلامیه شماره 14 معروف شده بود از رادیو، دو سطر بر آن اضافه شده بود و آن اینکه یابندگان این مقامات نه تنها از مزایای ویژه برخوردار خواهند شد بلکه پاداش نقدی هم دریافت خواهند کرد. مبلغ پاداش اعلام نشده بود. باوجود این، هیچکس حاضر به دادن نشانی این مقامات سابق که از محبوبیت خاص نزد مردم برخوردار بودند نشد. دکتر فاطمی که بعدا دستگیر و اعدام شد ظهر روز 28 امرداد از خانه دکتر مصدق واقع در خیابان کاخ (فلسطین کنونی) که درعین حال محل کار نخست وزیر بود خارج شده بود.
درگذشت سيدضياالدين طباطبايي از بازيگران صحنه سياسي ايران در قرن 20
سيدضياء
30 آگوست 1969 (هشتم شهريور 1348) سيدضياالدين طباطبايي (يزدي) در 80 سالگي درگذشت و در آن روز از خود يك دختر 3 ساله و يك پسر 2 ساله و تاريخچه اي پر از ماجرا به يادگار گذارد كه هنوز جا دارد در زواياي آن بررسي شود. وي از نوجواني به كار روزنامه پرداخت. سابقه تحصيل در فرانسه داشت. در يكي از حساسترين ايام قرن 20 بازيگر اصلي يك كودتا در ايران شد كه فصل تازه اي را در تاريخ ميهن ما گشود. درگيري دكتر مصدق با او از صحنه هاي جالب تاريخ سياسي معاصر ايران است. اگر تاريخچه زندگاني سيدضيا الدين را مرور كنيم با تعجب مي بينيم كه بسياري از كارهارا از مهرماه و دو مورد را در هفتم مهرماه آغاز كرده بود.
    سيدضيالدين پسر ميرزاعلي آقا يزدي هفتم مهرماه 1288 خورشيدي (1909 ميلادي) روزنامه«شرق» را به مديريت خود به زبانهاي فارسي و فرانسه منتشر ساخت كه پس از لغو پروانه از 15 مهر سال بعد، روزنامه «برق» را به جاي آن نشر داد. 28 اسفند 1296 هجري (مارس 1918 ميلادي) كه هنوز جواني بيش نبود درصدر يك هيات از جانب وثوق الدوله به روسيه اعزام شد تا زمينه امضاي قراردادي را فراهم سازد. گزارش او درباره آن چه را كه در اين سفر ديده بود و دگرگوني ناشي از انقلاب بلشويكي در روسيه در نوع خود جالب است. پس از روزنامه «برق»، سيدضياالدين روزنامه «رعد» را منتشرساخت كه انتشار و تجديد انتشار آن عمري نسبتا طولاني داشت. تغيير نظام روسيه، بيش از هركشور ديگر در ايران موثر افتاد و انگلستان رقيب قديمي روسيه بر سر ايران مجبور شد دست به مانورهاي متعدد بزند تا بدون اصطكاك با موازين جامعه ملل كه تازه تاسيس شده بود و مشروطيت جديد الولاده ايران، جاي پاي خود را نه تنها حفظ بلكه محكمتر كند و كودتاي 21 فوريه سال 1921(سوم اسفند 1299) را به حساب همين مانورها نوشته اند كه دو عامل اصلي روي پرده آن سيدضياالدين و ژنرال رضاخان سوادکوهي (بعدا رضاشاه پهلوي) بودند. اين دو قبلا ملاقاتهاي متعدد باهم داشتند. دوم اسفند كه ژنرال رضاخان با 2500 قزاق و چند توپ به شاه آباد (نزديك تهران) آمد، سيدضيا به ديدار او شتافت و براي قزاقها سخنراني كرد و طبق گزارشها، سه ماه حقوق عقب افتاده آنان را پرداخت كرد! و اين نيرو برغم مخالفت احمدشاه قاجار روز بعد وارد تهران شد و پايتخت را تصرف و احمد شاه را مجبور به صدور حكم نخست وزيري سيدضياالدين و سردار سپه اي رضاخان كرد. سيدضياالدين در طول سه ماه نخست وزيري خود روزنامه ها را بست و بسياري از مقامات و نخست وزيران پيشين را به زندان افكند. سيدضيا بعدا اجازه داده بود كه تنها، روزنامه «ايران» متعلق به دولت انتشار خود را ازسر گيرد. دكتر مصدق كه در آن زمان استاندار فارس بود به احمدشاه كه حكم نخست وزيري سيدضيا را امضا كرده بود اعتراض كرد و از همان زمان درگيري اين دو سياستمدار آغاز شد.
     احمدشاه 24 ماه مي 1921 در پي يك مشاجره لفظي با سيدضيا در کاخ گلستان بر سر بازداشت بدون دليل مقامات پيشين او را بركنار كرد و سيدضيا به هزينه دولت و يك اسكورت مسلح از طريق عراق به خارج رفت و تا 1322 (1943) به مدت 22 سال در خارج از ايران بود و در فلسطين داراي مزرعه بود. وي هفتم مهرماه سال 1322 به ايران بازگشت و از يزد نماينده مجلس شد كه دكتر مصدق نماينده اول تهران تلاش بسيار كرد تا اعتبار نامه او ردّ شود و در نطقي طولاني وي را عامل انگلستان معرفي كرد. با وجود اين اعتبار نامه به تصويب رسيد. قوام السلطنه (و عمدتا جهت تغيير نظر مردم نسبت به خود که شهرت انگلوفيل داشت) در زماني که نخست وزير بود، يکم فروردين سال 1325 (نوروز) اشاره کرده بود که سيدضيا را طبق ماده پنج حكومت نظامي به زندان بفرستند که وي بعدا به دليل بيماري آزاد شد. سيدضياء که در دور دوم فعاليت هاي سياسي خود به تاسيس حزب نيز دست زده بود از اواسط دهه 1330 تا پايان عمر، عمدتا در ملك خود ـ سعادت آباد (شمال تهران) به سر مي برد، اما ملاقاتهاي سياسي او هيچگاه قطع نشد و يک رجل سياسي بشمار مي آمد بگونه اي که شاه 21 فروردين سال 1344، پس از حادثه تيراندازي كاخ مرمر در حالي كه سيدضياء در كنارش نشسته بود با اتومبيل روباز از خيابانهاي تهران گذشت تا مردم زنده بودن وي را باور كنند. باوجوداينکه شاه خودرا دوست سيدضياء نشان می داد ژاندارمری ونک را (که سعادت آباد در حوزه استحفاظي آن قرارداشت) به صورتي محرمانه مامور کرده بود که خانه سید ضیاء را دقیقا زیر نظر داشته باشد و اسامی مراجعین به خانه اورا جهت تحلیل و اطلاع او گزارش کند.
انفجار بمب در جلسه شوراي امنيت کشور: قتل باهنر و رجايي و آغاز دوره ای نوین ـ فرضیه پروفسوز دیویدسون
رجائي ------------- باهنر
هشتم شهريور (سي ام آگوست) سالروز قتل محمدجواد باهنر سومين نخست وزير جمهوري اسلامي در انفجار عمدي دفتر نخست وزيري است كه در سال 1360 هجري خورشيدي (1981 میلادی) اتفاق افتاد. باهنر نخستين كرماني بوده است كه در طول تاريخ ايران تا مقام رياست دولت بالا رفته بود. در اين رويداد، علاوه بر باهنر، چند تن ديگر از جمله محمدعلي رجايي رئيس جمهور وقت جان سپردند. انفجار، اندكي پس از آغاز جلسه شوراي امنيت كشور روي داده بود. طبق گزارش هاي منتشره، رجايي در آغاز جلسه گفته بود كه از آن پس رياست جلسات شوراي امنيت كشور را به جاي او، محمدجواد باهنر نخست وزير برعهده خواهد داشت. گزارش ها حكايت داشتتند كه مواد منفجره در يك كيف قرار داده شده بود كه به صورت بمب ساعتي عمل كرد. ازآنجاكه مسئول حراست نخست وزيري (مسئول ضبط مذاكرات جلسه و گزارش هاي مطرح شده در آن) اندكي پيش از انفجار، به طور غير منتظره از جلسه و ساختمان نخست وزيري خارج شده بود و ديگر اثري از او به دست نيامده است، انگشت اتهام به سوي وی اشاره شده است. گفته شده است كه كيف حاوي مواد منفحره نيز متعلق به او بود. وي با آن كيف و يک دستگاه ضبط صوت بزرگ به اطاق جلسه رفته بود.
     محمدجواد باهنر كه از فعالان انقلاب سال 1357 بود هنگام فوت 44 ساله بود. وي پيش از انقلاب از مدرّسان و مولّفان فقه و شرعيات اسلامي در وزارت فرهنگ (بعدا آموزش و پرورش) كشور بود.
     قبل از انفجار نخست وزيري، چند اقدام از اين دست در تهران برضد مقامات جمهوري اسلامي صورت گرفته بود از جمله انفجار در جلسه سران حزب جمهوري اسلامي و نيز انفجاري که منجر به مجروح شدن آيت الله خامنه اي شده بود. مقامات جمهوري اسلامي اين سه انفجار را کار عوامل يک گروه دانسته اند.
    
جلد يک کتاب ديويدسون با عکس او
دونالد دیویدسون (1917 ـ 2003) فیلسوف آمریکایی و استاد وقت دانشگاه کالیفرنیا (شاخه برکلی) همان زمان، وقوع این رویدادهای تهران را آغاز دوره ای نوین در نظام اسلامی ایران خوانده و گفته بود که با این رویدادها، گروههای سیاسی فعال در انقلاب 1978 ـ 1979 ایران (1357 هجری) و عمدا چپگرا حذف می شوند که طرد آنها از نوامبر 1979 (تصرّف سفارت آمریکا) با رفتن مهدی بازرگان آغاز شده است. وی پیش بینی کرده بود که انقلاب ایران در همان چارچوب حکومت فائقه ولی فقیه مراحل دیگری را طی خواهد کرد از جمله انتقال تدریجی اختیارات اجرایی، نخست به روحانیون شیعه، سپس به برجستگان میلیشیای پاسدار انقلاب (سپاه و بسیج) و آنگاه یک و یا چند ژنرال انقلاب پیرو ولایت فقیه و مورد تایید این مرجع شیعه؛ درست به همانصورت که در انقلاب فرانسه مشاهده شد. ژنرالها عموما احساسات ناسیونالیستی دارند و خواهان اقتدار وطن و حاکمیت ملی هستند و اینها همین چیزهایی است که ایرانیان طالب آن هستند. در ایران، کسی نیست که نگوید: چرا وطن مارا تجزیه کردند؟ و تنها یک ژنرال انقلاب است که می تواند به این سوال پاسخ گوید (به همانگونه که ژنرال ناپلئون بناپارت در فرانسه داد).
    دیویدسون در دسامبر 1991 در مورد فروپاشی شوروی (شکست انقلاب اکتبر 1917) ضمن اشاره به همان فرمول خود گفته بود: اگر پس از مرگ برژنف، یک ژنرال برسر کار آمده بود این فروپاشی که نظم جهانی را برهم زد و نتایج نهایی اش نامعلوم است روی نمی داد.
    دیوید سون رسالات متعدد درباره فلسفه تفّکر، طبیعت مغز و ... منتشر ساخته و مولف «قدرت و اختیارات ـ حتی چندروزه ـ ماهیت بشر را تغییر می دهد» و صاحب فرضیه عمل (اکشن تئوری) است.
در قلمرو دموکراسي
فعاليت هاي انتخاباتي سال 2008 آمريکا ـ نامزد شدن يك بانوي زيبا و جوان ـ تلقين هاي شبكه هاي تلويزيوني درباره يك نامزد (ميدياکراسي)
Sarah Palin (August 2008
29 آگوست 2008، و يك روز پس از اينكه كنوانسيون حزب دمكرات آمريكا براك (باراك) حسين اوباما سناتور جونيور و دورگه ايالت ايلي نوي (كنيايي تبار) را به نامزدي خود در انتخابات نوامبر آن سال تعيين كرد و «جو بايدن» سناتور كاتوليك (ايرلندي تبار) را به نامزدي معاونت او، سناتور جان مكين نامزد حزب جمهوريخواه نيز بانو «سارا پيلن Sarah Palin» فرماندار 44 ساله (وقت) آلاسكا را به عنوان نامزد معاونت خود اعلام داشت. كنوانسيون حزب دمكرات مركب از دليگيشن هاي اين حزب در شهر «دنور» واقع در ايالت كلرادو تشكيل شده بود و «مكين» پيش از برگزاري كنوانسيون حزب جمهوريخواه، و در اجتماعي در ايالت اوهايو معاون خود را اعلام داشت. اعلام بانو «سارا پيلن» همه را دچار شگفتي كرد زيرا حدس زده نمي شد كه وي در «تيكت» جان مكين قرارگيرد.
    مكين با نامزد معاونت كردن «بانو سارا» خواسته بود كه آراء بانوان و جوانان آمريكايي را جلب كند. انبوهي از بانوان آمريكايي قبلا ابراز تمايل به نامزدي بانو هيلري كلينتون كرده بودند که وي بعدا انصراف داده بود و مي شد نظر بسياري از زنان خواهان «رئيس جمهور آمريکاشدن يک زن» را به نامزدشدن سارا پيلن جلب کرد.
    
سارا در سال 2006
بانو سارا كه 11 فوريه 1964 در ايالت آيداهو و از يك پدر و مادر آموزش و پرورشي به دنيا آمده است داراي پنج فرزند است. وي كه از دانشگاه، ليسانس روزنامه نگاري گرفته قبلا گزارشگر ورزشي تلويزيون بود. او يك بانوي محافظه كار است. با وجود اين در جواني در مسابقه «دختر زيبا (اصطلاحا ملكه زيبايي)» شركت كرده و دوم شده بود. او قبل از فرماندار آلاسكا شدن، شهردار انتخابي شهر كوچك «واسيلا» بود. بانو سارا در انتخابات سال 2006 با شكست دادن فرماندار دمكرات آلاسكا برجاي او نشسته بود. سارا يك زن تيرانداز و از مخالفان سقط جنين است.
     در سال 2008، برخلاف روزنامه هاي آمريكا، شبكه هاي تلويزيوني اين كشور ماهها بود كه روي فعاليتهاي انتخاباتي تمركز كرده بودند و همين كثرت اخبار و بحث و مصاحبه درباره نامزدها بود كه «براك اوباما» را به مردم شناسانيد. بسياري از اصحاب نظر در امور حكومت و دمكراسي، از اين كار شبكه هاي تلويزيوني انتقاد كرده و گفته بودند كه اينها كار تعيين حكومت را با تلقين هاي خود به دست گرفته اند (ميدياکراسي) كه مغاير مباني ژورناليسم اصيل است. شبكه هاي تلويزيوني آمريكا متعلق به كمپاني هاي بزرگ خارج از اين حرفه هستند. آن اصحاب نظر گفته بودند که برايشان معلوم نيست كه چرا و با چه سياست، اين كمپاني ها به صورت همسو، نامزد خاصي (اوباما) را بزرگ مي كنند. «براك» نخستين سياهپوستي است كه از سوي يكي از دو حزب بزرگ آمريكا نامزد شده بود و بانو سارا دومين زني است كه در تاريخ انتخابات آمريكا به عنوان نامزد معاونت رياست جمهوري اعلام شده بود. معاون رئيس جمهور آمريكا در عين حال رئيس سناي اين كشور است (ايراد تداخل دو قوه حکومتي در يکديگر!).
    مكين در زادروز خود بانو سارا را به عنوان نامزد معاونت معرفي كرده بود. وي متولد 29 آگوست سال 1936 است و در اين روز در سال 2008 هفتاد و دو ساله شده بود. مكين يك خلبان نيروي دريايي آمريكا بود كه در سال 1967 هواپيمايش برفراز شمال ويتنام سرنگون شد، مجروح گرديد و هفت سال از عمر خودرا در اسارت گذرانيد و کثرت عکس و خبر در اين زمينه اورا در جامعه آمريکا آن چنان معروف ساخت که عضو قوه مقننه شد و با اينکه در انتخابات نوامبر 2008 (رياست جمهوري آمريکا) شکست خورد به عضويت در سناي آمريکا ادامه داده و براي انتخابات سناتوري سال 2010 بازهم از ايالت آريزونا نامزد شده است!. پدر و پدر بزرگ وي كه از سه دهه پيش سناتور آريزونا شده است هر دو درياسالار بودند و او در پاناما و در يك بيمارستان نظامي آمريكا به دنيا آمده و تبار انگليسي ـ ايرلندي دارد. همسر دوم مكين، بانويي ثروتمند و وارث يك كمپاني بزرگ آبجوسازي است. در تابستان 2008 گفته شده بود كه قسمتي از هزينه تبليغات انتخاباتي مكين را زنش مي پردازد. بانو سارا پيلن که چندي پس از شکست در انتخابات نوامبر 2008، از فرمانداري آلاسکا کناره گيري کرده يک فعال سياسي تمام عيار شده و در هرگونه تظاهرات و فعاليت هاي سياسي جمهوريخواهان و نيز حزب تازه تاسيس «تي پارتي» شرکت مي کند.
در اجتماع 29 آگوست 2008 و هنگامي که جان مکين «سارا پيلن» را نامزد معاونت خود اعلام کرد

    
رسانه ها و تبليغ براي تنها دو نامزد؛ ايرادي که برخي از اصحاب نظر به انتخابات آمريکا گرفته اند
در قلمرو ادبيات
هانري باربوس
Henri Barbusse
هانري باربوس (باربوسه)Henri Barbusse روزنامه نگار و مولف فرانسوي سي ام آگوست سال 1935 در 62 سالگي درگذشت. كتاب هاي او كه حاوي انديشه هايش است عبارتند از «در زير آتش (مربوط به جنگ جهاني اول كه خود او به عنوان خبرنگار در جريان آن حضور داشت)»، ارتقاء، برضد آزمندي، توجيه طغيان (انقلاب)، چاقو لاي دندان، جنگ ممتد (نبرد بي پايان فقير و غني ـ ستمديده و ستمگر)، قلم (در اهميت و حساسيت کار روزنامه نگار و نويسنده) و ....
    خوانندگان كتابهاي هانري، وي را پس از مرگ به عنوان يك انديشمند بزرگ كه عقايد چپگرايانه (سوسياليستي) داشت معرفي كرده اند.
ساير ملل
روزي که کلئوپاترا خودکشي کرد
كلئوپاترا
كلئوپاترا Cleopatra ملكه يوناني تبار مصر پس از شكست تلاشهايش به منظور به دام انداختن "اوكتاويان" امپراتور روم براي حفظ حكومت يونانيان (جانشينان اسكندر كه خود از اعقاب آنان بود)، سي ام آگوست سال 30 پيش از ميلاد با نيش افعي دست به خودكشي زد. وي قبلا با هدف ادامه حكومت اسكندريان بر مصر، ژوليوس سزار امپراتور روم را به دام عشق خود گرفتار كرده بود و پس از او، ماركوس آنتونيوس را دلبند و شوهر خود ساخته بود كه در جنگي كه ميان اوكتاويان (جانشين ژوليوس سزار) و ماركوس روي داد ماركوس شكست خورد. كلئوپاترا كه تاريخ مصرف ماركوس را پايان يافته ديده بود با نيرنگ وي را وادار به خودكشي كرد تا بتواند اوكتاويان را به دام اندازد كه موفق نشد.
بلگراد و بوداپست
29 آگوست 1521 بلگراد و 29 آگوست سال 1526 بوداپست به تصرف عثماني درآمدند و بارديگر دولت استانبول (قسطنطنيه) كه جانشين دولت روم شرقي شده بود حاكم بر اروپاي جنوبي و مركزي (بالكان و منطقه دانوب) شد و اين وضعيت قرنها باقي ماند. پيشروي عثماني در آن منطقه با فتح كوزوو در سال 1389 آغاز شده بود. بلگراد = بيلگراد = بيوگراد (پايتخت صربستان) در زبان اسلاوها به مفهوم «شهر سفيد» است. اين شهر دو ميليوني از قديمي ترين شهرهاي اروپاست كه قبلا به ترتيب: وينكا، سينگيدونوم و ناندورفهروار ناميده مي شد. بلگراد در طول دو هزار و شش سال 54 حمله نظامي را از سر گذرانيده است كه گلوله باران شدن طولاني آن در آغاز جنگ جهاني اول معروف است. بوداپست (پايتخت مجارستان) پس از پيروزي عثماني ها در جنگ موهاكس (موهاچ) به تصرف دولت استانبول درآمد. اين شهر از ادغام شهرهاي بودا Buda (آب) و پشت Pesht (پست) به وجود آمده است. اين دو شهر در پي افزايش جمعيت و گسترش، به صورت يك شهر واحد درآمده اند كه اين شهر بوداپست (بوداپشت) نام گرفته است. مردمان ساكن در صربستان، مجارستان، بلغارستان و مناطق اطراف آنها عمدتا آسيايي هايي هستند كه امپراتوري ايران در طول قرنها مانع مهاجرت آنان به ايران زمين شده و آنان را به اروپا فراري داده بود.
تيراندازي به لنين
Fanya Kaplan
سي ام آگوست 1918 هنگامي كه لنين رهبر انقلاب بلشويكي روسيه و بنيادگذار اتحاد جماهير شوروي پس از ايراد يك سخنراني در يك كارخانه در مسكو براي كارگران، از آنجا خارج مي شد هدف سه گلوله كه از تپانچه يك زن خارج شده بود قرار گرفت و مجروح شد. يكي از گلوله ها به ريه لنين اصابت كرده بود. در آن زمان، روسيه هنوز درگير جنگ داخلي سرخ ها (كمونيستها) و سفيد ها (تزاريست ها به علاوه عوامل قدرت هاي وقت: انگلستان، آمريكا، فرانسه و ژاپن) بود. تيراندازي به لنين توسط يك بانوي يهودي به نام فانيا كاپلان صورت گرفته بود. كاپلان يك هوادار سوسياليست و متمايل به عقايد آنارشيست ها (كه ترور فردي را رد نمي كنند) بود. وي پيش از انقلاب، و پس از شركت در يك خرابكاري در شهر كي اف به سيبري تبعيد شده بود و 11 سال در آنجا به صورت زنداني با اعمال شاقه بسر برده بود كه لنين در سال 1917 پس از پيروزي انقلاب او را آزاد كرده بود. فانيا كه پس از تيراندازي به لنين، توسط كارگران كارخانه دستگير شده بود (لنين محافظ شخصي نداشت) به عمل خود اعتراف كرد و گفت كه به اين علت قصد كشتن لنين را داشت كه وي، جز ماركسيسم، اشكال ديگر سوسياليسم را رد كرده و به جاي بررسي و تصويب قانون اساسي تازه در مجلس موسسان مركب از نمايندگان همه گروهها، اين كار حياتي را بر عهده ساويت ها و نمايندگان كمونيستها گذاشته است كه عملي دمكراتيك نيست و مغاير وعده هاي انقلاب است. اين بانو بعدا در دادگاه انقلاب خلق محكوم به اعدام شد.
روزي كه حزب كمونيست شوروي منحل شد ـ حزبي که نتوانست در طول 74 سال حکومت خود تفکر سوسیالیستی، مردمدوستی و حق گرايي را در مردم به وجود آورد
29 آگوست 1991 و در پي شكست كودتاي ضد گورباچف (كه زياد هم جدّي نبود) حزب كمونيست شوروي ممنوع الفعاليت شد. قبل از انحلال، گورباچف از رياست آن كناره گيري كرده بود!. اين حزب 74 سال حکومت آن جماهیریه را به دست داشت و تنها حزب اتحاد جماهیر شوروی بود. این حزب که با انقلاب بلشویکی اکتبر 1917 زمام امور را به دست گرفته بود همان اشتباهاتی را مرتکب شد که انقلاب فرانسه کرده و شکست خورده بود ازجمله عدم تنظیم برنامه از قبل برای اداره کشور و کوتاهي در پرورش مدیر واجد شرایط (مدیریت در یک جامعه سوسیالیستی و ...) برای اداره امور و اجرای برنامه ها. این حزب در طول 74 سال حکومت حتی نتوانست تفکر سوسیالیستی، مردمدوستی و رعایت قانون و حق در مردم ـ مردمی که در دوران حکومت آن به دنیا آمده و بزرگ شده بودند به وجود آورد که فساد اداری ـ اقتصادی و مافیابازی های پس از فروپاشی نتیجه آن است. پس از فروپاشی شوروی، دو حزب کمونیست در روسیه بوجود آمده است. یکی از این دو حزب که خودرا وارث اصلی حزب کمونیست شوروی می داند به قدری کوچک است که حتی یک نماینده در پارلمان (دوما) ندارد و این، نشانه نارضایی مردم از گذشته آن است. به گزارش منابع غرب، وضعيت در روسيه پس از فروپاشی شوروی بهتر از گذشته نشده است. مجله خبري نيوزويک (در شماره سی ام آگوست 2010) در گزارشي مشروح نوشته بود: روسهای صاحب حرفه و فن از وطن خود گریزانند و مهاجرت می کنند زیرا از وضعیات اداری و رفتار پلیس و ناامنی و ... روسیه راضی نیستند.
    مدتي پس از انحلال، در جمهوري هاي استقلال يافته نيز احزاب كمونيست تجديد حيات كرده اند ولي همچنان خارج از حكومتند.
    حزب کمونیست شوروی که 29 آگوست 1991 ممنوع الفعالیت شد در سال 1912 از تجزیه حزب سوسيال دمكرات كارگران امپراتوري روسيه به دو جناح بلشويك (اکثریت) و منشويك (اقلیت) بوجود آمده بود. جناح افراطي بلشويك، انقلاب اكتبر 1917 را به راه انداخت و با تغيير نظام روسيه زمام اين كشور را به دست گرفت و پايتخت را از سن پترزبورگ به مسكو منتقل كرد. اين حزب با ايجاد ارتش سرخ مركب از كارگران و كشاورزان جنگ داخلي پس از انقلاب را برد كه قدرت هاي جهاني وقت (بويژه انگلستان، آمريكا و ژاپن) آن را دامن مي زدند. در سال 1918 نام اين حزب از بلشويك به حزب كمونيست تغيير يافت، از سال 1925 حزب كمونيست اتحاديه روسيه و سپس حزب كمونيست اتحاد شوروي نام گرفت. اين حزب حاكم داراي يك كميته مركزي بود كه اعضاي «پوليت بورو» را انتخاب مي كرد و همچنين يك كنگره سالانه عمومي و يك دبيركل داشت. كنگره سالانه كه جاي هرگونه بحث و انتقاد و طرح نظرات تازه و تصميمگيري بود به تدريج برنامه و نظم خودرا از دست داد و دبيركل حزب همه قدرت را قبضه كرد. امتيازات سران حزب و حتي اعضاي آن زياد شد (براي مثال: فروشگاه ويژه، بيمارستان اختصاصي، اقامتگاه لوكس و ... براي خود ايجاد و داراي اتومبيل دولتي و راننده و پيشخدمت شدند؛ حال آنكه لنين و زنش در دو اتاق زندگي و غذايشان را شخصا تهيه مي كردند، که بهتر از غذاي مردم معمولي هم نبود). همين وضعيت و منع تدريجي انتشار انتقاد افراد از مقامات دولتي و حزبي در روزنامه ها (كه دولتي و حزبي بودند و در آغاز كار همه نامه هارا منتشر مي كردند و رسيدگي مي شد و قرار هم همين بود)، همچنين بي اعتنايي نسبت به نامه ها و شکوه و شکايات مردم و بدون جواب و اقدام گذاشتن اين نامه هامه ها، توزيع مقامات ميان بستگان و نزديكان، سختگيري در ارتقاء به عضويت رسمي حزب، لوکس گرايي و افزايش تشريفات و كاهش دلسوزي براي جامعه و ... حزب و دولت را (كه عملا از هم جدا نبودند) به بوروكراسي و در موارد متعدد اشتباه و فساد آلوده ساخت و شكست داد. اگر چنين نشده بود، افرادي همچون ميخائيل گورباچف به دبيركلي حزب و يلتسين به دبيري حزب كمونيست شعبه مسكو منصوب نمي شدند و آن همه عقب نشيني و بالاخره فروپاشي انجام نمي شد. فروپاشي آسان اتحاد شوروي ـ و به قولي آسانتر از نوشيدن آب ـ بزرگترين رويداد در طول تاريخ بشر است ولي هنوز آنطور که بايد بازتاب و شرح داده نشده است و دست هايي در کار است که مانع از بررسي و پژوهش «پلیس گونه» تاریخنگاران در این زمینه شده و بر معمّای قضیه افزوده است! و ادامه کم و بیش مسائل در 15 جمهوری شوروی سابق، تردیدهارا چند برابر کرده است.
نظر شيراک در باره بازگشت حاکميت عراق و ...
ژاك شيراك رئيس جمهوري وقت فرانسه 30 آگوست 2003 گفت كه حاكميت و قدرت سياسي در عراق بايد بي درنگ به مردم اين كشور منتقل شود و اين كار زير نظر سازمان ملل صورت گيرد، حتي اگر توان اين سازمان براي انجام اين كار كافي نباشد. شيراك با بيان اين مطلب به طور ضمني اين نظر تازه دولت آمريكارا كه نيروهايي از كشورهاي ديگر، اما تحت فرماندهي آمريكا در عراق مستقر شوند ردّ كرد. قبلا آلمان، سوريه و مكزيك از اعضاي دوره اي (وقت) شوراي امنيت با اين نظر دولت آمريكا مخالفت كرده بودند. با وجود اين، چند کشور و عمدتا به صورت سمبوليک شماري نظامي به عراق فرستادند تا عنوان نيروهاي اشغالگر «نظاميان کشورهاي موتلفه» باشد که اين مؤتلفين بعدا و يکي بعد از ديگري از عراق خارج شدند. در سال 2003 و پس از انتشار اظهارات شيراک، چند مفسر آمريکايي در اظهار نظرهاي خود ضمن به اشاره به کودتاهاي نظامي متعدد در عراق در دهه هاي 1950 و 1960 نوشته بودند که نگراني از آن است که عراق پس از خروج کامل آمريکا بازهم دچار کودتا از همان دست شود. به باور اين مفسران، استقرار دمکراسي به صورتي که در غرب وجود دارد در عراق به خاطر اختلاف نژاد و مذهب و دعاوي تاريخي اگر محال نباشد بسيار دشوار است مخصوصا که عراق قبلا يک کشور واحد و مستقل نبوده و محصول نتايج جنگ جهاني اول است و هزاران مسئله پيچيده ديگر.
     دولت آمريکا واحدهاي اصطلاحا رزمنده خودرا در آگوست 2010 از عراق منتقل کرد ولي حدود 50 هزار نظامي ديگررا که حق دفاع مسلحانه از خود دارند در آنجا باقي گذارده با دهها قرارگاه. طبق گزارش مقامات مربوط، نظاميان باقيمانده آمريکايي وظايف آموزشي و از اين قبيل دارند.
راهپيمايي و اعتراض صدها هزارنفري در خيابانهاي شهر نيويورك برضد جورج بوش و جنگ عراق

بعد از ظهر يكشنبه 29 آگوست 2004 در گرماي 89 درجه فارنهايت يك راهپيمايي بزرگ ضد دولتي در خيابانهاي نيويورك انجام شد. شبكه تلويزيون كابلي «سي ـ سپن» عبور اين تظاهركنندگان را از «مديسن سكور گاردن»، و مقابل محل كنوانسيون حزب جمهوريخواه كه قرار بود از سي ام آگوست جلسات چهار روزه خود را آغازکند مستقيما پخش كرد كه پنج ساعت طول كشيد. نيويورك تايمز، روزنامه محلي شهر، عده تظاهر كنندگان را 250 هزار تن گزارش کرده بود. گردانندگان تظاهرات اين رقم را نزديك به چهارصد هزار نفر ذكر كرده بودند. پليس حاضر به اعلام برآورد خود از شمار تظاهركنندگان نشده بود.
    تظاهركنندگان با خود تابوت هايي كه روي آنها پرچم آمريكا كشيده شده بود به علامت مرگ نظاميان آمريكايي در عراق حمل مي كردند و شعار مي دادند: بوش لايد ـ هو دايد، ما ديگر حتي براي چهارماه هم بوش را نمي خواهيم، چه رسد به چهار سال، بوش بس است، پيش از اشغال نظامي، عراقي ها از درمان بهتري برخوردار بودند و ....
    همه شعارها در محكوم كردن جنگ عراق و ردّ دولت حزب جمهوريخواه بود. راهپيمايان فاصله 20 بلوك خيابان را پر كرده بودند. به گفته رسانه هاي صوت و تصويري، چنين تظاهراتي برضد كنوانسيون يك حزب در آمريكا كمتر سابقه داشته است.
    قبل از برگزاري اين تظاهرات، هرگونه اجتماع در طول جلسات كنوانسيون در پارك ملي شهر نيويورك كه معمولا محل اين اجتماعات است ممنوع شده بود، با وجود اين، پليس در 29 آگوست تنها 134 تن را دستگير كرد. براي حفظ امنيت كنوانسيون كه به منظور شنيدن نطق هاي جورج بوش و معاون او چني و تعيين آنان به عنوان نامزدان حزب در انتخابات آتي ( 62 روز بعد در نوامبر 2004) بر پا شده بود هزاران پليس با وسائل مختلف بسيج شده بودند و وزارت امنيت ملّي با هلي كوپتر و قايق آسمان نيويورك و سواحل اين شهر را زير نظر قرار داده بود. در اين كنوانسيون نزديك به 2500 نماينده (دليگيت) حزب جمهوريخواه از نقاط مختلف آمريكا گرد آمده بودند. باوجود اين تظاهرات انبوه و مخالفت هاي ديگر؛ در نوامبر آن سال بارديگر جورج بوش به رياست جمهوري آمريکا انتخاب شد و به حکومت خود ادامه داد.
منظره ديگري از انبوه جمعيت در تظاهرات 29 آگوست 2004 در نيويورک
تابوتها به نشانه مقتولين جنگ عراق
تئودوراكيس آهنگساز يوناني: كنترل بانكها و رسانه ها در جهان در دست يهوديان است
تئودوراکيس
ميكيس تئودوراكيس آهنگساز بلندآوازه يوناني كه 40 سال پيش با ساختن آهنگهاي فيلم «زُرباي يوناني» به شهرت دست يافت گفت كه يهوديان كنترل آمريكا، و نيز سياست پولي (بانكهاي بزرگ) و رسانه ها (رسانه هاي مادر كه ساير رسانه ها از آنها تغذيه مي كنند) را در کشورهاي کليدي جهان غرب به دست دارند.
     تئودوراكيس 27 آگوست 2004 گفت كه يهوديان با به دست گرفتن اين دو عامل قدرت (سياست پولي و رسانه ها)، خود را درجهان صاحب اختيار كرده اند. وي افزود كه يهوديان آمريكا بيشتر بانكها و رسانه هاي عمومي اين كشور را قبضه كرده اند، يعني جيب و مغز آمريكاييان در دست آنان است. وي افزود: از آنجا كه كنترل دولت آمريكا در دست يهوديان اين كشور است، آمريكاييان و جهانيان آگاه هر بد و خوب آن دولت را به حساب يهوديان مي نويسند. تئودوراكيس گفت كه بيان اين حقايق دشمني با يهوديان نيست؛ او تنها نظر خود را بيان مي دارد.
     تئودوراكيس قبلا و در نوامبر سال 2003 يهوديان را «ريشه شرارت» خوانده بود و با بيان اين موضوع خشم آنان را برانگيخته بود. وي براي كاستن از اين خشم حاضر شد كه 27 آگوست 2004 با روزنامه اسرائيلي «هاآرتص» مصاحبه كند و در اين مصاحبه بود كه گفت يهوديان بر بانكها و رسانه ها مسلط هستند و از اين طريق مهار جهان را به دست دارند كه كاررا خرابتر كرد و باعث انتقاد تازه و بيش از پیش يهوديان شد.
    اظهارات سال 2003 تئودوراكيس به خود او و دولت يونان آسيب وارد ساخت. به اظهار تئودوراكيس، يهوديان آمريكا از آن پس مانع برگزاري كنسرتهاي وي در آن كشور شدند و به علاوه، چون دولت يونان خواست انجمن هاي يهود براي ردّ اتهامات تئودوراكيس را نپذيرفت؛ مسافرت به اين كشور توريستي را محدود كردند.
    تئودوراكيس از زماني كه آهنگ سرود ملي فلسطيني ها را نوشت دولت اسرائيل و يهوديان را با خود بد كرده بود كه مصاحبه هاي وي مزيد برعلت شد.
كارشناس و تحليلگر مسائل ايران در وزارت دفاع آمريكا متهم به جاسوسي براي اسرائيل شد
داگلاس فيث
جمعه شب (27 آگوست 2004)، شبكه تلويزيوني سي بي اس با قطع برنامه اخبار خود از كشف جاسوسي براي اسرائيل در پنتاگون (وزارت دفاع آمريكا) و در دستگاه «داگلاس فيت» معاون وقت وزارت دفاع كه بررسي برنامه هاي اين وزارتخانه در خاور ميانه و به ويژه ايران و عراق در دست اوست خبرداد.
    طبق گزارشهاي اوليه رسانه ها، يك تحليلگر ارشد وزارت دفاع آمريكا مفاد اسناد طبقه بندي شده مربوط به مذاكرات و بررسي ها و طرح و برنامه هاي كاخ سفيد به ويژه درباره ايران و قبلا عراق را به منابع اسرائيلي منتقل مي كرد و اف. بي. آي (پليس امنيت داخلي آمريكا) از طريق تعقيب و مراقبت و شنود مكالمات و كنترل كامپيوتر اين فرد متوجه اين فعاليت شده بود. طبق عكسي كه ماموران اف.بي.آي گرفته بودند، اين اطلاعات از سوي تحليلگر پنتاگون به كاركنان «لابي» اصلي اسرائيل در آمريكا كه گروهي متنفذ است منتقل مي شدند. داگلاس فيت كه پس از اشغال نظامي عراق، مطالعات خودرا روي ايران متمركز ساخته بود مرد شماره 3 پنتاگون بشمار مي آمد. طبق معمول، مقامات اسرائيلي اتهام جاسوسي تازه را رد کردند. اين نخستين مورد جاسوسي براي اسرائيل در آمريكا نبوده است كه ميان دو كشور روابط دوستانه تنگاتنگ وجود دارد.
    لس آنجلس تايمز 29 آگوست 2004 گزارش داد: فردي كه اف. بي. آي روي او انگشت گذارده، يك سرهنگ ذخيره نيروي هوايي به نام «لاري فرانكلين» است كه پس از جنگ سرد دو بلوك، زبان فارسي ياد گرفته و به صورت يك كارشناس امور و مسائل ايران درآمده و در پنتاگون تحليلگر عاليرتبه سياستهاي آمريكا درقبال ايران، و مورد اعتماد وولفويتس و فيت مقامات شماره 2 و شماره 3 (وقت) در وزارت دفاع آمريکا بود.
يك ميليارد و پانصد ميليون دلار غرامت هوسبازي 60 كشيش كاتوليك در لس آنجلس!
به گزارش 29 آگوست 2004 لس آنجلس تايمز، سركشيش كليساهاي منطقه لس آنجلس و آرنج كاونتي در ايالت كاليفرنيا بايد بابت هوسبازي 60 كشيش كه براي پوشيدن اين لباس حق ازدواج را از خود سلب كرده اند جمعا يك ميليارد و پانصد ميليون دلار به خانواده هاي نزديك به پانصد پسر كه در زمان تعرض کشيشها به آنان، كمتر از سن قانوني بودند بپردازد تا رضايت آنان جلب شود. اين بزرگترين غرامتي است كه كليساي كاتوليك بابت اين كار مي پردازد. دادگاه قبلا تصميم گرفته بود كه «سركشيش» كليساها در منطقه بكوشد در خارج از دادگاه از خانواده اين پسران و يا خود آنان كه به سن رشد رسيده اند جلب رضايت شود تا حكم مجازات صادر نگردد و پرونده مختومه شود. بر اين پايه، توافق حاصل شده است كه به هر شاكي، جهت جلب رضايت سه ميليون و يكصد هزار دلار پرداخت شود. در سالهاي اخير در برخي از كشورها به ويژه آمريكا، صدها كشيش كاتوليك متهم به هوسبازي (عمدتا پسربازي) شده و پيرامون آنان جنجال بپاشده بود ولي تا سال 2004 غرامتي به اين سنگيني براي قربانيان تعيين نشده بود.
توفان دريايي كاترينا و تلفات و زيانهاي سنگيني كه به ايالات متحده آمريكا وارد ساخت
29 آگوست 2005 توفان دريايي «كاترينا» كه از قبل پيش بيني شده بود سواحل جنوبي ايالات متحده آمريكا (سواحل شمالي خليج مكزيك) را درهم كوبيد كه بيشترين آسيب به شهر بندري نيوارليان (در ايالت لوئيزيانا) وارد آمد. اين توفان به مناطق ساحلي ايالت هاي ميسي سي پي، تكزاس و فلوريدا هم آسيب زد. جمع تلفات كاترينا 1836 كشته و زيانهاي مالي وارده از آن به ايالات متحده آمريكا 115 ميليارد دلار گزارش شده بود. اين توفان در زمان خود همچنين بسياري از ضعف هاي اداراي (بوروكراسي) آمريكا را آشكار ساخت كه تا مدتي وسيله انتقاد از دولت جورج دبليو بوش رئيس جمهور وقت اين كشور و فرمانداران محلي قرار گرفته بود.
    
نمونه آسيب هاي ناشي از کاترينا: تخريب منطقه ساحلي، آب تا بام خانه ها، انتقال مردم به پناهگاهها و تخليه کارکنان و بيماران بيمارستان با تريلر
برخي ديگر از رويدادهاي 30 اوت
  • 1922:   ميهندوستان ترک به فرماندهي مصطفي کمال (آتاتورک) نبرد 4 روزه با يونان درDumlupinar را بردند که در منطقه کوتاهيه روي داده بود و آخرين نبرد بزرگ دو نيرو بود. به همين مناسبت سي ام آگوست در جمهوري ترکيه روز پيروزي نامگداري شده و يک روز ملي است. پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهاني اول، يونانيان براي جداساختن مناطق يوناني نشين پيشين آناتولي که ريشه در دوران باستان دارد به اين مناطق نيروي نظامي فرستادند که ترکها و عمدتا «خودجوش» دست به مقاومت طولاني زدند. قدرت هاي وقت در عمل از دعاوي يونانيان حمايت مي کردند. اگر مقاومت آن زمان ترکها نبود اينک کشوري به نام جمهوري ترکيه وجود نداشت.
  • 1941:   محاصره شهر لنينگراد (سن پترزبورگ) توسط ارتش هيتلر آغاز شد که مدتها طول کشيد.
  • 1944:   نيروهاي شوروي كه سرگرم عقب زدن ارتش هيتلر از اروپاي جنوبي و شرقي بودند؛ شهر بوخارست پايتخت روماني را از چنگ آنان بيرون آوردند. هدف عمده هيتلر از تصرف روماني دست يافتن بر ذخاير نفت اين كشور بود.
  • 1963:   تلفن مستقيم ميان کاخ کرملين و کاخ سفيد واشنگتن معروف به تلفن سرخ آغاز بکار کرد تا از يک اشتباهي نظامي که منجر به جنگ اتمي شود جلوگيري بعمل آيد.
  • 2006:   "نجيب محفوظ" نويسنده مصري و برنده جايزه نوبل در ادبيات در 95 سالگي درگذشت.
  • http://www.iranianshistoryonthisday.com